نگاهی تازه به معنای شهید و شهادت
اولین فصل کتاب دربارۀ مقام شهید و مفهوم شهادت است. در این مورد، در قرآن کریم و در روایات اهل بیت ؟عهم؟ مطالب فراوانی وجود دارد. اما نکتۀ مهمی که ایشان دربارۀ شهدای کربلا بیان میکنند، این است که میگویند: مراد ما از شهید، مقام شهود ایشان است؛ لذا از این منظر زینب کبری؟س؟، جناب رباب و همۀ زنان همراه با کاروان حسینی هم شهید محسوب میشوند.
طبق نقل تاریخ، هشتاد و پنج نفر از مدینه با حضرت همراه شدند که تنها بیست و پنج نفر آنها مرد بودند و باقی آنها را جمعیت زنان تشکیل میدادند. لذا این بزرگواران پابهپای حضرت، در تمام ابتلائات شرکت داشتند، حتی ایشان در ابتلائاتی حضور داشتند که دیگران نبودند و آن هم بلای اسارت، بعد از عاشورا بود. بنابراین ایشان در این ابتلائات همگی به مقام شهود دست یافتند و از این منظر شهید محسوب میشوند.
رسیدن به مقام شهود در جهاد اکبر
ایشان، این نگاه کمنظیر به جایگاه شهادت را از بیانات مرحوم علامه در المیزان برداشت کردهاند. مرحوم علامه بر این نکته تأکید دارند که مراد از شهید در اصطلاح قرآن <مَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ>[1]، یعنی کسی که در راه خدا کشته شده باشد نیست، بلکه مراد کسی است که به مقام شهود رسیده است.
ایشان توضیح میدهند که مقام شهود در جهاد اکبر به دست میآید نه جهاد اصغر. اگر دقت کنیم، میبینیم روح صحنۀ عاشورا هم جهاد اکبر است. این جهاد اکبر دیگر زن و مرد نمیشناسد لذا خواهران، دختران، کنیزان و همۀ زنان بنیهاشم که در کربلا حاضر بودند، در این جهاد شریکند. حتی میتوان گفت در این جهاد، زنها بلاکشتر بودند. بیجهت نیست که وقتی از امام سجاد{علیه السلام} سؤال میکنند که در طول این مسیر کجا از همه برای شما سختتر بود؟ ایشان میگویند: وقایع شام از همه سختتر بود.[2] لذا پیداست جهاد اکبر حضرت در شام و در ابتلای اسارت، سنگینتر از روز عاشورا بود.
لذا با این نگاه، دیگر هر جا در روایات اهل بیت؟عهم؟ یا بیانات حضرت دربارۀ شهدای کربلا و مقامات شهید و جایگاه شهادت صحبت میشود، نباید آن را فقط در شهدای واقعۀ عاشورا منحصر کنیم.
مقامات شهید از منظر آیات و روایات
1.حضور در جایگاه مخلَصین
مرحوم استاد {رحمة الله علیه} بعد از آن توضیحاتی که ذکر شد، مقامات ولایی و توحیدی برجستۀ شهید را ذکر میکنند و این مطلب را مقدمه قرار میدهند که بگویند کسانی که همراه حضرت سیر کردند، در نهایت میخواستند به این مراتب دست پیدا کنند.
بنده برای نمونه تنها چند نکته از بیانات ایشان را در این مورد ذکر میکنم. ایشان در همان صفحات ابتدایی فصل اول کتاب به آیاتی از قرآن استشهاد میکنند، از جمله آیات شریفۀ 169 تا 171 سورۀ مبارکۀ آل عمران که خداوند متعال میفرماید: <وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا>[3] یعنی کسانی که در راه خدا کشته شدهاند را مرده نپندارید.
نکتۀ مهم، بخش پایانی آیه است که میفرماید: <وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ>[4] شهید کسی است که نه خوفی بر او هست و نه حزنی. در فرهنگ قرآن بر چه کسانی خوف و حزن نیست؟ ترس این افراد که از دشمن نیست، بلکه از این است که در معرض تیررس شیطان باشند. لذا زمانی ترس آنها بر طرف میشود که از دست شیطان رهایی یابند. در آیات قرآن تنها در مقام مخلَصین است که دیگر شیطان نمیتواند حمله کند و مخلَصین دیگر در تیررس شیطان نیستند. لذا خداوند میفرماید شهید در فرهنگ ما کسی است که دیگر در تیررس شیطان نیست و به مقام مخلَصین رسیده و از ترس و اندوه رهایی یافته است.
