الف) اهداف درس دوازدهم

درس دوازدهم متکفل تبیین سیر آداب و دستورات کسب استعداد علم حقیقی، یا به عبارت دیگر، آداب و دستورات کسب توفیق درک محضر امام است. همان‌طور که پیش از این بیان شد، این کسب استعداد علم حقیقی یا درک محضر امام، نتیجه طی مراتب ابتدایی ذکر است. همچنین روشن شد که اصلاح حب و بغض و نیل به تولی ‌و تبری منجر به کسب استعداد علم حقیقی و درک محضر امام است.

لذا این سه _ یعنی بحث ذکر؛ بحث تولی و ‌تبری؛ و بحث آداب و دستورات _ در واقع بیانگر یک حقیقت هستند و هر کدام از زاویه خاصی پرده از آن برمی‌دارند:

  1. بحث ذکر، اشاره به سیری دارد که ذاکر و سالک در ظاهر و باطن طی می‌کند و با طی این مراتب ذکر[1]، قلب سالک مهیای درک محضر امام و دریافت نور علم از معدن آنکه مقام ولایت است، می‌شود؛
  2. بحث تولی‌ و تبری تبیین همان تغییری است که طی مراتب ذکر در قلب سالک ذاکر دارد. در واقع پاسخ این پرسش که چرا طی مراتب ذکر، مقدمات نیل به علم را فراهم می‌آورد، در بحث تولی‌ و تبری روشن می‌شود. توضیح آنکه: علم حقیقی امری قلبی است که اصل آن در قلب امام مستقر است. لذا نیل به علم حقیقی، نیازمند یگانگی قلب سالک با قلب امام است و این تعریف تولی‌ و تبری است. نسبت تولی‌ و تبری با ذکر نیز بدین‌ترتیب است که طی مراتب ذکر در ظاهر و باطن، اثر خود را در اصلاح حب و بغض و درک تولی ‌و تبری عیان می‌کند. لذا طی مراتب ذکر، در واقع طی مقدمات درک علم حقیقی است؛
  3. بحث آداب و دستورات، در واقع تعین عملی بحث ذکر است. بحث ذکر بیانگر کلیت سیر کسب استعداد علم حقیقی است. اما جزئیات این سیر در بحث آداب و دستورات تشریح می‌شود.
  4. بحث عملی ذکر خود به دو قسمت تقسیم می‌شود: آداب عملی که بیشتر جنبه جوارحی دارند؛ و مراقبات عملی که بیشتر جنبه جوانحی و قلبی دارند. به‌عبارت‌دیگر مراقبات، موجب استقرار آن حقایقی هستند که با آداب درک شده‌اند. این درس، متکفل بحث آداب و دستورات عملی؛ و درس چهاردهم، متکفل بحث مراقبات و تبیین آثار دستورات است.

با این توضیح ارتباط دروس دهم تا چهاردهم با یکدیگر و همچنین با سیر کلی حدیث عنوان بصری روشن می‌شود. اما در این میان، جایگاه درس سیزدهم و نسبت آن با دروس قبلی و بعدی هنوز روشن نشده است. توضیحی که می‌توان درباره درس سیزدهم ارائه کرد این است که:

جناب عنوان بصری پس از آنکه از درگاه امام؟س؟ رد می‌شود، بیدار می‌شود و در دامن توسل به حضرت رسول‌الله{صلوات الله علیه} و حضرت امام صادق؟س؟ توبه می‌کند و با ادای شرایط توبه و آداب دعا، حاجت خود را _که در اثر یقظه متوجه آن حاجت شد_ به محضر حق تعالی عرضه می‌دارد. در واقع به جا آوردن آداب و دستورات یقظه و توبه و توسل و دعا، همگی منجر به خالص شدن شخص در طلب و حاجت خویش می‌شود. درس حاضر، همین سیر را شرح می‌دهد.

اما جناب عنوان پس از آنکه در طلب خویش صادق شد، دعای خود را عرضه می‌دارد: «أسئلک یا الله یا الله أن تعطف علیّ قلب جعفرٍ؟س؟ ...». درس سیزدهم متکفل شرح این دعاست. لذا موضوع درس سیزدهم تبیین آن حاجت و آن مطلوبی است که شخص در اثر یقظه و رعایت آداب و دستورات، متوجه آن مطلوب می‌شود و آن را از آستان پروردگار مسئلت می‌کند و سپس با رعایت مراقبات، بر طلب آن مطلوب استقامت می‌کند. لذا درس سیزدهم، در واقع محور دروس قبل و بعد خود است.

با این توضیح روشن میشود سیر آداب و دستورات که در این درس مورد بحث است، سیری است که صرفا با طی آن ممکن است که مطلوب برای سالک جلوه کرده و طلب حقیقی در او شکل بگیرد. آن مطلوب، البته چیزی جز علم حقیقی نیست، اما بدون طی این سیر، علم حقیقی برای سالک، شعاری بیش نیست و تازه پس از طی این سیر است که سالک می‌یابد که واقعا دنبال چیست.

نکته دیگری که درباره درس حاضر باید مورد توجه مدرس محترم باشد این است که در این درس، تطبیقی بین سیر حدیث عنوان با آداب توبه و دعا در لسان روایات داده شده است. گرچه با اضافه شدن این بحث، حجم مطالب درس سنگین شده است، اما ارائه این بحث برای استحکام مطالب و رفع انکارها و استبعادها و مهم‌تر از آن، برای شکل‌گیری یک نظام قاعده‌مند و محکم از آداب و مراقبات در ذهن مخاطب لازم است.

نکته آخر اینکه در تمام فرازهای حدیث عنوان بصری، سیر مطالب به‌نحوی است که نهایتا سر از مسئله ولایت درمی‌آورد. در این درس نیز در نهایت معلوم می‌شود که خاتمه، نتیجه و حلقه وصل تمام آداب و دستورات، تسلیم در برابر امام است. توجه به این مهم از این جهت لازم است خواننده و مخاطب متن، در اثر کثرت مباحث و مطالب درس، مقصد اصلی را فراموش نکرده و منظومه بحث را دریابد.

ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس دوازدهم

«فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ{صلوات الله علیه} وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ».

ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس دوازدهم

{فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ}

1.نتیجه برخورد امام{علیه السلام}: یقظه، پشیمانی، حزن و شکستگی

امام؟س؟ عنوان را رد کردند و این، عامل ِانقلاب روحی او و واکاوی نفس و وارسی اوضاع خود شد. این مقام در ادبیات سلوکی و عرفانی با عنوان «یقظه» یاد می‌شود.

