الف) اهداف درس دهم
موضوع درس دهم بحث «ذکر» است. اما پیش از توضیح اهداف درس، ذکر نکتهای درباره اجرای دوره شرح حدیث عنوان بصری لازم است:
تجربه اجرای این درسنامه نشان داده که تا پیش از جلسه دهم، مخاطبانی که با مطالب به صورت جدی ارتباط برقرار کرده و درصدد پیگیری مطالب هستند، مشخص میشوند. به بیان دیگر، ریزش مخاطبین کلاس، از این درس به بعد، کمتر اتفاق میافتد و مخاطبین فعلی غالباً مطالب را تا انتها پیگیری میکند. از این رو، این درس را میتوان ورود نهایی و جدی به خط اصلی مباحث دانست.
توصیه میشود مدرس محترم همین مطلب را در کلاس درس طرح کند. این کار منجر به جدیت بیشتر مخاطب و حتی شخص مدرس است. همچنین طرح این مطلب در آغاز طرح بحث ذکر، زمینه را فراهم میآورد که مباحث ذکر بدون تکلف و در افق عالی خود طرح شود.
اینکه درس دهم، معبر ورود به خط اصلی مباحث حدیث عنوان بصری است، به این معناست که از این به بعد، تمام مباحث، مستقیما و بهصراحت به موضوع محوری حدیث، یعنی سیر به سوی علم حقیقی و سلوک الی الله میپردازد و مباحث حاشیهای طرح نمیشود. توضیح آنکه مباحثی چون نسبت سالک با جامعه و چگونگی حیات اجتماعی او و یا نسبت مکتب علامه طباطبایی با انقلاب اسلامی، گرچه ضروری است و شخص را در طی سیر علم حقیقی یاری میکند، اما نسبت به مبحث محوری حدیث عنوان بصری، حاشیهای محسوب میشوند.
اما هدف درس دهم، آشنایی با بلندای معنای ذکر در مکتب توحید است. سامان مطالب به این صورت است که:
نخست، از طریق استنادات قرآنی و روایی، جایگاه ذکر در لسان دین تبیین میشود؛ سپس، مراتب ذکر از دو منظر مختلف طرح میشود تا امکان درک مرتبه عالی ذکر به وجود آید؛ در نهایت، نکات و ملاحظات عملی بحث ذکر طرح میشود.
باید در نظر داشت که هدف نهایی از این درس در واقع زمانی محقق میشود که مخاطب، برنامهای عملی برای تهذیب خود در نظر بگیرد. تکلیف پایانی درس در جهت این مهم تمهید شده است. البته که ورود به سیر عملی امری نیست که بتوان شخص را وادار به آن کرد و شخص، به عنایت الهی موفق به سیر میشود. درعینحال طرح تکلیف پایانی درس، با توجه به فضای کلی دوره و محتوای درس حاضر لازم بوده است.
ب) فرازهای مورد بحث از متن روایت در درس دهم
«وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی».
ج) سرفصل مطالب و سیر بیان مطالب در درس دهم
1.استنادات و اشاراتی به جایگاه ذکر در سیر به سوی علم حقیقی
اینکه امام؟س؟ همان ابتدا، به برنامه عبادی -یعنی اذکار اوراد و مراقبات- خود اشاره میفرمایند و تصریح میکنند که «فلا تشغلنی عن وردی»، خود نشان دهنده جایگاه ذکر و تقدم و اولویت آن بر سایر امور نزد مقام ولایت است.
- غیر از این دلیل، مراجعه به آیات قرآن کریم و روایات وارده، اهمیت و اولویت ذکر و برنامه عبادی را بهوضوح آشکار میکند. شواهدی که در ادامه نقل میشود، ذرّهای از انبوه ادلّه نقلی بحث ذکر است. درعینحال تأمل در مجموعه شواهد زیر، خواننده را با ابعاد بحث ذکر آشنا میکند:
<إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ * الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ>[1]
<یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً>[2]
«عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ؟س؟ قَالَ: مَا مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهِی إِلَیْهِ إِلَّا الذِّکْرَ فَلَیْسَ لَهُ حَدٌّ یَنْتَهِی إِلَیْهِ، فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْفَرَائِضَ فَمَنْ أَدَّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ وَ شَهْرَ رَمَضَانَ فَمَنْ صَامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ وَ الْحَجَّ فَمَنْ حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ إِلَّا الذِّکْرَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَرْضَ مِنْهُ بِالْقَلِیلِ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ حَدّاً یَنْتَهِی إِلَیْهِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ: <یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا> فَقَالَ: لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ حَدّاً یَنْتَهِی إِلَیْه. قَال: وَ کَانَ أَبِی؟س؟ کَثِیرَ الذِّکْرِ لَقَدْ کُنْتُ أَمْشِی مَعَهُ وَ إِنَّهُ لَیَذْکُرُ اللَّهَ وَ آکُلُ مَعَهُ الطَّعَامَ وَ إِنَّهُ لَیَذْکُرُ اللَّهَ وَ لَقَدْ کَانَ یُحَدِّثُ الْقَوْمَ وَ مَا یَشْغَلُهُ ذَلِکَ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ کُنْتُ أَرَى لِسَانَهُ لَازِقاً بِحَنَکِهِ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ کَانَ یَجْمَعُنَا فَیَأْمُرُنَا بِالذِّکْرِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ یَأْمُرُ بِالْقِرَاءَةِ مَنْ کَانَ یَقْرَأُ مِنَّا وَ مَنْ کَانَ لَا یَقْرَأُ مِنَّا أَمَرَهُ بِالذِّکْر».[3]
«قَال رَسُولُالله{صلوات الله علیه}: لا تَختارَنَّ عَلى ذِکرِ اللَّهِ شَیئاً فإنّهُ یقولُ: <وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ>».[4]
«قَال رَسُولُالله{صلوات الله علیه}: لَیسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلى اللَّهِ تعالى ولا أنجى لِعَبدٍ مِن کُلِّ سیّئةٍ فی الدّنیا والآخِرَةِ مِن ذِکرِ اللَّهِ. قیلَ ولا القتالُ فی سبیلِ اللَّهِ؟ قالَ: لولا ذِکرُ اللَّهِ لم یُؤمَرْ بالقِتالِ».[5]
«عَنْ جَعْفَرِبنِمُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ؟سهما؟ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه} لِأَصْحَابِهِ: أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ أَعْمَالِکُمْ وَ أَزْکَاهَا عِنْدَ مَلِیکِکُمْ وَ أَرْفَعِهَا فِی دَرَجَاتِکُمْ وَ خَیْرٍ لَکُمْ مِنَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ خَیْرٍ لَکُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوَّکُمْ وَ تَقْتُلُونَهُمْ وَ یَقْتُلُونَکُمْ؟ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَاللَّهِ قَالَ: ذِکْرُ اللَّهِ کَثِیراً».[6]