2.کسب فضل الهی
در ادامۀ آیه میفرماید: <یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ>[5] اینها دائماً به یک نعمت خدا بشارت میدهند؛ چه نعمتی؟ فضل خدا، فضل را مرحوم علامه مفصل توضیح میدهند که فضل به ثواب گفته نمیشود. فضل، آن نعمتی است که بی حساب و هدیهوار به کسی داده میشود. اجر و مزد در قبال زحماتی است که هر کسی کشیده است. مثلاً کسی نماز خوانده، میگویند: این اجر تو در مقابل آن نماز؛ یا کسی انفاق کرده، میگویند: این اجر تو در مقابل انفاقی که کردی؛ یا کسی که در راه خدا مصیبت دیده باشد، میگویند: این اجر تو در برابر آن مصیبتی که دیدی. اما یک وقت به کسی میگویند: اصلاً ما کاری به عمل تو نداریم به عنوان هدیه به تو چیزی میدهیم. هدیه در مقابل چیزی نیست، میگوید من دوست دارم اینطور بدهم. پس محور هدیه دوستی است و دوستی هم به میزان محبت بین محب و محبوب برمیگردد. هر چقدر محب، محبوب خودش را بیشتر دوست داشته باشد و فانی در آن محبوب شده باشد، محبوب او را بیشتر میپذیرد و به جایی میرسد که محبوب، هدیهوار همۀ وجودش را به محب میدهد!
این تعبیر که در روایات هست که: اگر کسی حسین{علیه السلام} را زیارت کند، خدا را در بالاتر از عرش او زیارت کرده است[6]، به همین معناست. به کار رفتن اصطلاح فوق عرش در روایت به این معناست که حسین{علیه السلام} فانی در عالیترین مراتب توحید است و زائر ایشان نیز به برکت سیدالشهدا{علیه السلام}، هدیهوار در آن مقام، فانی در توحید میشود.
لذا معنای فضل نیز روشن شد و مشخص شد که اگر میگوییم شهید صاحب فضل الهی است، چه معنایی دارد.
3.خاصالخاص شدن در درگاه خداوند
در آیۀ دیگری که ایشان از سورۀ توبه بیان میکنند، یعنی آیۀ <إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ>[7] مرحوم استاد با همان زبان رمزگونۀ خودشان، این مطلب را توضیح میدهند که شهید و جان و مال او را خدا خریده است یعنی همۀ وجود شهید، ملک طلق خداوند است. اما این خریدن به چه معناست در حالی که همۀ عالم ملک خداست؟ یعنی آیه میخواهد بفرماید: شهدا خاصالخاص خداوند هستند. در پایان آیه هم که خداوند متعال میفرماید: <فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ>، بیان ایشان این است که این فوز عظیم، همان فضل است که در آیات قبل بیان شد.
4.دریافت اجر عظیم
آیۀ بعدی که ایشان بیان میکنند، در سورۀ مبارکۀ نساست که: <وَ مَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ>[8] در نهضت عاشورا، «من یغلب» یعنی کسانی که پیروزی کسب کرده است، زینب کبری؟س؟ و کاروان اسرایند و «من یقتل» یعنی کسانی که کشته شدند، شهدای کربلایند.
آیه بیان میکند: چه کشته بشود چه غلبه پیدا بکند <فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا> که در واقع این اجر عظیم همان مقام شهادت با آن معنایی است که بیان شد.
5.حضور در مقام فنا
اصرار بنده در توضیح فصل اول این است که ایشان میخواهد بگوید: مراد از شهید، صرفاً کسی که در راه خدا کشته شده نیست، بلکه کسی است که <یَنْظُرُ إِلَى وَجْهِ اللَّه>[9] یعنی فانی در وجه خداست.
به همین دلیل است که ایشان در پایان این فصل، به روایتی از امام سجاد؟ع اشاره میکند که از حضرت رسول اکرم{صلوات الله علیه} نقل میکنند: «لِلشَّهِیدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّه»[10] بعد هفت خصلت را بیان میفرمایند که مراد بنده خصلت هفتم است که: «وَ السَّابِعَةُ أَنْ یَنْظُرَ فِی وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَرَاحَة لِکُلِّ نَبِیٍّ وَ شَهِیدٍ»[11]. این راحتی در دنیا واقع میشود که اصلاً همۀ هدف شهید، همین است. هدف او توجه به وجه الله است و وقتی به این مقام رسید، کار تمام است.
