مقام نوری اهل بیت ؟عهم؟

بگذارید در این قسمت، مقدمه‌ای را عرض کنم. در مکتب مرحوم علامه طباطبایی ؟رض؟ منازل سلوکی تقریباً چهار منزل است، ولی خود مرحوم استاد هم این منازل را تقسیماتی کرده بودند.

بنده با توجه به نکاتی که ایشان در کتاب فروغ شهادت نوشته‌اند، مقامات سلوکی را به حدود هشت منزل تقسیم کرده‌ام. ایشان قبل از بیان منازل سلوکی، در ابتدای کتاب به مسئلۀ مقام نوری امام می‌پردازند. این همان کاری ست که ایشان در کتاب جلوۀ نور هم کرده‌اند. گویی ایشان می‌خواهند بگویند که اصلاً سیر در مراتب توحید و اخلاق توحیدی بنابر مکتب مرحوم علامه و تحلیل سلوکی مبانی قرآن و اهل بیت ؟عهم؟، بدون توجه به مقام ولایی و مقام نوری آنها امکان پذیر نیست. لذا ایشان معمولاً در همۀ کتاب هایی که به این سبک نوشته‌اند، این نکته را گوشزد می‌کنند. این نکته هم نکته‌ای نیست که فقط ایشان فرموده باشند، بلکه در کلمات همۀ بزرگان از مرحوم علامۀ بحرالعلوم گرفته تا مرحوم علامۀ طباطبایی ؟رض؟ و اساتیدشان این مطالب به طور روشن مشاهده می‌شود. لذا مقام ولایت و مقام نوری اهل بیت ؟عهم؟ برای همۀ این بزرگواران یک محور اساسی بوده است.

ابتلائات در مسیر سیر و سلوک و تحمل آن

مطلب دومی که ایشان در مقدمۀ کتاب و در فصل‌های اول کتاب آورده‌اند، بحث تحمل مصیبت‌هاست. یعنی سیر و سلوک از همان اول با ابتلائات است. لذا ایشان در راستای همین فصل مستقلی را تحت عنوان شهید و مقام شهادت منعقد می‌کنند.

البته این نکته قابل ذکر است که اگر چه در قضیۀ عاشورا و شهادت حضرات اولیای الهی؟عهم؟، مراد شهادت ظاهری و به عبارت دیگر کشته شدن در میدان جهاد اصغر است، ولی مراد ایشان از شهادت در این کتاب، بحث شهود و شهادت در میدان جهاد اکبر است.

گویی ایشان می‌خواهند بگویند جهاد اصغری که در واقعۀ عاشورا واقع شد، نماد جهاد اکبر بود و با سایر مجاهدت‌ها و جنگ‌ها و حتی کشته شدن‌ در سایر جنگ‌های اسلامی خیلی فرق می‌کرد. به همین دلیل است که ایشان در موارد متعدد به این نکته اشاره می‌کنند که پیغمبر اکرم {صلوات الله علیه}، امیر مومنان علی {علیه السلام} و خود سیدالشهدا{علیه السلام}، تصریح می‌کنند که شهدای کربلا در بالاترین مرتبه قرار دارند.

مقام بلند اصحاب سیدالشهدا{علیه السلام} با تحمل ابتلائات

از حضرت اباعبدالله{علیه السلام} نقل است که می‌فرمایند: یاران من بهترین یارانند. این در حالی است که شهدای بسیار جلیل القدری پیش از واقعۀ عاشورا در رکاب پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} شهید شده بودند. حتی ایشان به یکی از بیانات حضرت استشهاد می‌کنند که حضرت می‌فرمایند: نه در میان گذشتگان و نه در میان آیندگان، کسی به مقام شهدای در رکاب من و شهدای عاشورا نمی‌رسد.