«قال النبی{صلوات الله علیه}: یَا أَبَا ذَرٍّ لِیَکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَیْءٍ نِیَّةٌ صَالِحَةٌ حَتَّى فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْل».[7]
«عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: إِنَّ رَسُولَاللَّهِ{صلوات الله علیه} کَانَ إِذَا صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ أَمَرَ بِوَضُوئِهِ وَ سِوَاکِهِ یُوضَعُ عِنْدَ رَأْسِهِ مُخَمَّراً فَیَرْقُدُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ یَقُومُ فَیَسْتَاکُ وَ یَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ ثُمَّ یَرْقُدُ ثُمَّ یَقُومُ فَیَسْتَاکُ وَ یَتَوَضَّأُ وَ یُصَلِّی أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ ثُمَّ یَرْقُدُ حَتَّى إِذَا کَانَ فِی وَجْهِ الصُّبْحِ قَامَ فَأَوْتَرَ ثُمَّ صَلَّى الرَّکْعَتَیْنِ. ثُمَّ قَالَ{علیه السلام}: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. قُلْتُ مَتَى کَانَ یَقُومُ؟ قَالَ: بَعْدَ ثُلُثِ اللَّیْلِ وَ قَالَ - فِی حَدِیثٍ آخَرَ -: بَعْدَ نِصْفِ اللَّیْلِ».[8]
«عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ{علیه السلام} قَالَ: إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُصَلِّیَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ وَ غَیْرِهِ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّ عَلِیّاً{علیه السلام} کَانَ یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ».[9]
«عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ{علیه السلام} قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ{علیه السلام} یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ وَ کَانَتِ الرِّیحُ تُمِیلُهُ بِمَنْزِلَةِ السُّنْبُلَةِ».[10]
«وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ{علیه السلام} إِذَا تَوَضَّأَ اصْفَرَّ لَوْنُهُ فَیَقُولُ لَهُ أَهْلُهُ مَا هَذَا الَّذِی یَغْشَاکَ؟ فَیَقُولُ: أَ تَدْرُونَ لِمَنْ أَتَأَهَّبُ لِلْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیْهِ».[11]
«... وَ رُوِیَ أَنَّهُ [یَعنِی أَبَاالْحَسَنِ مُوسَى{علیه السلام}] کَانَ یُصَلِّی نَوَافِلَ اللَّیْلِ وَ یَصِلُهَا بِصَلَاةِ الصُّبْحِ ثُمَّ یُعَقِّبُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ یَخِرُّ لِلَّهِ سَاجِداً فَلَا یَرْفَعُ رَأْسَهُ مِنَ الدُّعَاءِ وَ التَّمْجِیدِ حَتَّى یَقْرُبَ زَوَالُ الشَّمْسِ وَ کَانَ یَدْعُو کَثِیراً فَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ یُکَرِّرُ ذَلِکَ وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ وَ کَانَ یَبْکِی مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ حَتَّى تَخْضَلَّ لِحْیَتُهُ بِالدُّمُوعِ ...».[12]
[منابع مختلف روایی و اخلاقی و نیز منابع ذکر مناقب اهلبیت؟سهم؟ عموما فصل یا فصولی در بیان آداب و مراقبات حضرات معصومین؟سهم؟ دارند. برای نمونه، مطالعه باب سیزدهم تا باب بیستویکم کتاب شریف «سننالنبی{صلوات الله علیه}» از علامه طباطبایی؟ق؟ و همچنین کتاب «مفاتیح الحیاه» یا کتاب «آداب المریدین» توصیه میشود.]
- در ذهن مسلمین و فرهنگ دینی جوامع اسلامی نیز طی طریق و سلوک به سوی معنویت با اموری نظیر اعمال عبادی، انجام مستحبات، مراقبه و توجه به اذکار و اوراد پیوندی همیشگی دارد. این مهم ریشه در طریقه علمای اخلاق و اساتید سلوک دارد که خود برگرفته از کتاب و سنت است.
[به عنوان نمونه در رساله مشهور سیروسلوک از علامه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم؟ق؟، ایشان در فصلی با عنوان «لوازم سلوک»، بیستوپنج لازمه را بیان میدارد. بیان ایشان ذیل هر کدام از موارد، غالبا از چند خط یا حداکثر دو صفحه تجاوز نمیکند. اما در بیان لازمه آخر، یعنی ذکر، حدود بیست صفحه از رساله را به آن اختصاص میدهد.
غیر از این نکته، مطالعه متن ایشان ذیل بحث ذکر[13] نیز میتواند برای فهم جایگاه ذکر در مکتب سلوکی شیعی مفید باشد.]
[ذکر این نکته ضروری است که اشاره به روایات شریفه و دستورات سلوکی منتشرشده از سوی اساتید سلوک صرفا جهت آشنایی با جایگاه رفیع و اساسی ذکر در سیر به سوی علم حقیقی است. ادای دستوراتی به این سنگینی به احوال و مقامات خاص توحیدی بستگی تام دارد. لذا کسی نباید بر اساس حالی که در خود تصور میکند، اقدام به انجام این دستورات دشوار کند. ادای این دستورات صرفاً برای کسانی که طبق سیر منظم عملی و تحت نظر استاد حاذق تا مراتب بالا پیش رفتهاند، مقدور است. درعینحال، با توجه به اینکه اصل بحث ذکر، دعوت به سیر عملی است و بدون توضیح دستورات مناسب عملی، بحث ابتر خواهد بود، در انتهای این درس، مواردی از دستورات ابتدایی درباره ذکر نقل شده است.]
- جمعبندی: با بررسی جایگاه «ذکر» در منظومه معارف قرآنی و روایی، به نظر میرسد بهرهمندی از مقام ولایت و سیر در مراتب انسانیت، بدون اهتمام و جدیت به برنامه مشخص منظم عبادی، ناممکن است؛ به بیان دیگر، سالک بدون چنین اهتمامی لاف سلوک زده است؛ چراکه بدون ذکر و برنامه عبادی، موفق به برداشتن گامی در سیر علم حقیقی نمیشود.
این قاعده به شرطی برقرار است که ذکر به صریحترین و ابتداییترین معنای آن -یعنی رعایت اوراد و اذکار یا همان برنامه عبادی- ترجمه شود. اگر ذکر در معنای فراگیر آن -یعنی حقیقتی که جامع امور ظاهری و عبادات جوارحی؛ و امور باطنی و توجهات قلبی و مراقبات انفسی است- در نظر گرفته شود، در این صورت سیر در مراتب انسانیت چیزی نیست جز ذکر. به عبارت دیگر، مراتب بهرهمندی از مقام نوری ولایت، همان مراتب ذکر است. گویی سلوک است و اهتمام به ذکر.