تغییر نگاه به شهادت و مصیبت سیدالشهدا{علیه السلام}
بنده میخواهم مطلب را اینطور جمع کنم که مرحوم استاد و استادشان مرحوم علامه می خواهند نگاه تاریخ نگار، خوانندۀ تاریخ و حتی روضهخوانها را نسبت به شهادت سیدالشهدا{علیه السلام} تغییر دهند. یعنی انسان اگر غصه هم میخورد و اشک میریزد، آن غصهای باشد که دیگران به آن توجه نکردهاند. غصۀ اصلی که در روضههای زمان ائمه؟عهم؟ هم در محضر ایشان بیان میشد، این است که به واسطۀ فقدان سیدالشهدا؟عهم؟ امت از سلوکی که باید طی میکرد، بازماند.
غصۀ دیگری که در روایات وارد شده که مصیبت سیدالشهدا{علیه السلام} را بزرگترین مصیبت نسبت به سایر مصیبتها میکند، این است که پنج تن آل عبا؟عهم؟، حتی در بین اهل بیت؟عهم؟ خصیصهای داشتند و این پنج نفر، والاترین خلق خداوند بودند. با شهادت سیدالشهدا{علیه السلام}، آخرین نفر از این پنج تن نیز، با آن وضع دلخراش از دنیا رفت و گویی باب پنج تن بسته شد. لذا این مصیبت بالاترین مصیبت برای انسان است.
نهایتاً میخواهم عرض کنم که نکتۀ مهم این است که نگاه انسان به وقایع عاشورا و خصوصاً به شهادت سیدالشهدا{علیه السلام} تغییر پیدا کند.
نگاهی به زیارتنامۀ شهدای کربلا
ایشان در بخش پایانی این فصل، قسمتهای زیبایی را از زیارت نامه های حضرت دربارۀ اصحاب نقل میکنند که بنده فقط یک بخش از آن را میخواهم عرض کنم.
در آخرین قسمت این بخش از زیارت هجدهم حضرت نقل کردهاند که زائر این عبارت زیبا را خطاب به اصحاب حضرت عرض میکند که: «أَنْتُمْ خَاصَّةُ اللَّه»[12] شما آن خصّیصین پروردگار هستید؛ یعنی عالیترین مراتب حقالیقین و مقام مخلَصین به شما داده شده است. «اخْتَصَّکُمُ اللَّهُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّه» چون شما ذوب در ولایت شدید، به مقام خاصالخاص نزد پروردگار رسیدید. خداوند متعال شما را به برکت سیدالشهدا{علیه السلام} انتخاب کرد.
این برای ما هم درس است که اگر در مسیر سلوک خودمان را متصل به دریای حسینی{علیه السلام} نکنیم، گویی در مسیر ابتر هستیم و به جایی نمیرسیم. در این کلام بلند «الاسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء» نیز به همین مطلب اشاره شده است. البته این جمله در مجامع معتبر، به عنوان روایت نقل نشده است ولی بنده معتقدم کلماتی که در میان علمای قدیم ما سینه به سینه منتقل میشد حتماً ریشهای در مقام عصمت دارد، اگر چه سند آن به ما نرسیده باشد.
یا این روایت شریفه که: «کلّهم سفن النجاة؛ لکنّ سفینة الحسین مجراها فى اللجج الغامرة أسرع و مرساها على السواحل المنجیة أیسر»[13] یا روایت معتبر «إنّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة»[14] همه بر این مطلب دلالت دارند که بدون سیدالشهدا{علیه السلام} نمیتوان در سیر الی الله به جایی رسید.
در ادامۀ زیارت، جملۀ بلندی دارد: «اخْتَصَّکُمُ اللَّهُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ أَنْتُمُ الشُّهَدَاءُ وَ أَنْتُمُ السُّعَدَاءُ سَعِدْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ فُزْتُمْ بِالدَّرَجَاتِ مِنْ جَنَّاتٍ لَا یَظْعَنُ أَهْلُهَا»[15] یعنی شما در درجات بهشت به جایی رسیدید که دیگر بالاتر از آن را نمیخواهید. در درجهای قرار گرفتید که «لَا یَظْعَنُ أهلُهَا» دیگر نمیخواهید از این درجه به مرتبۀ بالاتری کوچ کنید. در روایت داریم، بعضی از اهل بهشت را که لایق باشند گاهی اوقات صدا میزنند که بیایید با خدا سخن بگویید. اما این شهدا به برکت سیدالشهدا{علیه السلام}، گویی دائماً در مقام لقاء الهی و در حال گفتگو با پروردگار هستند.