شاهد این مطلب، شخصیتی مانند قمر بنی‌هاشم {علیه السلام} است. ما می‌بینیم پیغمبر اکرم {صلوات الله علیه} حضرت جعفر، عموی گرامی‌شان را بسیار ستودند و حتی تربت ایشان تا قبل از شهادت سیدالشهدا، در میان اهل بیت؟عهم؟ به عنوان تسبیح استفاده می‌شد. یا جناب حمزه، عموی دیگر پیامبر {صلوات الله علیه} که لقب سیدالشهدا داشت و صدیقۀ طاهره؟س؟ از تربت ایشان به عنوان تسبیح استفاده می‌کردند. اما با شهادت سیدالشهدا{علیه السلام} گویی همۀ آن مقامات منتقل شد به سیدالشهدا{علیه السلام} و این به خاطر تصریح خود پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} بود. یا در مورد اصحاب ایشان به خصوص دربارۀ قمر بنی هاشم{علیه السلام} که انسان می‌بیند، تعابیری که در روایات و زیارات برای ایشان به کار رفته است، برجسته‌تر از تعابیری ست که دربارۀ حمزۀ سیدالشهدا{علیه السلام} یا جناب جعفر{علیه السلام} بود. مثل این عبارت که تو در قیامت مقامی داری که سایر شهدا غبطۀ مقام تو را می‌خورند. پیداست که ایشان در رکاب سیدالشهدا{علیه السلام} به این مقام رسیده است. در واقع این شهدا با سیر و سلوکی که گویی تحت تربیت استادی مانند سیدالشهدا در میدان عمل و نظر داشتند، به این مقامات عالی دست یافتند.

چون حضرت بیاناتی هم به ایشان می‌فرمودند، می‌توانیم بگوییم هم به صورت عملی تربیت شدند، هم به صورت نظری و مراتبی را طی کردند که دیگران در طول عمرشان نمی‌توانستند طی کنند. اما این بزرگواران در مدتی کوتاه یعنی از زمان حرکت حضرت از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا، تواستند به این مدارج برسند. حتی بسیاری از اصحاب، مانند حبیب و مسلم‌بن‌عوسجه و زهیر و... در میانۀ راه و منازل نزدیک به کربلا به حضرت پیوستند. اما در همان دوران کوتاه، کسی مثل زهیر آن‌چنان منقلب می‌شود که حضرت دربارۀ او مطالبی می‌فرمایند که دربارۀ کتر کسی فرموده‌اند.

لذا مرحوم استاد می‌خواهند در این کتاب بیان کنند که سالک اگر به طور جد لایق باشد، در بوتۀ امتحانات و ابتلائات به سرعت رشد می‌کند. تا آنجا که به مقامات و مراتبی مثل شهدای کربلا می‌رسد. البته باز بنده این را تأکید می‌کنم که منظور ایشان از شهید، شهادت در جهاد اکبر و توجه به مقام شهود است.

جایگاه تولی و تبری در سیر و سلوک

 مطلب سومی را که ایشان به عنوان مقدمۀ مطالب کتاب ذکر می‌کنند، این است که به اصطلاح ملات عاشورا، ملات زیارات حضرت، ملات کلمات اصحاب دربارۀ حضرت، یا به تعبیر دیگر، نخ تسبیح همۀ مطالب نهضت عاشورا ابراز محبت به آستان اهل بیت؟عهم؟ و برائت از دشمنان ایشان است.

لذا ایشان در یک فصل مستقلی این مطلب را توضیح می‌دهند که اگر بخواهیم در سیر و سلوک، استاد کل -که امام زمان هر زمانی است- انسان را بپذیرد، باید تولی و تبری داشته باشیم.

تولی و تبری در مکتب مرحوم ملاحسینقلی همدانی

بعد ایشان شواهدی نیز در بحث تولی و تبری ذکر می‌کنند. باید توجه داشت که این مطلب، یک مطلب بسیار ریشه داری در مکتب مرحوم ملا‌حسینقلی همدانی است. به همین دلیل است که مرحوم ملاحسینقلی در دستور‌العمل‌ها، به شاگردانشان به شدت توصیه می‌کردند که با حقیقت اباعبدالله الحسین{علیه السلام} و مصیبت ایشان، دائماً انس داشته باشند و این انس منحصر به ایام محرم و سوگواری ایشان نباشد.