2.بیانی پیرامون ذکر و مراتب آن در سیر به سوی علم حقیقی
مراتب متعدد ذکر از منظرهای مختلفی قابل طرح است که هر کدام نظام متمایزی از مراتب ذکر به دست میدهند. اما اصل طرح بحث مراتب ذکر، جهت درک درست حدیث عنوان بصری ضروری است؛ توضیح آنکه:
- محور اصلی حدیث عنوان بصری، حقیقت علم و معرفت یا همان علم حقیقی است. طی سیر حدیث عنوان، مخاطب پس از آنکه ملتفت اهمیت و ضرورت حیاتی علم و معرفت میشود، آرامآرام درمییابد که حقیقت علم، در واقع معرفت به علم امام است. طبعا درک این حقیقت بلند، نیازمند مقدمات است.
طرح بحث مراتب ذکر، منجر به آشنایی خواننده با جهانی تازه در معارف دینی میشود. همین آشنایی، خود موجب نحوی یقظه و مرتبهای از طهارت میشود که شخص را برای درک تصویری از چیستی علم حقیقی مهیا میکند و همچنین او را بهسوی سیر عملی و جلب مقدمات قلبی معرفت به علم امام سوق میدهد.
- به این هدف، بحث مراتب ذکر در ادامه درس به ترتیب زیر طرح شده است:
- نخست از طریق طرح دو قسم ذکر استاد و ذکر سالک، روشن میشود که اصل در ذکر، سیر در مراتب طولی آن، یا به بیان دیگر، سیر در باطن آن است، نه تجربه آثار و برکات اذکار و اوراد در منازل مختلف سلوکی.
- پس از این، از طریق بیان مطالبی پیرامون مراتب ذکر قلبی، هم رابطه ذکر قلبی با ذکر جوارحی روشن میشود؛ هم نسبت آن با توحید قرآنی یا درک حضوری توحید روشن میشود؛ و هم نسبت آن با فطرت توحیدی انسان آشکار میشود.
بدینترتیب تا حدودی روشن میشود که انسان حقیقت ذکر را باید در درون خود بجوید.
- در ادامه نیز با طرح مباحثی پیرامون مرتبه سالک و تناسب ذکر با آن، صبغهای عملی به بحث داده میشود.
- سیر فوق، میتواند تصویری از معنای ذکر به دست دهد که متناسب با افق حدیث عنوان بصری و سیر بهسوی معرفت حضوری توحید است.
3.تقسیم ذکر به دو قسم ذکر سالک و ذکر عارف
سیر بحث تا اینجا حول تبیین جایگاه ذکر در سیر علم حقیقی بوده است. در یک نگاه کلی میتوان این جایگاه را در دو مقام ترسیم کرد: ذکر، در مقام مقدمه علم حقیقی؛ و ذکر، در مقام نتیجه علم حقیقی. همین دو مقام، بیان دو مرتبه از ذکر است.
- ذکر از منظر نسبتی که با علم به توحید یا علم حقیقی دارد، به دو مرتبه کلی تقسیم میشود: ذکر سالک؛ و ذکر عارف.
- ذکر سالک مهیاکننده نفس است برای دریافت و تحمل علم حقیقی که در این صورت، ذکر وجه مقدماتی دارد؛ یعنی ذکر مقدمه است برای علم. در این متن، آداب و مراقباتی که جناب عنوان بصری رعایت کرده و متن روایت بدانها اشاره دارد، جزو این قسم ذکر در نظر گرفته شده است که در ادامه بدانها اشاره میشود.
- ذکر عارف، ظهور تحقق و استقرار معرفت و علم حقیقی در اوست. در این متن، دو فرازی که به برنامه خود امام{علیه السلام} اشاره دارد، جزو این قسم ذکر در نظر گرفته شده است: یکی فراز «لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی» که در همین درس مورد بحث قرار گرفته و بهانهای است برای طرح بحث ذکر در سیر علم حقیقی؛ و دیگری فراز «قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى» که در انتهای روایت است.
- بدین ترتیب از این منظر، مقسم این دو نوع ذکر عبارت است از جهت جریان آن؛ از باطن به ظاهر یا از ظاهر به باطن. ذکر عارف ظهور حقیقت ذکر در و از بواطن او به ظواهر اوست و ذکر سالک، اظهار ظواهر توحیدی اوست برای قطع تعلقات و رفع حجابهایی که به بواطن او سرایت کرده در راستای جلوه ذکر حقیقی باطنی.
قسم یکم ذکر متناسب با سیر سالک است. قسم یکم البته خود سیری دارد که در ادامه این درس و نیز دروس آینده بدان اشاره میشود.
- قسم دوم ذکر مناسب مقام عارف است. اگر قسم یکم ذکر، مطابق سیر آداب و مراقبات عنوان بصری در بهرهمند شدن او از محضر امام{علیه السلام} است، قسم دوم ذکر، مطابق آداب و مراقباتی است که روایت درباره شخص امام{علیه السلام} طرح میکند. عبارت «لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی» در واقع بیانگر قسم دوم ذکر و ظهور و استقرار معرفت نزد عارف است.
از بحث دو قسم ذکر به دست میآید که اصل مطلب، پیرامون سیر در مراتب حقیقی و باطنی ذکر است، نه اینکه فلان ذکر مصداق قسم یکم باشد و فلان ذکر مصداق قسم دوم. به بیان دیگر، سالک در پی درک مقام استاد است؛ یعنی در پی یافتن و توجه به آن حقیقی است که استاد یافته و متوجه آن است. لذاست که همه مراتب ذکر را هم بر آداب و مراقبات امام{علیه السلام} و هم بر آداب و مراقبات عنوان بصری میتوان تطبیق داد، البته هر کدام به تناسب مرتبه وجودی خودش. در عین حال، در این درس جهت تبیین و انتقال مطلب، مرتبه عالی مطابق ذکر امام{علیه السلام} گرفته شده و مرتبه پایین مطابق ذکر عنوان بصری.[14]
4.بیان مراتب ذکر از منظر سیر عملی سالک به سوی مقصد اعلای سلوک
در این سرفصل _همان بحث مراتب ذکر سالک و عارف_ اینبار از منظر سلوکی طرح میشود. نکته اصلی که در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد این است که حقیقت ذکر، ذکر باطنی و قلبی است؛ به همین دلیل، در مطالب این سرفصل، این اصل، جایگاهی محوری دارد.
بنا بر این نگاه میتوان مراتب ذکر را چنین برشمرد:
4.1. مرتبه اول؛ ذکر جوارحی در مرتبه دفع گرفتاریها و معاصی ظاهری و باطنی؛
- این مرتبه مربوط به عموم مومنین و همچنین سالکینی که در ابتدای سیر قرار دارند است. مأنوس شدن با اذکار، حتی اگر قلب سالک متوجه معانی حقیقی و توحیدی ذکر نباشد یا توجهی بسیار اندک و ناچیز داشته باشد، در طهارت نفس در حدی که از گناهان مصون بماند، مؤثر است. به همین دلیل است که برای عموم مؤمنین و سالکین مراحل ابتدایی سیر، دستور به ذکر، حتی بدون توجه به روح و باطن آن، توصیه شده است.