  • نکته بسیار مهم درباره مقام یقظه این است که عامل یقظه _به حکم رحمت ربوبی الهی_ برای همگان، از مؤمن و کافر و عارف و عامی ظاهر می‌شود. عامل یقظه نیز برای هرکس متناسب با وضع و موقعیت او و متناظر با مرتبه معرفتی اوست.

در عین این عمومیت، همگان در مواجهه با آیت الهی و دعوت رحمانی حضرتش، به مقام یقظه نمی‌رسند. بلکه تنها عده‌ای هستند که به رحمت رحیمیه حق تعالی موفق شده و ناگهان از خواب غفلت بیدار می‌شوند.

برای مثال، از آنجاکه جناب عنوان از اهل علم و مراودات علمی بود، عامل یقظه او نیز در ظرف همین مراودات علمی ظاهر شد. اما ممکن بود جناب عنوان در مواجهه با رد کردن امام؟س؟ _یعنی همان عامل یقظه او_ استدلال‌ها و توجیهات متناسب با فضای فعالیت علمی بیاورد و وجدان و نفس لوّامه خود را ساکت کرده و به ندای فطرت پاسخ ندهد. مثلا می‌توانست دلیل رد کردن امام؟س؟ را نه بی‌توفیقی و بی‌خیری خود، بلکه گرفتاری حضرتش؟س؟ و اشتغال ایشان به سایر برنامه‌های علمی و تربیتی تفسیر کند؛ چنان‌که از قضا ظاهر کلام هم دالّ بر این تفسیر اخیر است! با این تفسیر از رد کردن امام؟س؟، عنوان بیدار نمی‌شد.

  • بنابراین وصول تائبین و مؤمنین و عارفین به مقام یقظه بین دو رحمت رحمانیه و رحیمیه پروردگار قرار گرفته است.
  • روایات و شواهد ذیل در توضیح معنای یقظه و ضرورت و جایگاه آن در سیر سالک بسیار مفید است:

«قال رَسولُ‌اللهِ{صلوات الله علیه}: الدُّنْیَا حُلُمُ الْمَنَامِ وَ أَهْلُهَا عَلَیْهَا مُجَازَوْنَ وَ مُعَاقَبُونَ».[2]

  • «حُلُم» یعنی خوابی که انسان هنگام چرت زدن و یک خواب سبک، می‌بیند. حضرتش{صلوات الله علیه} تمام دنیا را به خوابی تعبیر می‌کنند که شخص در حال چرت زدن دیده است. در کلام حضرتش{صلوات الله علیه} دنیا تا این حد سست و وهم‌آمیز است. اما به تصریح کلام ایشان{صلوات الله علیه} اهل دنیا بر همین امر بی‌مایه، پاداش می‌گیرند یا مجازات می‌شوند.

خود این طرز کلام، هم خواب بودن مردمان و هم اهمیت و ضرورت بیداری را آشکار می‌کند.

«قال أمِیرُالْمُؤْمِنینَ؟س؟: أَ لَا مُنْتَبِهٌ مِنْ رَقْدَتِهِ قَبْلَ حِینِ مَنِیَّتِهِ».[3]

  • کلام حضرت مولا؟س؟ مستقیما اشاره به این حقیقت دارد که همگان توفیق یقظه را نمی‌یابند.
  • از توضیح فوق و روایات باب، معنای یقظه و جایگاه آن در نظام معرفتی و دستورات عملی کاملاً روشن می‌شود. اما شواهد ذیل نیز در تبیین دقیق جایگاه یقظه بسیار گویاست:

«منزل اول یقظه‏ است که آگاهى است و منزل آخر توحید است که مقصد اقصى است از این سفر.»[4]

  • این کلام بسیار دقیق است. در واقع تمام سیر، سیر در مراتب معرفت است. ابتدای آن یقظه است که آگاه شدن به وضعیت خود است؛ و انتهای آن توحید است که آگاهی به حقیقت خود است. لذا مقام یقظه خود شأنی و شعاعی از مقام درک حضوری توحید است.

«بدان که اوّل منزل از منازل انسانیّت، منزل یقظه و بیداری است؛ چنان که مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده‌اند. و از برای این منزل، چنان‌که شیخ عظیم‌الشأن شاه‌آبادی _دام ظلّه_ بیان فرمودند، ده بیت است که اکنون در مقام تعداد آن نیستیم؛ ولی آنچه اکنون لازم است بیان شود، این است که انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر، و دارای مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» برای او حاصل نشود و دارای اراده نگردد. و هر یک از این امور دارای بیان و شرحی است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.»[5]

  • کلام مرحوم امام؟ق؟ غیر از اهمیت و ضرورت یقظه، ارکان یقظه را نیز بیان داشته است. این مطلب در ادامه مورد شرح بیشتری قرار می‌گیرد.
  • طبق شواهد فوق، یقظه اولین منزل سیر است. اما در توضیح چرایی این امر می‌توان گفت: یقظه، آگاهی به خود و وضعیت خود است در نسبتی که با حقیقت خود دارد. یعنی آنچه باعث می‌شود که مقام یقظه، مقام بیداری شخص از خواب غفلت باشد این است که نسبت خود را با مقام حقیقی خود و حقیقت خود می‌سنجد و آن‌گاه از شدت این فاصله طولانی، تکان خورده و عازم به سوی مقصد حقیقی خود می‌شود.

بنابراین به این دلیل که یقظه مقام نوعی آگاهی است که شخص را عازم به سیر می‌کند، طبعا نقطه آغاز سیر است.

1.1. تبیین ارکان یقظه و تطبیق آن با حدیث عنوان بصری

بر اساس شواهد مذکور، می‌توان ارکان یقظه را نیز دریافت. منظور از ارکان یقظه، آن حالات قلبی است که یقظه بدون هریک از آن‌ها محقق نمی‌شود.

  • طبق شواهد مذکور و به‌ویژه نقل‌قول از امام خمینی؟ق؟ یقظه سه رکن دارد:
  • آگاهی نسبت به وضعیت خود؛
  • نارضایتی از وضع خود؛
  • عزم و اراده به اصلاح.
  • هریک از این حالات قلبی نباشد، یقظه محقق نمی‌شود. تذکر این مطلب از دیدگاه نظری، شاید دستاوردی نداشته باشد، اما از حیث سیر عملی مطلب بسیار مفید و مهمی است؛ توضیح آنکه:
  • اقتضای رحمت ربوبی حق تعالی این است که هر انسانی در طول زندگی خویش بارها دچار تکانی می‌شود و در معرض یقظه قرار می‌گیرد.