این مطلب در مکتب مرحوم آیت الله سید علی قاضی؟رضوت؟ تا آنجا می‌رسد که ایشان در هر مجلسی که داشتند، اعم از مجالس درس و بحث و... ذکر مصیبتی خوانده می‌شد. لذا اصلاً شالودۀ زندگی بعضی از شاگردان ایشان مانند مرحوم سید هاشم حداد، با ذکر مصیبت سیدالشهدا {علیه السلام} بود. یا بعضی دیگر از اهل معنا مثل مرحوم شیخ جعفر مجتهدی، خودشان روضه‌خوان بودند و افتخارشان به روضه‌خوانی درِ خانۀ سیدالشهدا {علیه السلام} بود. همچنین مرحوم آیت الله کشمیری و بزرگان دیگری که در این مکتب بوده اند. یا مثلاً مرحوم آقای بهجت {رحمة الله علیه} روضۀ هفتگی داشتند و اختصاصی  به ایام محرم نداشت.

خلاصه اهتمامی که این بزرگان در ابراز محبت به سیدالشهدا {علیه السلام} داشتند، برگرفته از همین نکتۀ مهم سلوکی و توصیه های اهل بیت ؟عهم؟ در روایات بود. بنده خاطرم هست که بدون استثنا در تمام جلساتی که در محضر مرحوم استاد هم بود، ابراز ارادتی -ولو کوتاه-  به ساحت مقدس سیدالشهدا {علیه السلام} می‌شد. چون ایشان صدای خوشی هم داشت، مقید بود خودش بخواند. حتی قبل از اینکه ایشان در اواخر عمر، به عنوان استاد اخلاق شناخته شود، در حوزه به عنوان مداح سیدالشهدا {علیه السلام} شناخته می‌شد. با کمال تواضع در مجالس مختلف مداحی می‌کرد و روضه می‌خواند. پس تا این جا سه مطلب یا در واقع سه مقام را در کتاب فروغ شهادت بیان کردیم: مقام ولایت ، مقام شهادت و مقام تولی و تبری یا ابراز محبت به آستان مقدس سیدالشهدا{علیه السلام}.

تقسیم منازل سلوکی در کتاب فروغ شهادت

منزل اول: ترک محرمات

اولین منزل سلوکی که در مراقبات و دستورات عملی، به عنوان یک مراقبۀ مستقل دستور داده می‌شد، بحث ترک معصیت بود.

در بیانات حضرت به خصوص مقابل دشمنانشان، روی این مطلب زیاد تکیه می‌شود که شما چراحرف مرا نمی‌شنوید؟ چرا کسی مثل سیدالشهدا {علیه السلام} که کلامش در سنگ هم نفوذ می‌کند، در لشکر ابن‌سعد -مگر در تعداد بسیار کمی- هیچ تغییری ایجاد نمی‌کند؟ چرا آنها همۀ آن مصائب و مظلومیتی را که تاریخ برای آن خون گریه می‌کند، دیدند اما هیچ اثری بر آنها نگذاشت؟ حتی طبق نقل تاریخ، هر چه زمان می‌گذشت و به غروب عاشورا نزدیک‌تر می‌شد، به دشمنی و به جنایتکاری و غارتگری آنها هم افزوده می‌شد.

ایشان می‌فرمایند: علت این است که آنها در معصیت پروردگار جری بودند. بالاترین معصیت آنها هم که خیلی در کلمات حضرات بر آن تکیه می‌شود، تولی به ولایت کفر است؛ که از ولایت امام زمان خود سر پیچیدند و ولایت بنی امیه و بنی مروان را گرفتند و نفس تولی به ولایت کفر، انسان را کدر و کور و کر می‌کند: <خَتَمَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِم>.[1] معصیت دیگر آن ها حرام‌خواری بود. حضرت در خطبه‌های نزدیک ظهر عاشورا که دیگر برخی از یارانشان هم شهید شده بودند، به این نکته اشاره کردند.

بعد از اینکه حضرت خواستند صحبت کنند و لشکر هلهله کردند، حضرت فرمودند: «قَدْ مُلِئَتْ‏ بُطُونُکُمْ‏ مِنَ‏ الْحَرَام»‏[2] شکم‌های شما از مال حرام پر شده است. پس پیداست معصیت حرام‌خواری انسان را کدر می‌کند و کار او را به جایی می‌رساند که حتی حاضر به شنیدن حرف امام نمی‌شود.