نمونه عینی این مرتبه از ذکر، انس زبان با اذکاری چون صلوات و تهلیل[15] است که خودبهخود -حتی بدون توجه به حقیقت توحیدی معانی اذکار- شخص را از گناهان زبانی مصون و محفوظ میدارد.
- عین حال، همین مرتبه از ذکر نیز محدود به زبان نیست. بلکه درباره تمامی جوارح میتوان برای آن مصادیقی برشمرد. آیه شریفه مواردی از ذکر ظاهری جوارح را اشاره فرموده است:
<قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَىٰ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ * وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ ...>[16]
- آیه شریفه کنترل چشم را بهمثابه ذکر جوارحی طرح میفرماید که نتیجه و اثر آن مصونیت از زمینههای گناه و عصیان است. همانطور که مثلا اثر ذکر تهلیل، مصونیت از زمینههای گناه زبان و سایر گناهانی که در پی گناه زبان میآیند، است.
4.2. مرتبه دوم؛ ذکر جوارحی در مرتبه برخوردار شدن از فضائل اخلاقی؛
- در مرتبه دوم ذکر، سالک از طریق انس با اذکار و سرایت طهارت ظاهری به باطن، از برخی فضائل درونی و اخلاقی برخوردار میگردد.
بهعنوان مثال، از طریق انس با ذکر حوقله[17]، دائما به این توجه میکند که اشتغالات یا توفیقات او جملگی بر مدار مشیت و تقدیر حق تعالی محقق میشود. اینچنین ذکر و توجهی، موجب غلبه شخص بر اضطراب یا عجب و کبر درونی خود و جایگزینی آن رذایل با فضایلی چون سکون و آرامش و تواضع در برابر تقدیر حق میشود.
- دوم ذکر نیز محدود به زبان نیست و درباره ذکر تمام جوارح صدق میکند. این معنا از آیه شریفه نیز به دست میآید:
<... فَلَا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا>[18]
- آیه شریفه با نسبتی که بین کنترل میل و خواسته و روح تقوا و صلاح برقرار کرده است، در واقع اثر کنترل خواستهها و شهوات را -که قسمی از اقسام ذکر جوارحی، یعنی ذکر جوارح شهوانیه است- بیان داشته است. از این منظر، طبق آیه شریفه اثر کنترل شهوات، طهارت از هواپرستی و تقویت فضائل قوه ماسکه نفس است.
4.3. مرتبه سوم؛ ذکر جوارحی در مرتبه رفع حجاب از ذکر قلبی؛
- پس از تحقق مراتب اولیه طهارت در نفس سالک، به تدریج استعداد او برای سیر به سوی علم حقیقی و درک حقایق توحیدی شکوفا میشود. در این زمان ذکر جوارحی به مثابه تعلیمدهنده قلب، یا به بیان دقیقتر، رفعکننده حجاب از قلب و توجهدهنده آن به جلوههایی از فطرت توحیدیاش خواهد بود.[19]
بهعنوان مثال استاد به سالک دستور میدهد که ذکر «یا فتاح» بگوید. سالک در ادای این ذکر، توجه دارد که یگانه فتاح حقیقی عالم حق تعالی است؛ یعنی توجه به حق تعالی میکند از این جهت که فتاح است و راه سیر به سوی علم حقیقی و سلوک به سوی خود را برای او میگشاید.
- در این مرتبه از ذکر، در حقیقت از طریق لسان خود سعی میکند حجاب را از قلب خود برطرف نموده و به یگانه فتاح حقیقی عالم توجه کرده و متذکر او شود.
- این ذکر نیز مثل دو مرتبه قبل، محدود به ذکر لسانی نیست. درعینحال، ذکر لسانی در این مرتبه، برای سالک طریقیت بسیار دارد.
<وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُوا حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ>[20]
- آیه شریفه درباره دستور به ذکر لفظی استغفار و توبه است.[21] نکته مهم اینکه مطابق آیه شریفه، این دستور ذکری دستوری همگانی و همهجایی نیست، بلکه در شرایط و موقعیتی خاص که از حیث معنوی کیفیت ممتازی دارد، صادر شده است. این خود بیانگر این است که اگر بناست ذکر لفظی معلّم و ملقّن قلب باشد، لازم است که قلب مراحلی را طی کرده باشد و در معنویت متناسب با آن ذکر قرار گرفته باشد. همچنین بیانگر این است که اگر بناست ذکر لفظی، معلم قلب باشد، لازم است که شرایط محیطی متناسب با آن نیز رعایت شود.
با چنین توجهی، مشاهده میشود که آیه شریفه بین ذکر لفظی -البته با رعایت شرایط مذکور- و مقام مغفرت و توبه و بلکه مقام احسان که مربوط به قلب است، نسبت برقرار کرده است.
- با توجه به ظرافت این مرتبه از ذکر، در کلمات اهل معرفت نیز مطالب زیادی یافت میشود که همگی به هدف تبیین مرتبه سوم ذکر بیان شدهاند. در این میان، یکی از کلاسهای استاد فیاضبخش با موضوع مراتب ذکر، حاوی آرای بزرگان اهل معرفت درباره مرتبه سوم ذکر است. به همین مناسبت نقل قول از ایشان، میتواند بسیار مفید باشد:
«ما در بیانات امام امت؟ق؟ داریم که ایشان در همان کتاب آداب الصلوة میگویند: من در محضر آقای شاهآبادی که بودم ایشان میفرمودند: طوری ذکر بگو که گویی میخواهیم دهان کودکی را به نطق باز بکنیم.[22] ایشان میگفتند: ذاکر باید طوری ذکر بگوید که گویی می خواهد به قلبش بفهماند و در نتیجه قلب ذاکر بشود؛ یعنی ذکر لسانی تمرین دادن قلب است. [...]
در بیانات مرحوم علامه بحرالعلوم هست که ایشان در دستورات نفی خواطر به خصوص وقتی بحث ذکر را مطرح می کنند میفرمایند: تمام جوارح را به خدمت بگیر برای اینکه قلب متوجه ذکر بشود. بعد ایشان توضیح میدهد که مثلاً اگر میخواهید بگویید «لا اله الا الله»، «لا اله الا الله» را بنویس بعد خیره شو به «لا اله الا الله» بعد شروع کن به ذکر «لا اله الا الله» گفتن. حتی ایشان اضافه میکند، میگوید: اگر حتی بتوانید علاوه بر اینکه چشم به آن است، ذکر مبارک طوری برجسته یا فرو رفته بشود که بتوان آن را لمس کرد ذکر را بنویس لمس کن و ببین؛ یعنی به عبارت دیگر تمام جوارح به خدمت بیایند برای اینکه قلب بتواند زبانش باز بشود. [...]