لذا فراوان می‌شود که برای بسیاری از افراد رکن اول یا حتی دوم یقظه محقق می‌شود.

  1. به دلیل همین عمومیت و فراگیری رحمت حق تعالی، شیطان و اذناب او دائما تلاش می‌کنند که نگذارند رکن سوم یقظه برای کسی محقق شود.
  2. شیطان با این ترفند، اولا مانع از تحقق یقظه می‌شود؛ ثانیا از آنجاکه شخص دچار حال انکسار و ندامتی شده، شخص را دچار این وهم می‌کند که او هم بیدار شده و وارد سیر شده است، حال آنکه چون هنوز عزم به اصلاح ندارد، وارد سیر نشده است.
  3. ضربه اصلی و مهلک شیطان در این است که چون شخص گمان می‌کند که مشغول به سیر است، گوش دلش خودبه‌خود نسبت به هشدارها و نداها و دعوت‌های بعدی حق تعالی کر می‌شود. لذا به خود گمان خیر دارد، اما هرچه پیش می‌رود، باب یقظه بر او بسته می‌ماند.
  4. شاید یکی از بهترین شواهد در اثبات و تبیین ارکان یقظه، همین فراز از حدیث عنوان بصری باشد. هر سه رکن یقظه در فراز مورد بحث جمع شده است:

«فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ{صلوات الله علیه} وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ».

  • هر کدام از عبارات مشخص‌شده، اشاره به یکی از ارکان یقظه دارد.

1.2. حزن و ندامت؛ شرط اصلی یقظه

شرط اصلی تنبه و یقظه، پشیمانی است. مهم‌ترین نشانه تنبه و پشیمانی، شکستگی و حزن است. اما در عظمت شکستگی و حزن همین بس که طبق روایات، این شکستگی و حزن آن‌قدر ظرفیت دارد که به‌خودی‌خود می‌تواند راه را برای بهره‌مندی از امام{علیه السلام} و علم حقیقی بگشاید.

  • گزیده‌ای از روایات باب حزن، مطلب را کاملاً روشن می‌کند:

«قَالَ الصَّادِق{علیه السلام}: و اغْسِلْ قَلْبَکَ بِمَاءِ الْحُزْن».[6]

«عَنْ جَابِرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی‌جَعْفَرٍ‌{علیه السلام} فَقَالَ: یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَمَحْزُونٌ وَ إِنِّی لَمَشْغُولُ الْقَلْبِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا شَغَلَکَ وَ مَا حَزَنَ‏ قَلْبَکَ فَقَالَ یَا جَابِرُ إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ صَافِی خَالِصِ دِینِ اللَّهِ شُغِلَ قَلْبُهُ عَمَّا سِوَاهُ ...».[7]

«قَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ‌{علیه السلام}: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مِنَ الْعَمَلِ مَا یُکَفِّرُهَا ابْتَلَاهُ بِالْحُزْنِ‏ لِیُکَفِّرَهَا».[8]

  • جهت روشن شدن جایگاه حزن و نسبت آن با مقام یقظه، می‌توان به برخی از نکاتی که در این‌باره از روایات مذکور به دست می‌آید، اشاره کرد:
  • در روایت اول، یعنی عبارت منقول از مصباح‌الشریعه، رابطه حزن و یقظه کاملا روشن است: اگر یقظه به معنای بیداری و عزم به شستن قلب از غبار و حجاب غفلت است، این شست‌وشو به حزن محقق می‌شود. به‌عبارت‌دیگر حزن، قلب تپنده یقظه است و اگر بابی از حزن به قلب شخص باز نشود، یقظه واقع نشده و در واقع راه سعادت بر او بسته است.
  • در روایت دوم، یعنی روایت نورانی منقول از امام محمدباقر؟س؟، بلندای مقام حزن آشکار می‌شود؛ توضیح آنکه:

بر اساس مطالب قبل روشن می‌شود که حزن شرط تحقق یقظه است. اما ممکن است تصور شود علت این امر این است که مادامی که شخص از گذشته خود پشیمان نشود، دچار یقظه نشده و این به‌معنای حزن و ناراحتی از آلودگی به گناهان گذشته است. لذا در این تحلیل، آلودگی قلب به انواع غفلت‌ها و معاصی است که علت حزن است.

حال‌آنکه در کلام بلند امام محمدباقر{صلوات الله علیه} این خود حزن است که در نیل به حقیقت معرفت و درک توحید حقیقی موضوعیت دارد. در واقع حقیقت حزن از حیث مرتبه وجودی بالاتر از مرتبه وجودی ارتکاب اعمال سیئه یا اتیان اعمال حسنه است. لذا چنین نیست که شخص به دلیل آلودگی به اعمال سیئه دچار حزن است و پس از طهارت از اعمال سیئه محزون نیست. بلکه طریق معرفت، عجین به آب حزن است: «إِنَّهُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ صَافِی خَالِصِ دِینِ اللَّهِ شُغِلَ قَلْبُهُ عَمَّا سِوَاهُ ...». شاید بتوان گفت در طریق معرفت، هرجا که به هر مناسبت، غیر حق تعالی ظهوری داشته باشد، قلب سالک و عارف نیز مشغول و محزون خواهد بود.

  1. پایین‌ترین مرتبه حزن، همان است که حزن عامل طهارت از آلودگی‌هاست. همین معنا از حزن است که مناسب مقام یقظه است. این معنا گرچه صحیح است، اما قابل توسعه است. بدین‌ترتیب که:

مطابق حدیث منقول از امام باقر؟س؟ حقیقت حزن، مقارن اصل معرفت و نور توحید است؛‌ از طرف دیگر طهارت از آلودگی‌ها خود امری ذومراتب است. لذا یقظه نیز امری ذومراتب است که در هر مرتبه برای سالک واقع می‌شود و در هر مرتبه از آلودگی قبلی طاهر می‌شود. لذا می‌توان گفت گرچه ابتدایی‌ترین مرتبه حزن، مرتبه طهارت از آلودگی معصیت است، اما حزن به همین معنا می‌تواند تا آخرین منازل طریق معرفت را پوشش دهد.

با این تفسیر، دو روایت اخیر قابل جمع است: از یک طرف حزن، مقارن اصل معرفت و ساکن منازل توحید است؛ و از طرف دیگر، در تمام مراتب، بستر طهارت از تمام آلودگی‌هاست.