منزل دوم: رفع تعلق نسبت به دنیا

منزل بعدی که در کلمات حضرت مشاهده می‌شود، مسئلۀ رفع تعلق به دنیاست. سالک تا زمانی که علقه‌های قلبی خود را نسبت به دنیا فرو نریخته است، نمی‌تواند سِیر کند. اگر هم به فرض سیر کند، در همان منازل اول می‌ماند و دیگر جلو نمی‌تواند برود.

نمونه های آن را در واقعۀ عاشورا فراوان داریم. مانند کسانی که حتی از بنی هاشم بودند اما با حضرت از مدینه حرکت نکردند. یا کسانی که در مکه حضرت را نصیحت کردند، ولی با او حرکت نکردند. یا کسانی که حرکت کردند و خیلی هم به حضرت علاقه مند بودند، ولی توفیق همراهی با حضرت تا روز عاشورا و شهادت در رکاب ایشان را پیدا نکردند. چرا این اتفاق‌ها رخ داده است؟ همۀ اینها ظرافت های توحیدی است و به همین عدم رفع تعلّق به دنیا بر می‌گردد. چون در میان کلمات این افراد مشهود است که هنوز بندهای تعلقات وجود دارد. اما مثلاً کسی مثل زهیر، علی رغم آن‌همه مال و منال، حشمت، هیبت و شخصیت و... در قبیلۀ خودش، وقتی یک‌باره همه را رها می‌کند و به کاروان حضرت می‌پیوندد، به آن مقاماتی می‌رسد که بقیه آرزوی مقام او را دارند.

منزل سوم: انس با نماز، قرآن، دعا و استغفار

منزل سوم که در مطالب سلوکی مطرح می‌شود، توصیه ای است که در مکتب مرحوم علامۀ طباطبایی و مرحوم آیت الله سید علی قاضی خیلی جدی است و عبارت است از: انس با نماز، قرآن،دعا و استغفار دائم. حضرت هم همین مطلب را در شب عاشورا دارند که می‌فرمایند: من می‌خواهم یک شب از دشمن مهلت بگیرم، برای اینکه نماز بخوانم، قرآن بخوانم و دعا و استغفار کنم.[3] این بیان حضرت، اشاره به همین چهار مطلب دارد که جزو جدی ترین دستورات سلوکی در مکتب مرحوم ملاحسینقلی همدانی است.

منزل چهارم: اصلاح نگاه به مرگ،شهادت، دنیا، آخرت و رابطۀ دنیا و آخرت

 قدم بعدی که در کتاب وجود دارد، مطلبی است که حضرت آن را در بیانات متعددی توضیح می‌دهند: اصلاح نگاه انسان به مرگ، شهادت، عالم دنیا و آخرت و رابطۀ بین این دو عالم است. تمام این موارد در سلوک اصحاب حضرت، مؤثر بوده است. چون اگر اطرافیان، این نگاه را به مسائل پیدا نمی‌کردند، اصل شهادتشان زیر سؤال می‌رفت.

در تاریخ، کسانی بوده‌اند که در رکاب پیامبر اکرم {صلوات الله علیه} کشته شده‌اند اما پیامبر{صلوات الله علیه} ارزشی برای آنها قائل نشده‌ و آنها را شهید محسوب نکرده‌اند.[4] چون آن شخص برای عنیمت گرفتن آمده بود یا می‌خواست حمیت قبیله یا رشادت و پهلوانی خودش را در میدان جنگ نشان دهد و بر حسب اتفاق کشته شد!

بنابراین نفس شهادت ارزشمند نیست، بلکه آنچه به شهادت ارزش می‌دهد، نگاه شهید است. لذا حضرت دائم این تذکر را به اصحاب می‌دهد و حتی برای امتحان اصحاب، تشویق به دوری از شهادت می‌کنند. مثلاً شب عاشورا می‌فرمایند که من بیعتم را برداشتم؛ این شب را مرکب خودتان قرار دهید و بروید. به محمد‌بن‌بشیر می‌فرمایند: فرزندت در مرزهای ری اسیر شده؛ بیا این مال را هم بگیر و به سراغ فرزندت برو و او را نجات بده. به جون می‌فرمایند: تو یک عمری در خانۀ ما بودی؛ الآن آزادی! بیا این مال را هم بگیر و برو دنبال کار و کاسبی. همین‌طور دیگران را هم دائم تشویق می‌کنند که بروید. برای اینکه بگویند: اگر برای این آمدید در رکاب ما که به مال و منالی برسید، به هیبت و حشمت قبیلۀ خود بیفزایید یا رشادت و پهلوانی خودتان را نشان دهید، بدانید که آخر این مسیر مرگ است و وقتی موضوع از بین برود، دیگر این چیزها معنا ندارد.