معمولاً در دستورات اول مراقبات را میگفتند بعد از مدتی که تازه مراقبات جا میافتاد؛ یعنی قلب آرام آرام آن قساوت را از دست میداد و آن رقت را پیدا میکرد، بعد ذکر لسانی میگفتند. بعد کم کم با ذکر لسانی توصیه به همراهی جوارح میکردند. وقتی جوارح و زبان کاملاً هماهنگ میشدند قلب متأثرتر میشد تا آنجایی که کمکم جوارح تابع کامل قلب بودند و قلب کاملاً ذاکر بود.
از اینجا نکته کاملتری هم به دست میآید و آن اینکه اصلاً در فرهنگ قرآن اصل ذکر قلبی است حتی اگر زبان ساکت باشد.کما اینکه در روایت ذیل آیه شریفه <الَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون> و <الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ>؛ امام میفرمایند: ... مراد از این آیه «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ فِی صَلَاةٍ مَا کَانَ فِی ذِکْرِ اللَّه» است؛ یعنی همان ذکر قلبی. در دستورات سلوکی ابتداییترین ذکر قلبی همین است که انسان مراقب باشد گناه نکند. یا به عنوان مثال در مراتب دستورات ذکری داریم که دائماً مراقب جهنم خدا باشد؛ این ذاکر است در مقام خوف. یا داریم دائماً مراقب باشد بهشت الهی را؛ این میشود ذاکر در مقام شوق. و یا دائماً مراقب باشد مرگ را، که این هدف دستور به زیارت قبور است. خلاصه میخواهم بگویم اینکه زبان دائماً بچرخد مقصود اصلی نیست. این یکی از جوارح است؛ البته مهمترین جوارح است.
در ادامه روایت میفرماید: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ فِی صَلَاةٍ مَا کَانَ فِی ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَائِماً کَانَ أَوْ جَالِساً أَوْ مُضْطَجِعاً إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ <الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِم>» پس گویی این آیه شریفه که میفرماید: <الَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون>؛ یعنی «علی ذکرهم دائمون». در روایت دیگری دارد که اگر کسی بخواهد به بستر برود با وضو برود بستر او محل عبادت او میشود؛ فرد خواب است ولی ذاکر است».
[ادامه درس حاوی مطالبی است که فهم صحیح آن صرفاً برای کسانی که موفق به طی این مراتب در سیر عملی شدهاند، میسر است. البته امکان دریافت یک تصور اجمالی اما دقیق وجود دارد.
درعینحال این مرحله حتی مهیای درک تصور دقیق مطلب نیز نیست و امید است که در دروس پایانی دوره، ذیل بحث کرامت نفس چنین آمادگی به دست آید.
بنابراین آنچه در این مرحله لازم است، صرف طرح مراتب عالی ذکر است. صرف طرح این مطالب، حتی اگر مخاطب درک درستی از آن نیابد، زمینه را برای مباحث آتی و یافتن تصویر درست از مراتب ذکر فراهم میآورد.]
4.4. مرتبه چهارم؛ ذکر جوارحی به مثابه ظهور ذکر قلبی؛
- با رفع حجاب از قلب و وارد شدن سالک به عالم علم و عالم توحید، به تدریج سالک به مرتبه ذکر عارف نزدیک میشود؛ یعنی ذکر از قلب او به جوارح و از جمله به لسان او جاری میشود. به یک بیان تا قبل از این مرتبه، ذکر سالک اظهار ذکر بود و از این مرتبه بعد، ذکر سالک ظهور ذکر است.
<وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ>[23]
- در آیه شریفه، ذکر جوارحی حضرت یوسف{علیه السلام}؛ یعنی ترک محیط فحشا، ظهور ذکر قلبی حضرتش است که این ذکر قلبی، خود مشاهده برهان و آیت پروردگارش است.
- اهل معرفت درباره این مرتبه از ذکر نیز، به مناسبت ظرافت و لطافت آن، بیانات فراوانی دارند. در ادامه کلاس مذکور استاد فیاضبخش، ایشان در توضیح این مرتبه از ذکر چنین میفرماید:
«مراد ما از قلب باطن انسان و فطرت توحیدی انسان است. این قلب در هر صورت ذاکر است و چون گرفتار حجاب شده است [به ذکر خودش توجه ندارد، پس] این دستورات برای برداشتن حجابها در بادی امر است. مثل کودکی که بخواهند زبانش را باز کنند؛ [...] قلب محجوب را بایستی بیدارش کرد.
حالا آمدیم و قلب راه افتاد، چه میشود؟ بیان ابن فارض در قصیده تائیهاش در توضیح مراحل ابتدایی، همین را میگوید، ولی به یک زبان دیگر. میگوید اوایل که من میخواستم عبادت کنم، بدنم با من همراهی نمیکرد، نفسم همراهی نمیکرد. میخواستم -فرض بفرمایید، او نمیگوید- برای نماز شب بلند شوم، بدن سختش بود و بلند نمیشد، کسالت داشت و خمیازه میکشید؛ یعنی ابراز کسالت میکرد. ولی بعد آنقدر من به او تلقین کردم، آنقدر مقاومت کردم تا اینکه الان اگر من بخواهم کوتاهی کنم، او دیگر کوتاهی نمیکند. بهعبارتدیگر او برای نماز شب مرا بیدار میکند، او برای عبادت تشویق میکند که در عبادت کم نگذار. کما اینکه در روایت هم داریم که خدایا! به من توفیق بده که بتوانم عبادت بانشاط بکنم. خود اینکه انسان در عبادت حال داشته باشد، قلب باید همراهی بکند، ولو که بدن هنوز خسته است و توان ندارد.
پس معلوم میشود وقتی قلب گرفتار حجاب است، باید مثل بچه تمرینش داد، ولی وقتی که قلب راه افتاد، آن موقع دیگر او انسان را راه میاندازد و او به انسان تلقین میکند. ...».[24]
4.5. مرتبه پنجم؛ یکپارچه ذکر شدن؛
- عالیترین مرتبه ذکر، مربوط به آن مقامی است که سالک به طور کامل فانی در حق و توحید گشته و به یک بیان، خود یکپارچه ذکر شده است. در این مقام قلب سالک، ذاکر نیست بلکه عین ذکر است و سالک جلوه تام و تمامنمای توحید -متمکن در توحید- است. این مقام انسان کامل است که در ادبیات قرآنی از آن با اصطلاحات گوناگون از جمله مقام خلافت یاد شده است.
آیات متعددی این مرتبه از ذکر را بیان داشتهاند:
<فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ...>[25]
<قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 1 اللَّهُ الصَّمَدُ 2 لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ 3 وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ>[26]
- در هر دو شاهد فوق، مقامی بیان شده که هرچه از انسان صادر میشود، یکسره توحید است و حق تعالی است که در فعل و قول آن انسان ظاهر میشود.
<هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ>[27]
<... قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً 10 رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِّیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ...>[28]
- در هر دو شاهد مقامی از اولیای الهی بیان شده است که در آن مقام ذکر جدای از ذاکر نیست، بلکه عین ذکر است.