  1. درباره این مرتبه از سیر حدیث عنوان بصری نیز می‌توان گفت در اینجا منظور از «ذنب» نگاه غلط به امام{علیه السلام} و علم است. همین حزنی که در وقت یقظه جناب عنوان، در قلبش قرار گرفته است، خود زمینه‌ساز طهارت از آلودگی مناسب با مرتبه او، یعنی طهارت از نگاه غلط به امام و علم است: «فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ ...».

{فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ{صلوات الله علیه} وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ}

2.بیان مراحل کلی سیر کسب استعداد درک محضر امام{علیه السلام}

مطابق متن حدیث، عنوان پس از آنکه امام{علیه السلام} او را از حضور راندند، سیری طی می‌کند تا نهایتا توفیق حضور در محضر امام{علیه السلام} و بهره‌مندی از علم حقیقی را می‌یابد. همان‌طور که در مقدمه درس نیز ذکر شد، موضوع سه درس دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم تبیین مقامات همین سیر است.

  • در حجیت سیری که در حدیث عنوان بصری بیان شده می‌توان گفت: با توجه به اینکه تقریر معصوم حجت است و امام؟س؟ عنوان را پیش از طی این سیر رد فرموده و پس از آن به حضور پذیرفته‌اند، می‌توان احتمال داد که این سیر برای هر مؤمن و سالک مفید فایده خواهد بود.
  • مهم‌تر و معتبرتر از استناد به تقریر امام؟س؟ اینکه تمام مراحل و منازل این سیر مطابق و برخاسته از منظومه نقلی و عقلی معارف اسلامی است. به بیان دیگر مراحلی که در ادامه به‌عنوان مراحل کسب استعداد درک محضر امام طرح می‌شود، نه به استناد متن حدیث عنوان بصری، بلکه بر مبنای آیات و روایات متعددی است که این مراحل را بیان داشته‌اند.

نکته قابل توجه اینکه گرچه سیر کسب استعداد درک حضور ولی‌الله در آیات و روایات بیان شده، اما شاید کمتر روایتی باشد که تمام مراحل را یک‌جا و به شکل منظم بیان فرموده باشد. یکی از امتیازات حدیث عنوان بصری همین است که تمام مراحل این سیر، در متن روایت قابل مشاهده است.

  • مطابق متن حدیث عنوان بصری، سیر کسب استعداد درک محضر امام در یک نگاه کلان، حاوی سه مرحله است:
  • رعایت آداب و دستورات که منجر به ظهور حال طلب علم حقیقی یا طلب محضر امام در قلب می‌شود؛
  • اوج حال طلب و مسئلت صادقانه و خالصانه مطلوب از درگاه حق تعالی؛
  • ظهور آثاری که رعایت آداب و طلب حقیقی در نفس می‌گذارد و مراقبت و استقامت بر آن طلب تا آنجا که صدق سالک در طلب خویش ثابت شود.

در درس حاضر، مرحله اول به شکل تفصیلی مورد بحث قرار می‌گیرد. درس سیزدهم، متکفل بحث مرحله دوم؛ و درس چهاردهم، متکفل بحث مرحله سوم است.

3.بیان سیر آداب و دستورات طلب علم حقیقی

منظور از آداب و دستورات طلب و سؤال از حق تعالی، اموری است که طبق بیان قرآن کریم و روایات وارده، شخص باید با خود بیاورد تا طلب آنچه که مطلوب اوست، در قلبش خالص شود و بدین‌ترتیب دعای او دعای حقیقی شود.

  • در این مقام، مطلوب، علم حقیقی یا به تعبیر دیگر درک محضر امام است. البته طی دروس آتی _که مربوط به حلقات بعدی شرح حدیث عنوان بصری است_ معلوم می‌شود، تنها مطلوب حقیقی، همین علم و معرفت حقیقی یا مقام اتصال و اتحاد با امام است.
  • با این توضیح معلوم می‌شود آنچه در این آداب و دستورات مورد توجه است، خالص شدن شخص در طلب خویش است. یعنی خلوص شخص در طلبش، حتی از توجه به آنچه که در پی اوست مهم‌تر و مؤثرتر است. گویی خود این خلوص در طلب او را به مطلوب حقیقی راهنمایی می‌کند. این مطلب در ادامه همین درس و نیز در فرازهای پایانی درس چهاردهم روشن‌تر می‌شود.
  • سیر کلی این آداب و دستورات به شرح ذیل است:
  • شکستگی؛ قطع امید از غیر پروردگار؛
  • توسل؛
  • توبه؛ رعایت آداب و شرایط پذیرش توبه و اجابت دعا؛
  • ارادت و تسلیم به درگاه امام؛
  • دعا.
  • از همین سیر آداب و دستورات به دست می‌آید که گرچه تعدد آن‌ها موهم تکثرشان است، اما همه آن‌ها شخص را به یک‌سو می‌رانند و آن مقصد اصلی، دعاست. یعنی این توفیق که شخص دعای مقبول به درگاه حق تعالی بیاورد.
  • نکته دیگر اینکه این آداب شخص را مهیای دعای حقیقی و مقبول می‌کنند. خود دعا و طلب، آثاری در نفس می‌گذارد و شخص را دچار احوال معنوی می‌کند. اما این احوال ممکن است به‌راحتی بگذرند و در نتیجه شخص از مقام طلب و دعا خارج شود. لذا به جهت اینکه طلب در قلب شخص مستقر شده و بدین‌ترتیب باب وصول به مطلوب بر او گشوده شود، شخص باید بر این حالات و این مقام طلب مراقبت کند. شرح این احوال و مراقبات، موضوع درس چهاردهم است.

3.1. شکستگی و قطع امید از غیر حق تعالی

  • اولین امری که شخص در مقام طلب و مسئلت از حق تعالی باید بیاورد، قطع امید از غیر اوست. مطابق آنچه در آیات و روایات بیان شده است، بدون قطع امید شخص از ماسوی‌الله، دعای او مستجاب نمی‌شود:

<إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ>[9]

  • مطابق آیه شریفه، قرب و اجابت حق تعالی برای کسی است که صرفا به درگاه حضرتش روی کرده و طبعا از غیر او روی گردانده است.