لذا در کلمات حضرت، در ایام سیر از مکه تا کربلا به‌ خصوص در روز های پایانی که آب را می‌بندند، روی این مطلب اصلاح نگاه خیلی تکیه می‌شود. پس قدم بعدی سلوک، اصلاح نگاه به مرگ، شهادت، دنیا و آخرت و رابطۀ دنیا و آخرت و اموری از این قبیل است.

منزل پنجم: کرامت نفس

بخش دیگر کتاب که دیگر کم کم به طور جدی وارد دستورات سلوکی می‌شود، توجه به کرامت انسانی است. حضرت در کلمات متعددشان می‌فرمایند: یکی از دلایل اینکه اصلاً من با یزید بیعت نمی‌کنم و تا پای جان ایستاده‌ام و حتی اسارت فرزندانم را بر بیعت با مثل یزید ترجیح می‌دهم، کرامت خانوادۀ ما و کرامت انسانی ماست.[5] بحث کرامت نفس، در دستورات سلوکی جایگاه بسیار عمیقی داشته و استاد هم در کتاب فروغ شهادت به صورت اشاره وار این مطلب را توضیح می‌دهند. مسئلۀ کرامت، در مراتب عالی به خصوص در بیانات حضرت در لحظات شهادت، آرام آرام جلوۀ خالص توحیدی پیدا می‌کند.

در کلمات اصحاب حضرت مانند قمر بنی‌هاشم{علیه السلام}، جناب قاسم‌بن‌الحسن{علیه السلام}، جناب علی اکبر{علیه السلام} و سایر بنی هاشم هم که از نظر علمی و عملی شخصیت های والایی بودند، این مسئله مطرح شده است. همین‌طور شخصیت های برجسته‌ای مثل جناب حبیب که حافظ و معلم قرآن بود و با فرهنگ اهل بیت، به خصوص فرهنگ امیرالمؤمنین آشنا بود. این بزرگواران به لحاظ سلوکی افراد برجسته‌ای بودند و استاد دیده بودند؛ آن هم اساتیدی مثل امیرالمومنین{علیه السلام}، امام مجتبی{علیه السلام} و بعد هم سیدالشهدا{علیه السلام}.

همۀ این بزرگواران بحث کرامت را ذوب شدن در ولایت معنا می‌کنند. یعنی عالی‌ترین مرتبۀ کرامت انسانی مقام فنا شدن در مقام ولایت است. یعنی اصحاب از خود هیچ چیز نمی‌دیدند و تنها ولی الهی و مقام ولایت و امامت را می‌دیدند و تابع محض مقام امامت بودند.

منزل ششم: مقام رضا

منزل بعد منزل رضاست که در کلمات حضرت به خصوص در مناجات ایشان در گودال قتلگاه، این مقام ترسیم می‌شود که «إلهى رضى‏ بقضائک‏ لا معبود سواک‏».[6] این نشان می‌دهد که مقام رضا جزو عالی ترین منازل سلوکی است. مرحوم استاد{رحمة الله علیه} هم آیات و روایات فراوانی را دربارۀ این مقام ذکر می‌کند.

آنچه در این باره مهم است، این است که حتی از زمان تولد حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} در کلمات حضرت فاطمۀ زهرا؟س؟ یا کلمات رسول اکرم{صلوات الله علیه} دربارۀ سیدالشهدا{علیه السلام} مقام رضا تجلی پیدا می‌کند که در قسمت‌های بعدی به آن اشاره می‌شود. لذا پیداست که اگر سالک بخواهد در عالی ترین مراتب، اموری برایش ظاهر شود، باید در ابتلائات مقام رضا را پیش بگیرد.

منزل هفتم: مقام حق‌الیقین

منزل بعدی، مقام حق‌الیقین است. اگر چه حضرت دائماً در این مقام بوده‌اند ولی در کلماتشان خیلی با زحمت، می‌توان اظهار این مقام را پیدا کرد. چون ایشان این مقام را کتمان می‌کردند و تنها با اخص خواص می‌گفتند.