«قَالَ علیٌّ؟س؟: لَا تَذْکُرِ اللَّهَ سُبْحَانَهُ سَاهِیاً وَ لَا تَنْسَهُ لَاهِیاً وَ اذْکُرْهُ [ذِکْراً] کَامِلًا یُوَافِقُ فِیهِ قَلْبُکَ لِسَانَکَ وَ یُطَابِقُ إِضْمَارُکَ إِعْلَانَکَ وَ لَنْ تَذْکُرَهُ حَقِیقَةَ الذِّکْرِ حَتَّى تَنْسَى نَفْسَکَ فِی ذِکْرِکَ وَ تَفْقُدَهَا فِی أَمْرِکَ».[29]
فهم عبارت «حتّى تَنسى نَفسَکَ فی ذِکرِکَ» جز از طریق قبول این مبنا که فطرت انسان یکپارچه ذکر است -یعنی آن مبنایی که مطابق مرتبه پنجم ذکر است- میسر نیست.
[پیشنهاد میشود در صورت صلاحدید برای توضیح این قسمت از بحث استاد فیاضبخش با موضوع ذکر در مرتبه پنجم به جهت توسعه و توضیح بیشتر استفاده شود.]
5.بیان برخی نکات عملی پیرامون ذکر در منزل یقظه
موضوع این سرفصل، آشنایی اولیه با مراقبات طریقه معرفتالنفس است. واضح است که طرح مطالب درسنامه بدون پیوند با سیر عملی، نقض غرض است. لذا لازم است که یک بحث عملی مبنایی و ابتدایی طرح شود تا مخاطب در اثر رعایت آن، موفق شود با سیر مطالب درسنامه همراه شود. البته طبیعی است که هر کسی به تناسب استعداد و مرتبه خود، موفق به رعایت آداب عملی و در نتیجه، موفق به فهم درست مطالب میشود.
لازم به ذکر است که گرچه حجم مباحث آداب عملی در متن درسنامه خیلی کمتر از مباحث تحلیلی و تفسیری است، اما این هرگز بهمعنای اهمیت کمتر آداب عملی در سیر دوره شرح حدیث عنوان بصری نیست. بلکه اساسا اقتضای مباحث عملی -بهخصوص از منظر مکتب علامه طباطبایی؟ق؟- این است که پس از دریافت یک درک اجمالی، امکان رعایت درست آداب عملی وجود دارد و خود این آداب، زمینه درک تفصیلی را فراهم میآورد. لذا لازم است که ابتدا بحثی علمی برای اصلاح نگاه و دریافت درک اجمالی صورت گیرد تا زمینه رعایت آدای عملی فراهم آمده باشد. نتیجه این منطق این است که مباحث کوتاه آداب عملی، در میان مباحث مفصل علمی طرح میشود. در تأیید این منطق میتوان مدعی شد، در نگاهی کلان، سیر خود حدیث عنوان بصری نیز چنین سیری است.
[تذکر مهم درباره اجرای درسنامه اینکه با توجه به حجم کمتر مباحث آداب عملی، لازم است این مباحث با جدیت بیشتری مورد توجه قرار گیرد تا حجم کم منجر به غفلت از آنها نشود.]
در ادامه سه دستورالعمل پایهای که سازنده بنیان شخصیت سلوکی مؤمن است طرح میشود:
5.1. یقظه، اولین منزل از منازل سلوک و جایگاه ذکر در آن؛
- عنوان کتاب اول از مجموعه پنج جلدی مراقبات اخلاق توحیدی، یقظه و توبه است. در مقدمه فصل اول این کتاب در بخش مقدمات یقظه، ذکر به صورت یک عنوان مستقل مورد بحث قرار گرفته است (صص 30-33) و محتوای آن متناسب با مرتبه اول ذکر؛ یعنی «ذکر جوارحی در مرتبه دفع گرفتاریها و معاصی ظاهری و باطنی» و با محوریت رذیله غفلت است. لازم است با همین رویکرد و با بهره بردن از سایر منابع مندرج در فصل اول در باب یقظه، به ویژه کلام علمای ربانی، عزم سلوک در مخاطب تقویت شود.[30]
5.2. فراغت جسمانی و روحانی، شرط لازم در وقت ادای ذکر؛
- یکی از معانی عبارت امام صادق؟س؟ در خطاب به جناب عنوان که فرمودند: «فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی» این است که مهمترین امر در زندگی ذکر است. حتی امر حیاتی تربیت نفوس نیز چهبسا به اهمیت ذکر نباشد، وگرنه امام؟س؟ جناب عنوان را به دلیل اشتغال به برنامه عبادی رد نمیکردند. در جایی که امر تربیت نفوس، اهمیت اولی پیدا نمیکند، تکلیف اموری چون فعالیت علمی و سیاسی و مسائل خانوادگی و امور روزمره زندگی روشن است.
نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که در اینجا منظور از ذکر، دقیقا همان معنای ظاهری آن، یعنی ذکر لسانی و جوارحی و برنامه عبادی است. همین برنامه عبادی است که سایر ابعاد و برنامههای مؤمن و سالک را روشن کرده و به جهت حقیقیشان هدایت میکند.
- به منظور اهمیت اساسی ذکر، توصیه عمومی بزرگان اهل معرفت این بوده که وقت مشخص و موسّعی برای ذکر و برنامه عبادی قرار دهند تا تلوّنات و تحولات سایر برنامههای روزانه، تأثیری در برنامه ذکر نگذارد و لطمهای به آن نزند. بهطور کلی هیچ فعالیت و برنامهای آنقدر اهمیت ندارد که به برنامه ذکر لطمه بزند.
اما آنچه شرط اصلی ادای ذکر و اقامه دستورات عبادی است، صرفا تعیین وقت و یا اهتمام به رعایت آن وقت مشخص نیست. بلکه شرط اصلی حفظ فراغت جسمی و روحی است. ذاکر باید با تمام قوای نفس، یعنی همه قوای جسمی و روحی مشغول ذکر شود و در ذکر حاضر باشد. لازمه این امر این است که نفس از سایر امور فارغ باشد.