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ؟س؟ قَالَ: إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ لَا یَسْأَلَ رَبَّهُ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَلْیَیْأَسْ مِنَ النَّاسِ کُلِّهِمْ وَ لَا یَکُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ یَسْأَلْهُ شَیْئاً إِلَّا أَعْطَاه»[10]

  • روایت کریمه، همان مطلب آیه شریفه را به صراحت بیان داشته است.
  • اما قطع امید از ماسوی‌الله امری نیست که قابل دستور دادن باشد. آنچه باعث می‌شود شخص از ماسوی‌الله ناامید شود، شکستگی اوست. در واقع اثر یقظه و حزن، شکستگی شخص است و این شکستگی هر ‌چقدر بیشتر باشد، او خودبه‌خود از غیر حق تعالی ناامید می‌شود؛ چراکه کسی را نمی‌یابد که آن‌قدر قدرت و رحمت داشته باشد که شکستگی او را جبران نماید.
  • این مطلب نیز در آیات و روایات به‌صراحت بیان شده است:

<أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ ...>[11]

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ‌؟س؟ قَالَ: إِذَا رَقَّ أَحَدُکُمْ فَلْیَدْعُ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَا یَرِقُّ حَتَّى یَخْلُصَ».[12]

  • کلام نورانی امام جعفرصادق{صلوات الله علیه} تمام مطلب را بیان داشته است: شکستگی و رقت قلب، مقارن اخلاص و قطع امید از ماسوی‌الله است و این مقام شکستگی و قطع امید از ماسوی‌الله، مقام دعاست.

«ای بسا مخلص که نالد در دعا                           تا رود دود خلوصش بر سما

تا رود بالای این سقف برین                                   بوی مجمر از انین المذنبین

پس ملایک با خدا نالند زار                                    کای مجیب هر دعا وی مستجار

بنده مؤمن تضرع می‌کند                                         او نمی‌داند به جز تو مستند

تو عطا بیگانگان را می‌دهی                                   از تو دارد آرزو هر مشتهی

حق بفرماید که نه از خواری اوست                     عین تاخیر عطا یاری اوست

حاجت آوردش ز غفلت سوی من                      آن کشیدش موکشان در کوی من

گر بر آرم حاجتش او وا رود                                     هم در آن بازیچه مستغرق شود

گرچه می‌نالد به جان یا مستجار                          دل‌شکسته سینه‌خسته گو بزار

خوش همی‌آید مرا آواز او                                         وآن خدایا گفتن و آن راز او

وانک اندر لابه و در ماجرا                                        می‌فریباند به هر نوعی مرا

طوطیان و بلبلان را از پسند                                  از خوش‌آوازی قفس در می‌کنند»[13]

3.2. توسل

  • در حالت شکستگی و اضطرار و ناامیدی از همه‌چیز، تنها چیزی که برای شخص باقی می‌ماند، توسل است.

<وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً>[14]

<قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ>[15]

<وَ لاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ * فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ>[16]

«... اللَّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَیْکَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَخْیَارِ الْأَئِمَّةِ الْأَبْرَارِ لَجَعَلْتُهُمْ شُفَعَائِی‏ ...».[17]

«در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود       از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت!»[18]

«به ملازمان سلطان که رساند این دعا را           که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم        مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را»[19]

گدایی در میخانه طرفه اکسیری‌ست                 گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد»[20]

  • طبعا توسل شخص در این مقام به محضر کسی است که بیشترین مقام و قرب را به ذات اقدس حق تعالی دارد.
  • نکته بسیار ظریف که با توجه به آیات مذکور و به‌ویژه فراز زیارت جامعه کبیره به دست می‌آید این است که آنچه توسل شخص مضطر را توسلی مؤثر و مقرِّب می‌کند، نه صرف علم به جایگاه اولیاءالله، بلکه اصل اضطرار اوست. حتی می‌توان گفت معرفت او به مقام اولیاءالله نیز از خلال همین اضطرار به دست می‌آید؛ چراکه با این اضطرار است که ایشان را صاحب مقامی می‌یابد که قدرت رفع این اضطرار و مجرای اتصال به حق تعالی در دست ایشان است. چنین معرفت حضوری و درک چنین ارتباطی با ذوات مقدسه اولیاءالله؟سهم؟ حتی با دقیق‌ترین براهین کلامی در اثبات مقام نبوت و امامت به دست نمی‌آید.
  • در اینجا توسل جناب عنوان به محضر مقدس حضرت محمد رسول‌الله{صلوات الله علیه} است. همان‌طور که محرومیت او ریشه در بی‌توجهی به مقام امام و عدم تسلیم در مقابل حضرت امام جعفرصادق؟س؟ داشت، گشوده شدن باب رحمت بر او نیز از توسل به مقام ولی الله ممکن می‌شود.

3.3. توبه (بیان آداب توبه)

هرآنچه تاکنون بیان شده در واقع در مقام مقدمه مقام توبه است. شخص از خواب غفلت بیدار می‌شود؛ از فرط شکستگی روی التجا به درگاه حق تعالی آورده و متوسل به آستان اولیاءالله می‌شود و بدین‌ترتیب موفق به توبه می‌شود. همان‌طور که معلوم شد، طبق متن حدیث عنوان بصری، جناب عنوان نیز همین سیر را طی کرده است.

  • در آیات و روایات پیرامون مقام توبه، ارکان تحقق توبه و یا به تعبیر دیگر، عوامل قبولی توبه بیان شده است. یعنی گرچه توبه نتیجه و مقصد آداب قبل است، اما تحقق مقام توبه و قبولی آن منوط به شرایط و ارکان توبه است.
  • موسوعه «میزانالحکمه» ذیل نقل روایات باب توبه، فصلی با عنوان «دَعائِمُ التَّوبَةِ» دارد که ارکان تحقق توبه یا شرایط قبولی توبه را بیان کرده است. سه شاهدی که در ادامه می‌آید، گزیده‌ای است از فصل «دعائم‌التوبة میزان‌الحکمه» که تمام سرفصل‌های آن را پوشش می‌دهد.
  • نکته شایان توجه اینکه دعائم توبه یا ارکان توبه از منظر آیات و روایات، دقیقا معادل همان اموری است که در حدیث عنوان بصری مورد اشاره قرار گرفته است. این امر، خود شاهد معتبری است بر صحت و اصالت سیری که در حدیث عنوان بصری طرح شده است.

<فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[21]

<... أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[22]

«قَالَ الإمامُ علیٌّ؟س؟: التَّوبَةُ على‏ أربَعةِ دَعائِمَ: نَدَمٌ بالقَلبِ، واسْتِغفَارٌ باللِّسانِ، وعَملٌ بالجَوارِحِ، وعَزْمُ أنْ لا یَعودَ».[23]

  • با توجه به دو آیه شریفه و کلام امیرالمؤمنین؟س؟ می‌توان ارکان توبه و شرایط قبولی توبه را به دست آورد:
  • از دو آیه شریفه به دست می‌آید، شرط تحقق توبه یا قبولی توبه، دو امر است: اولا ظلم و ذنب گذشته او از سر جهل بوده باشد و نه از سر عناد با امر الهی؛ ثانیا پس از توبه اقدام به اصلاح امر خویش کند. از جمع هر دو آیه به دست می‌آید که شرط دوم مهم‌تر از شرط اول است.
  • کلام مولا؟س؟ شرح همان است که آیه شریفه فرمود. لذا آن دو امر، در کلام مولا؟س؟ در چهار رکن بیان شد: ندامت قلبی؛ استغفار زبانی؛ عمل جوارحی؛ عزم بر عدم تکرار.