لذا تاریخ‌نگارها نتوانستند این مطالب را یادداشت کنند، بلکه بعدها در کلمات امام سجاد{علیه السلام}، امام باقر{علیه السلام} و امام صادق{علیه السلام} می‌توان این مطالب را پیدا کرد که پدر ما در شب عاشورا این‌گونه مناجات کرد؛ وگرنه راز و رمزی که بین حضرت و حضرت زینب کبری؟س؟ بود، یا بین ایشان و جناب علی اکبر{علیه السلام}، یا با جناب قمر بنی هاشم{علیه السلام} رد و بدل شد؛ آن مقام عالی سلوک است که مقام حضور نام دارد و اصطلاحاً به آن مقام حق الیقین می‌گویند.

لذا سالک در عالی‌ترین مرتبۀ سلوک به مقام حق‌الیقین و مقام درک حضور حق یا به تعبیر دیگر به مقام فنا می‌رسد.

عاشورا، اظهار تام عالی‌ترین مراتب انسانی

عاشورا عبارت است از تجلی عملی مقام عصمت در ارتباط با جنگ با شیطان. البته اصولاً هدف نهضت همۀ انبیا؟عهم؟ هم همین مبارزه با شیطان در سیر به سوی لقای الهی بود. اما در این میان هیچ کدام از انبیای الهی حتی خود پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه}، نتوانستند این مقام را کامل و به صورتی که بتوانند در عالی‌ترین مرتبه این مقام را اظهار کنند، به نتیجه برسانند. این لزوماً به معنای نرسیدن به آن مقام نیست بلکه شرایط به گونه‌ای نبود که بتوانند اظهار کنند.

مرحوم استاد تعبیر لطیفی در این زمینه دارد. ایشان می‌فرمایند: در میان همۀ اهل بیت؟عهم؟ حتی رسول اکرم{صلوات الله علیه} خداوند متعال بنابر حکمتی که خود می‌دانست، این خصیصه را فقط به سیدالشهدا{علیه السلام} داد که بتواند این مقام را در عالی‌ترین مرتبه اظهار کند. به همین دلیل است که مثلاً تربت حضرت شفاست، ولی تربت سایر حضرات ائمه؟عهم؟ این‌طور نیست؛ یا مثلاً در مناسبت‌های مختلف -ولو متعلق به یکی دیگر از حضرات معصومین ؟عهم؟ باشد- مانند: عید جمعه، عید قربان، شب نیمه شعبان، شب اول و نیمۀ ماه رجب و... دائماً توصیه به زیارت سیدالشهد{علیه السلام} شده است.

از اینجا معلوم می‌شود که اظهار معنوی خصیصه ای که در آیۀ <ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی* فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی>[7] دربارۀ پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} بیان شده است دربارۀ سیدالشهدا{صلوات الله علیه} صادق می‌شود. لذا اگر بخواهیم با دقت واقعۀ عاشورا را بررسی کنیم، گویی باید کل قرآن را تورق کنیم، چون قرآن هم کتاب سیر سلوک انسانی به سوی مقام لقای تام است و اظهار این مقام تنها در واقعۀ عاشورا محقق شد.
 

[1]- البقرة، 7.

[2]- البحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏45، ص:8 .

[3]- اِرْجِعْ إِلَیْهِمْ فَإِنِ اِسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَى غُدْوَةٍ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا اَلْعَشِیَّةَ، لَعَلَّنَا نُصَلِّی لِرَبِّنَا اَللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ اَلصَّلاَةَ لَهُ وَ تِلاَوَةَ کِتَابِهِ وَ کَثْرَةَ اَلدُّعَاءِ وَ اَلاِسْتِغْفَارَ؛ وقعة الطف، ج1، ص193

[4]- الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف،ج‏2،ص:467.

[5]- ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِیدِ فَقَالَ أَیُّهَا اَلْأَمِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لاَ یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ؛ لهوف، ج1، ص21

[6] - شرح أصول الکافی (صدرا)، ج‏1، ص: 96.

[7]- النجم، 8و9.

فهرست مطالب