برای مثال کتاب «مصباحالشریعة» در باب آداب قرائت قرآن مطالبی را _که البته به امام جعفرصادق؟س؟ منسوب میکند_ بیان میدارد که در توضیح اهمیت فراغت در هنگام ادای ذکر بسیار مفید است:
«قَالَ الصَّادِقُُ؟س؟ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَ لَمْ یَخْضَعْ لِلَّهِ وَ لَمْ یَرِقَّ قَلْبُهُ وَ لَا یُنْشِئُ حَزَناً وَ وَجَلًا فِی سِرِّهِ فَقَدِ اسْتَهَانَ بِعِظَمِ شَأْنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِیناً فَقَارِئُ الْقُرْآنِ مُحْتَاجٌ إِلَى ثَلَاثَةِ أَشْیَاءَ قَلْبٍ خَاشِعٍ وَ بَدَنٍ فَارِغٍ وَ مَوْضِعٍ خَالٍ فَإِذَا خَشَعَ لِلَّهِ قَلْبُهُ فَرَّ مِنْهُ الشَّیْطَانُ الرَّجِیمُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى <فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ> فَإِذَا تَفَرَّغَ نَفْسُهُ مِنَ الْأَسْبَابِ تَجَرَّدَ قَلْبُهُ لِلْقِرَاءَةِ وَ لَا یَعْتَرِضُهُ عَارِضٌ فَیَحْرِمَهُ بَرَکَةَ نُورِ الْقُرْآنِ وَ فَوَائِدَهُ فَإِذَا اتَّخَذَ مَجْلِساً خَالِیاً وَ اعْتَزَلَ عَنِ الْخَلْقِ بَعْدَ أَنْ أَتَى بِالْخَصْلَتَیْنِ خُضُوعِ الْقَلْبِ وَ فَرَاغِ الْبَدَنِ اسْتَأْنَسَ رُوحُهُ وَ سِرُّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ مُخَاطَبَاتِ اللَّهِ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَهُ الصَّالِحِینَ وَ عَلِمَ لُطْفَهُ بِهِمْ وَ مَقَامَ اخْتِصَاصِهِ لَهُمْ بِفُنُونِ کَرَامَاتِهِ وَ بَدَائِعِ إِشَارَاتِهِ فَإِنْ شَرِبَ کَأْساً مِنْ هَذَا الْمَشْرَبِ لَا یَخْتَارُ عَلَى ذَلِکَ الْحَالِ حَالًا وَ عَلَى ذَلِکَ الْوَقْتِ وَقْتاً بَلْ یُؤْثِرُهُ عَلَى کُلِّ طَاعَةٍ وَ عِبَادَةٍ لِأَنَّ فِیهِ الْمُنَاجَاةَ مَعَ الرَّبِّ بِلَا وَاسِطَةٍ ...».[31]
- بیان مصباحالشریعة کاملاً شفاف است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد. بهخصوص طی فراز پایانی معلوم میشود چرا هیچ برنامه و امری نمیتواند بر ذکر و برنامه عبادی _البته بهشرط رعایت شرایطش– مقدم شود.
5.3. نماز، بهترین ظرفها برای ذکر؛
- اگر در میان تمام وظایف دینی و الهی و همه دستورات سلوکی، ذکر و برنامه عبادی است که جایگاه محوری دارد، در میان تمام دستورات ذکری و عبادی، نماز است که محوریت دارد.
محوریت نماز در میان دستورات ذکری و بهطور کلی در میان تمام دستورات سلوکی بهنحوی است که اگر شخص در حال نماز موفق به رعایت مراقبه خاص مرتبه مخصوص به خود باشد، در طول روز و در سایر برنامهها و فعالیتها نیز موفق به رعایت مراقبه خواهد بود. اما اگر در نماز موفق به رعایت مراقبه نباشد، در باقی روز و سایر اعمال نیز توفیقی نخواهد داشت.
- البته توفیق رعایت مراقبه در نماز به دو شرط میسر میشود:
- اول اینکه به فرموده بزرگان اهل معرفت[32] لازمه حضور قلب در نماز _یعنی رعایت مراقبه در مرتبه خاص خود_ داشتن حضور قلب در سایر اوقات است. در واقع بین مراقبه روز و مراقبه در حال نماز، تلازم و تعامل برقرار است. آنقدر که در نماز توفیق حضور قلب و مراقبه داشته باشد، در سایر اوقات نیز موفق است؛ و آنقدر که در اوقات قبل از نماز، توفیق مراقبه داشته باشد، در نماز نیز موفق به حضور قلب و مراقبه خواهد بود.
در عین این تلازم و تعامل، اما باز بین مراقبه سایر اوقات و مراقبه نماز، این نماز است که اوّلیت و عاملیت دارد. در واقع مراقبه نماز است که مراقبه سایر اوقات را فرامیخواند. اگر اجابت شد، در نماز بعدی بیشتر و روشنتر میشود؛ اما اگر اجابت نشد، مراقبه در نماز بعدی نیز دشوار یا حتی ناممکن میشود.
- شرط دوم برای حضور قلب و حفظ مراقبه در نماز، رعایت آداب آن است. هر چقدر شخص در رعایت آداب ظاهری و نیز آداب باطنی نماز موفق باشد، زمینه حضور قلب بیشتر است و بالتبع زمینه مراقبه و حضور قلب در سایر اوقات نیز بیشتر است. از مهمترین این آداب، یکی نماز در وقت معین یا همان اول وقت است؛ دیگری سهل و سهو نگرفتن نماز است؛ چنانکه فرمودهاند:
«قَالَ علیٌّ؟س؟: صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ ...».[33]
- نکته شایان توجه اینکه امام؟س؟ این مطلب را در نامه به جناب محمدبنابیبکر؟رض؟ و در ضمن توصیههای حکومتی به ایشان فرمودهاند.
«قَالَ الْإمَامُ السَّجَّادُ زَیْنُالْعَابِدِینَ علیُّبْنُالْحُسَیْنِ؟سهما؟: إِذَا صَلَّیْتَ فَصَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ ...».[34]
- از این کلام امام؟س؟ که مشابه آن از سایر اهلبیت؟سهم؟ نیز فراوان نقل شده است، اهتمام و جدیت بر نماز و سهو نگرفتن آن کاملا آشکار است.
- مجموعه مطالب فوق در روایات باب نماز کاملا آشکار است. چند نمونه از این مجموعه عظیم بیانتها نقل میشود:
«قَالَ رسولالله{صلوات الله علیه}: إنّ عَمودَ الدِّینِ الصَّلاةُ وهِی أوَّلُ ما یُنظَرُ فیهِ مِن عَمَلِ ابنِ آدَمَ فإن صَحَّت نُظِرَ فی عَمَلِهِ وإن لَم تَصِحَّ لَم یُنظَرْ فی بَقِیَّةِ عَمَلِهِ».[35]
«قَالَ الْإمامُ أبُوجَعْفرٍ الْبَاقِرُ؟س؟: ... إنّ أوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَإنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا ...».[36]
« قَالَ علیٌّ؟س؟: ... وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِکَ».[37]
- این فراز ادامه کلام مذکور از مولا؟س؟ در نامه به جناب محمدبنابیبکر؟رض؟ است. در این فراز محوریت نماز و اینکه نورانیت یا ظلمت تمام اعمال روزانه، تابعی از نورانیت یا ظلمت نماز است، کاملا روشن است؛ چنانکه دو روایت دیگر نیز همین معنا را میرسانند.
د. تکلیف درس دهم
با توجه به ضرورت اهتمام عملی مخاطب دوره، عمل به آداب و مراقبات جلد نخست از مجموعه پنججلدی «مراقبات اخلاق توحیدی» توصیه میشود.
[1]- آلعمران، 190و191.
[2]- الأحزاب، 41.
[3]- الکافی، ج2، ص499.