توبه با این چهار رکن محقق می‌شود و بدون هر یک از این چهار رکن توبه تمام نشده است.

  1. از جمع دو آیه شریفه و روایت کریمه، می‌توان دریافت که آداب توبه یا ارکان توبه یا شرایط قبولی توبه، در بیان تفصیلی، همان چهار امر است که مولا؟س؟ فرمودند. اما در بیان اجمالی، شرط اصلی تحقق توبه و قبولی آن، همان است که شریفه 39 سوره مائده فرمود: اقدام به اصلاح پس از توبه از گناه.
  2. همین ارکان چهارگانه توبه در سیر حدیث عنوان بصری نیز مشهود است: جناب عنوان، پس از تقصیری که در معرفت به مقام امام؟س؟ داشت، آن هم تقصیری که از سر جهل بوده و نه از سر عناد و اعراض از حق و استخفاف امر الهی، توبه کرد و اقدام به اصلاح نمود. همچنین این توبه او، هم توبه‌ای قلبی بود و احوالات درونی او را متحول کرد؛ هم به زبان، اعتراف و تقاضای عنایت پروردگار داشت؛ هم در اعمال ظاهری او تغییر ایجاد شد و عمل توسل و تضرع و دوری گزیدن از دیگران، در واقع ظهور توبه در جوارح او بود؛ و هم عزم جدی بر ترک آن بی‌معرفتی داشت و از فرط محبت امام{علیه السلام} دیگر به سراغ مالک‌بن‌انس و دیگران نرفت.

بنابراین تمام شرایط مذکور در آیه منوره و روایت شریفه در توبه‌ای که حدیث عنوان بصری بیان کرده، موجود و مطابق وعده آیه شریفه، مقدمات قبولی توبه جناب عنوان فراهم است.

3.4. دعا (بیان شرایط استجابت دعا)

پیش از این اشاره شد که مقصد تمام آداب کسب استعداد درک محضر امام، مقام دعاست. در میان این آداب، توبه جایگاهی اساسی دارد و دعا بدون تحقق توبه یا قبولی توبه امکان اجابت ندارد.

با قبول توبه، به توفیق الهی، ظرفیت و موقعیت دعا برای شخص فراهم می‌شود. اما همان‌طور که برای شناخت مقام توبه، باید ارکان توبه و شرایط قبولی توبه را شناخت، درک مقام دعا نیز با درک شرایط اجابت دعا ممکن می‌شود.

در این‌باره نیز می‌توان به همان موسوعه میزان‌الحکمه مراجعه کرد. این موسوعه ذیل باب «دعا» فصلی دارد با عنوان «أهَمُّ شَرائِطِ الاستِجابَةِ». آنچه در ادامه می‌آید، گزیده‌ای از این فصل است.

  • همان‌طور که اشاره شد دعا، مقصد سیر آداب طلب علم حقیقی است. لذا شاید مناسب بود که در آخرین سرفصل این درس طرح شود. اما فایده طرح آن، بلافاصله پس از  بحث توبه، این است که با این طرز بحث معلوم می‌شود اثر توبه چیست. در واقع توبه زمینه دستیابی شخص به شرایط اجابت دعا را فراهم می‌آورد. حتی می‌توان گفت به همین دلیل است که توبه خود یکی از شرایط اصلی اجابت دعاست.
  • نکته قابل توجه دیگر اینکه به همان ترتیب که ارکان توبه همگی در سیر حدیث عنوان بصری موجود است، شرایط اجابت دعا نیز در سیر حدیث مورد اشاره قرار گرفته است. توضیح بیشتر این مطلب در ادامه می‌آید.
  • در میان اموری که میزان‌الحکمه در فصل «أهَمُّ شَرائِطِ الاستِجابَةِ» نقل کرده، چهار مورد برگزیده شده که در ادامه می‌آید:
    1. المعرفةُ

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ{صلوات الله علیه} قَالَ: قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ{صلوات الله علیه}: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ سَأَلَنِی وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنِّی أَضُرُّ وَ أَنْفَعُ اسْتَجَبْتُ لَهُ».[24]

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} فِی قَوْلِهِ <فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی>؛ یَعْلَمُونَ أَنِّی أَقْدِرُ عَلَى أَنْ أُعْطِیَهُمْ مَا یَسْأَلُونِ».[25]

  • مطابق دو روایت شریفه، شرط اول استجابت دعا، معرفت به این است که حق تعالی قادر بر اجابت آن دعا و اعطای آن چیزی است که مسئلت می‌شود. ممکن است شخص مسلمان و مؤمن به‌طور کلی چنین اعتقادی داشته باشد، اما عمده آن است که در وقت حاجت و زمان سؤال از پروردگار، ملتفت و مؤمن به این حقیقت باشد.

2. العملُ بما تقتضیهِ المعرفةُ

<یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ‏>[26]

«قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ{صلوات الله علیه}: الدَّاعی بلا عَمَلٍ کالرّامِی بِلَا وَتَرٍ».[27]

«عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ؟س؟ لَمّا سُئلَ عن قولِ اللَّهِ تَعالى <ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ> فما بالُنا نَدعو فلا نُجابُ؟ قَالَ: لأنَّ قُلوبَکُم خانَتْ بِثَمانی خصالٍ: أوّلُها أ نَّکُم عَرَفتُمُ اللَّهَ فلَم تُؤَدُّوا حَقَّهُ کما أوجَبَ علَیکُم، فما أغنَتْ عنکُم مَعرِفَتُکُم شَیئاً ... فأیُّ دُعاءٍ یُستَجابُ لَکُم مَع هذا و قد سَدَدْتُم أبوابَهُ و طُرُقَهُ».[28]

  • شرط دوم استجابت دعای شخص داعی این است که معرفتش به حق تعالی در عملش نیز ظاهر شود. عملی که هم متناسب است با معرفت به قادریت و ربوبیت حق تعالی و هم متناسب است با حاجتش، به این معنا که عملش نشان می‌دهد که آنچه را از پروردگار مسئلت کرده، واقعا به‌عنوان مطلوب و حاجت خویش دریافته است، نه اینکه در دعا چیزی را خواسته و در عمل پی چیز دیگری است.

3. طِیبُ القلب

«عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}: ... خَیرُ الدُّعاءِ ما صَدَرَ عن صَدرٍ تَقیٍّ و قَلبٍ نَقِیٍّ ...».[29]

  • شرط سوم این است که غیر از زبان و عمل، دل نیز به طلب آن مطلوب شهادت دهد. سینه و قلب پاکیزه آن است که به حق تعالی روی آورده است. حال اگر شخص داعی روی به پروردگار کند و دعایی کند، اما قلب او پاک نباشد، یعنی روی به غیر حق تعالی داشته باشد یا در عوض طاعت پروردگار، در پی معصیت باشد، دعای او مستجاب نخواهد شد.

4. حضورُ القلبِ و رقّتُهُ عِندَ الدُّعاءِ

«عَنِ النَّبِیِّ{صلوات الله علیه}: ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ و اعلَموا أنّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَسْمَعُ دُعاءً مِن قلبٍ غافِلٍ لاهٍ».[30]

«قَالَ الصَّادِقُ؟س؟: ‏... سُئِلَ رَسُولُ‌اللَّهِ{صلوات الله علیه} عَنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَقَالَ{صلوات الله علیه}: کُلُّ اسْمٍ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ أَعْظَمُ فَفَرِّغْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ مَا سِوَاهُ وَ ادْعُهُ تَعَالَى بِأَیِّ اسْمٍ شِئْتَ ...».[31]

«وَ قَالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه}: اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ الرِّقَّةِ فَإِنَّهَا رَحْمَةٌ».[32]

  • شرط چهارم حضور قلب در دعاست. البته که اقتضای حضور قلب در دعا، رقت و شکست در محضر پروردگار است. شاید بتوان گفت: اگر بنا باشد همه چهار شرط در یکی جمع شود، آن یکی همین حضور قلب و رقت قلب در دعاست.
  • همه چهار شرط استجابت دعا در سیر حدیث عنوان بصری جمع شده است:
    1. جناب عنوان بصری هم معرفت به اینکه راه نجات او رجوع به پروردگار و طلب هدایت از اوست، یافته بود؛ و هم معرفت به اینکه خیر او نزد امام{علیه السلام} است و بس.
    2. جناب عنوان نیز، صرفا دعا نکرد. بلکه احوال و اعمال او متناسب با آن طلب و آن دعای حقیقی که داشت، بود: محزون و مغموم از فقدان مطلوب بود؛ به امر دیگری جز حال طلب خود مشغول نشد؛ دیگر سراغ کسی جز امام{علیه السلام} که مطلوب خود را نزد ایشان می‌یافت، نرفت؛ ...
    3. احوالی که در متن حدیث درباره جناب عنوان بیان شده، کاملا گویای این است که او خبث باطنی نداشته و مراوده سابقش با غیر امام{علیه السلام} نیز از سر جهل بوده و نه عناد و خباثت. بلکه انقلاب روحی او در اثر برخورد امام{علیه السلام} و توسلش به حضرت رسول‌الله{صلوات الله علیه} و طرز دعای او گویای دل پاک و مهیای اوست. البته که این سیر تربیت امام{علیه السلام} بود که دل و جان عنوان را کاملا پاک و مهیای کسب معرفت کرد.
    4. در سیر مطالب دروس حاضر کاملا روشن می‌شود که جناب عنوان با طی آداب و مراقباتی، به طلب حقیقی رسیده و در وقت دعا، با دلی شکسته و با حضور قلب دعا می‌کند و همین امر، ظرف اجابت دعای اوست.

3.5. ارادت و تسلیم به محضر امام

طی مطالب قبل، تمام آداب طلب علم حقیقی و یا درک مقام دعا بیان شد. اما با تأمل در این آداب و آیات و روایات باب، معلوم می‌شود مایه اصلی و بلکه حقیقت همه این آداب، ارادت و تسلیم به محضر امام است. یعنی نهایتا آنچه موجب اجابت دعاست، ارادت و تسلیم به محضر امام است. حتی با تأمل در روایات پیرامون خود دعا، به دست می‌آید که نه‌تنها ارادت و تسلیم به محضر امام، موجب اجابت دعاست، بلکه حقیقت دعا معرفت به امام است. توضیح بیشتر در ادامه می‌آید.

این راه شکستگی و اضطرار و توسل و استقامت و توبه و طهارت و تسلیم به درگاه امام{علیه السلام}، راه کسب استعداد بهرهمندی از امام{علیه السلام} و علم حقیقی است.

«عَنْ مُوسَى‌بْنِ‌جَعْفَرٍ‌؟س؟ قَالَ: قَالَ قَوْمٌ لِلصَّادِقِ‌؟س؟ نَدْعُو فَلَا یُسْتَجَابُ لَنَا قَالَ: لِأَنَّکُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُونَهُ».[33]

  • گرچه در روایت شریفه، به ظاهر معرفت به توحید _و نه معرفت به ولایت_ را شرط اجابت دعا دانسته، اما دلیل اینکه به‌عنوان شاهد مطلب فوق گرفته شده، این است که مسئله دعا و اجابت آن را به اصل معرفت پیوند داده است. لذا استفاده اصلی این روایت در شرح مطلب فوق همین است که دعا به معرفت، دعا می‌شود.

«عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ قَالَ: إِنِّی کُنْتُ أَسْمَعُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ‌{علیه السلام} أَکْثَرَ مَا یُلِحُّ بِهِ فِی الدُّعَاءِ عَلَى اللَّهِ بِحَقِّ الْخَمْسَةِ یَعْنِی رَسُولَ‌اللَّهِ‌{صلوات الله علیه} وَ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ؟عهم؟».[34]

  • همین که بیشترین اصرار حضرت امام جعفرصادق{صلوات الله علیه} توسل به حضرات خمسه منوره؟سهم؟ است، یعنی این امر مهم‌ترین آداب دعا و اصل همه آداب دعاست.

«عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ‌{علیه السلام} قَالَ: لَا یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحْجُوباً حَتَّى یُصَلَّى عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».[35]

  • این کلام نورانی امام صادق{صلوات الله علیه} دو معنا دارد: اول اینکه دعا پوشیده است و مورد توجه عوالم فوق نیست، مادامی که ملازم و محفوف به صلوات نباشد. با این معنا جایگاه ارادت و توسل به امام در اجابت دعا کاملا روشن است.