[4]- بحارالانوار، ج74، ص107.
[5]- کنز العمال، 3931.
[6]- المحاسن، ج1، ص39.
[7]- مکارم الأخلاق، ص464.
[8]- الکافی، ج3، ص445؛ امام صادق{علیه السلام} فرمود: رسول خدا{صلوات الله علیه} همواره آنگاه که نماز عشا را مىخواند، امر مىفرمود تا آب وضو و مسواک او را سرپوشیده بر بالین سرش بگذارند، پس آنچه که خداوند مىخواست مىخوابید، آنگاه برمىخاست، مسواک مىکرد، وضو مىساخت و چهار رکعت نماز مىخواند، سپس مىخوابید، آنگاه برمىخاست، مسواک مىکرد، وضو مىساخت و چهار رکعت نماز مىخواند، پس از آن مىخوابید تا نزدیک صبح مىشد و آنگاه برمىخاست و نماز وتر را بهجاى مىآورد، سپس دو رکعت نافلۀ صبح را مىخواند. آنگاه فرمود: «به حقیقت براى شما در رفتار پیامبر خدا{صلوات الله علیه} الگوى نیکویى است».عرض کردم: آن حضرت در چه وقت از شب براى عبادت برمىخاست؟ فرمود: بعد از سپرى شدن یکسوم از شب. در حدیث دیگرى آمده است: بعد از نیمهشب.
[9]- تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج3، ص61.
[10]- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص143: جابر جعفى از امام محمدباقر{علیه السلام} روایت کند که آن حضرت{علیه السلام} فرمود: على بن الحسین؟عهما؟ در هر شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند، و [هنگام نماز چنان از خود بیخود میشد که] باد او را همانند خوشۀ گندم به این سو و آن سو میبرد.
[11]- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص143.
[12]- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص232؛ و روایت شده که آن حضرت؟س؟ نافلههاى شب را میخواند و آنها را به نماز صبح متصل میکرد، سپس تعقیب نماز میخواند تا خورشید بزند، آنگاه به سجده میرفت و مشغول به دعاء و حمد میشد و سر بر نمیداشت تا نزدیک ظهر. و بسیار دعا میکرد و میگفت: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَاب»؛ (یعنى بار خدایا! از تو درخواست میکنم راحتى و آسودگى هنگام مرگ و عفو و گذشت هنگام حساب را.) و این دعا را چندبار میگفت، و از دعاهاى آن حضرت{علیه السلام} است که میگفت: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِک»؛ (یعنى گناه بندهات بزرگ شد، پس اکنون گذشت و عفو تو نیز نیکو باشد.) و از خشیت خدا چندان میگریست که محاسنش از اشک چشمش تر میشد.
[13]- رساله سیروسلوک منسوب به بحرالعلوم؟ق؟، ص۱۷۲؛ (بخش دوم، فصل دوم، لوازم سلوک، مورد بیستوپنجم تا انتهای فصل دوم).
[14]- ریشه این مطلب در بحث فلسفی و اخلاقی اتحاد ذکر و ذاکر و مذکور است. در واقع کل این مطلب در توضیح آن اصل است که «مراتب ذکر، مطابق مراتب ذاکر است». در بحث فعلی، این مبحث طرح نمیشود، اما امکان اینکه مدرّس محترم، خود به طرح و شرح این مبحث و ارائه درس بر مبنای آن اقدام کند، وجود دارد.
[15]- ذکر شریف «لاالهالاالله» یا «لاالهالاهو».
[16]- النور، 30و31.
[17]- ذکر شریف «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم».
[18]- النساء، 129؛ <وَلَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا>؛ «و شما هرچند حریص [بر عدالت] باشید، هرگز نمیتوانید [از نظر علاقه و میل قلبی] میان زنها[یی که در عقد خود دارید] عدالت ورزید، پس تمایل خود را بهطور کامل متوجه یک طرف ننمایید تا دیگری را به صورت زنی سرگردان و بلاتکلیف رها کنید. و اگر توافق و سازش نمایید و تقوا را [در محیط خانواده] رعایت کنید [مورد آمرزش قرار میگیرید]؛ زیرا خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.»
[19]- مراتب قبل ذکر را خود مؤمن یا سالک میتواند انجام داده و طی کند، بلکه وظیفه اوست که این مراتب را طی کند. اما از این مرتبه به بعد، سالک کمکم نیازمند دستگیری استاد است.
[20]- البقرة، 58.
[21]- البته ممکن است بتوان آیه را چنین معنا کرد که منظور از «قولوا حطّةٌ» ذکر لسانی نیست، بلکه این است که روی دل شما وقتی از آن در وارد میشوید، روی استغفار و خضوع باشد. درعینحال، حداقل معنای ظاهری آیه، یعنی ترجمه «قولوا» به متبادر عرف، به ذکر لسانی نزدیکتر است.
[22]. شیخ عارف کامل، شاهآبادى -روحى فداه- مىفرمود: «باید انسان در وقت ذکر، مثل کسى باشد که کلام دهن طفل مىگذارد و تلقین او مىکند، براى اینکه او را به زبان بیاورد، و همینطور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند؛ و مادامى که انسان با زبان ذکر مىگوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد مىکند؛ همینکه زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد مىشود. چنانچه در تلقین طفل نیز چنین است: مادامى که انسان کلام دهن او مىگذارد او را مدد مىکند»؛ سرالصلاة، ص28و 29.
[23]- یوسف، 24.
[24]- در ادامه بیان ایشان و توضیح و تفصیل بیشتر مرتبه چهارم ذکر، مطلبی پیرامون ذکر محفوف به دو ذکر میآید که بسیار مفید و البته ظریفتر از سطح بحث اینجاست. اما ظرفیت متن حاضر در همین حد بوده و امکان استفاده از آن بحث وجود نداشته است. مخاطبین کلاس حدیث عنوان بصری، در صورت علاقهمندی میتوانند ادامه مطلب را از مدرس خود جویا شوند تا مدرس محترم، در صورت صلاحدید، ادامه بحث را طبق فرمایش استاد فیاضبخش ارائه کند.
[25]- الأنفال، 17.
[26]- الإخلاص، 4-.1.
[27]- آلعمران، 163.
[28]- الطّلاق، 10و11.
[29]- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص188.
[30]- عنوان باب اول از قسم بدایات کتاب «منازل السائرین» نیز «یقظه» است. مدرس محترم با توجه به صلاحدید خود میتواند مطالب این باب را مرور کند.
[31]- مصباح الشریعة، ص28.
[32]- این مطلب هم از آیتالله بهجت و هم از آیتالله سعادتپرور؟قهما؟ نقل شده است. البته در کلمات سایر بزرگان نیز میتوان شبیه به همین مطلب را یافت.
[33]- نهج البلاغة، ص384.
[34]- نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ص90.
[35]- تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج2، ص237.
[36]- الکافی، ج3، ص268.
[37]- نهج البلاغة، ص384.