اما معنای دوم، معنایی بلند است که اشاره به حقیقت دعا دارد: دعا محجوب و پوشیده است، یعنی حقیقت آن بر شخص داعی مکشوف نشده است، مادامی که صلوات فرستاده نشود. در واقع صلوات، حقیقت دعاست. با این معنا حاجت داعی و مؤمن به‌خودی‌خود موضوعیت ندارد، بلکه خود دعاست که موضوعیت دارد و حاجت بهانه‌ای است برای اینکه شخص موفق به دعا شود. اما موضوعیت دعا به این است که در ظرف دعا معرفت به مقام امام قابل درک است. پس حکمت اصلی همه این منظومه، معرفت به مقام امام است.

«قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ{صلوات الله علیه}: صَلَاتُکُمْ عَلَیَّ إِجَابَةٌ لِدُعَائِکُمْ وَ زَکَاةٌ لِأَعْمَالِکُمْ».[36]

  • در این روایت حضرت محمد رسول‌الله{صلوات الله علیه} هر دو معنای مذکور نهفته است: صلوات، هم مایه اجابت دعاست؛ هم از آن بالاتر، حقیقت اجابت دعاست؛ یعنی ارادت به امام، مقصد و منتهای دعاست.

«وَ عَنْ أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ‌{علیه السلام} قَالَ: قَالَ رَسُولُ‌اللَّهِ{صلوات الله علیه}: لَا تَجْعَلُونِی کَقَدَحِ الرَّاکِبِ فَإِنَّ الرَّاکِبَ یَمْلَأُ قَدَحَهُ فَیَشْرَبُهُ إِذَا شَاءَ اجْعَلُونِی فِی أَوَّلِ الدُّعَاءِ وَ آخِرِهِ وَ وَسَطِهِ».[37]

  • در این روایت شریفه نیز معنای دوم کاملا آشکار است: توسل و ارادت به مقام حضرات محمد{صلوات الله علیه} و آل طاهرین ایشان{صلوات الله علیه} اول و وسط و آخر دعا و در واقع همه دعاست.

«اکثر افرادی که موفق به نفی خواطر شده و توانسته‌اند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفّا کنند و بالاخره سلطان معرفت برای آنان طلوع نموده است، در یکی از دو حال بوده است: اول، در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خوانندۀ آن، که چه کسی در حقیقت قاری قرآن است و آن وقت بر آنان منکشف میشده است که قاری قرآن، خداست؟ج؟. دوم، از راه توسل به حضرت اباعبدالله الحسین{علیه السلام}؛ زیرا آن حضرت را برای دفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا، عنایتی عظیم است.»

  • آنچه از شواهد مذکور به دست می‌آید این است که تسلیم و یگانگی و ولایت اهل‌بیت؟عهم؟، حقیقت اجابت دعا و مجرای فیض الهی و محل علم حقیقی _یعنی همان معرفةالله_ است.

[شاهد این مطلب در متن روایت این است که مراحل توبه و دعای عنوان از سلام به محضر حضرت رسول‌الله{صلوات الله علیه} آغاز و در ظرف توسل به ایشان محقق شد. همین مطلب بود که مقدمات قبولی توبه و اجابت دعای او را فراهم آورد.]

  • جمع‌بندی: مقصد تمام آداب و دستورات طلب علم حقیقی، دعاست و حقیقت دعا، توسل و ارادت به محضر امام. این چکیده تمام مباحث آداب طلب علم حقیقی است.

د) تمرینات مناسب درس دوازدهم

از دو سوال اول، یکی و از دو سوال دوم به یک سوال پاسخ دهید.

  1. امام‌؟س؟با راندن جناب عنوان از محضر مبارک خویش در پی ایجاد کدام حالت برای ایشان بود؟ آن را توضیح داده و علامت حصول آن و جایگاه آن در مکتب تربیتی علامه طباطبایی؟ق؟ را بیان کنید.
  2. آداب لازم برای توبه و مناجات و دعا و تطبیق آن با متن حدیث عنوان بصری را بیان کنید.
  3. با توجه به آیه شریفه <وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً> توضیح دهید که چگونه می‌توان فرصت دعا و مناجات با پروردگار را به دست آورد.
  4. مطابق مطالب درس یازدهم و دوازدهم، مراتب تولی‌ و تبری و تأثیر آن در کیفیت برخورد امام‌{علیه السلام} با جناب عنوان را تبیین کنید.
 

[1]- لازم به یادآوری است که بحث مراتب ذکر در درس دهم شامل مباحثی است که از مقدمات درک محضر امام عبور می‌کند و به مقامات حضور در محضر امام نیز اشاره دارد. لذا آنچه در اینجا مورد توجه است مراتبی از ذکر است که ناظر به طی مقدمات است.

[2]- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین؛ ج‏2، ص 448؛ «دنیا خوابی است که در حال چرت دیده شده، و اهل آن بر همان پاداش می‌گیرند و عقاب می‌شوند».

[3]- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 162؛ «آیا کسی هست که قبل از اینکه مرگ او را فرا بگیرد بیدار شود؟!».

[4]- پاسداران حریم عشق، ج‏8، ص339.

[5]- شرح چهل حدیث امام خمینی؟ق؟، ص174.

[6]- مصباح الشریعة، ص55.

[7]- الکافی، ج‏2، ص132.

[8]- همان، ص444.

[9]- البقرة، 186.

[10]-  الکافی، ج‏2، ص148.

[11]- النمل، 62.

[12]- الکافی ، ج‏2، ص477.

[13]- مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش 119.

[14]- النساء، 64.

[15]- یوسف، 97.

[16]- یوسف، 88.

[17]- من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص617؛ (زِیَارَةٌ جَامِعَةٌ لِجَمِیعِ الْأَئِمَّة؟سهم؟).

[18]- دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل87.

[19]- همان، غزل11.

[20]- همان، غزل132.

[21]- المائدة، 39.

[22]- الأنعام، 54.

[23]- بحارالانوار، ج‏75، ص82.

[24]- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص153.

[25]- تفسیر العیاشی، ج‏1، ص83.

[26]- البقرة، 40.

[27]- بحارالانوار، ج‏90، ص312.

[28]- أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص269.

[29]- مجموعة ورام، ج‏2، ص154.

[30]- نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص19.

[31]- مصباح الشریعة، ص133.

[32]- بحارالانوار، ج‏90، ص313.

[33]- التوحید (للصدوق)، ص289.

[34]- الکافی، ج‏2، ص579.

[35]- همان، ص491.

[36]- الأمالی (للطوسی)، ص215.

[37]- الکافی، ج‏2، ص492.

فهرست مطالب