در ادامه دارد که: «وَ لَا یَهْرَمُون» در مقامی هستید که پیر نمیشوید. با اینکه طبق روایات، پیری در کل بهشت معنا ندارد، اما این عبارت به این معناست که ایشان دائماً در مقام شوق تام هستند. چون پیری وقتی سراغ انسان میآید که از شوق خارج شود.
«وَ رَضُوا بِالْمُقَامِ فِی دَارِ السَّلَام» در دارالسلام بهشت جای دارید و راضی به این مقام هستید. در بعضی از آیات بیان میشود که: بهشتیان راضی به مقام خودشان نیستند و دائماً میگویند: خدایا «أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا»[16] نور ما را تمام کن! اما پیداست که برای ایشان دیگر نور تمام شد.
«مَعَ مَنْ نَصَرْتُمْ» یعنی شما در آن مقام دائماً با سیدالشهدا{علیه السلام} و در معیت ایشان هستید. «جَزَاکُمُ اللَّهُ خَیْراً».
ربانی شدن انسان در معیت سیدالشهدا{علیه السلام}
خلاصه اینکه مرحوم استاد همۀ این استشهادها را میآورند که بگویند انسان به واسطۀ سیدالشهدا{علیه السلام} به جایی میرسد که به تعبیر شیخ الرئیس ربانی میشود. این اصطلاح از او شروع شده است. شیخ الرئیس در باب انسان کامل میگوید: «الانسان الکامل، انسان ربانی، و رب الانسانی». یعنی انسان کامل انسان ربانی و رب انسانی است. علی رغم اینکه خیلیها این کلام را نفهمیدند، امثال ملاصدرا خیلی با جلالت قدر از این کلام یاد میکنند.
عین همین تعبیر در زیارت اصحاب عاشورا وجود دارد که: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الرَّبَّانِیُّون»[17] شما ربانی شدید. کسی که ربانی شده باشد، ذوب در مقام ولایت و ذوب در توحید شده است. کسی که ذوب در توحید شده نیز جلوۀ حق میشود و کار خدایی میکند. لذا شیخ الرئیس میگوید: «و رب انسانی» یعنی خدا شدید! ولی نه خدایی که العیاذ بالله کسی بگوید در مقام خدایی هست بلکه ربی است در میان انسان ها و سرآمد نوع انسان است. این همان تعبیر است که در روایات میفرماید: «فلا تدعونا أربابا، و قولوا فینا ما شئتم»[18]
یا تعبیر امام زمان؟عج؟ در دعای شریفۀ ناحیۀ مقدسه در ماه رجب که میفرماید: «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک»[19]، نیز به همین معناست. یعنی بین شما اهل بیت؟عهم؟ و خداوند جز اینکه شما بندۀ اویید، فرقی نیست.
جمع بندی فصل اول
در یک جمع بندی کوتاه، فصل اول کتاب اصلاح نگاه است. هر نویسنده ای در فصل اول کتاب میخواهد بگوید برای اینکه کتاب من را بفهمی، باید عینک درستی به چشمت بزنی. باید جهان بینی خود را با جهان بینی من منتطبق کنی تا رموز مطالب من را بفهمی. همانطور که ملاصدرا در فصل اول اسفار، نگاه خودش به مفهوم وجود را دقیقاً بیان میکند تا بعد که میخواهد دربارۀ اصالت وجود و مفاهیم مانند آن صحبت کند، محاطب دچار بدفهمی نشود. ایشان هم میخواهد نگاه خودش به شهید، شهادت، مقام شهید، مقام فنا، مرتبه و اجر شهید را در فصل اول توضیح دهد که همۀ این مسائل را هم ذیل مقام وجه اللهی و فنای در وجه الله شدن شهید بیان میکند.
[1]- البقرة، 154.
[2]- عنوان الکلام فی شرح أدعیة الصیام، ص 118
[3]- آل عمران، 169.
[4]- آل عمران،170.
[5]- آل عمران،171.
[6]- جامع الأخبار، ج1، ص24.
[7]- التوبه،111.
[8] -النساء،74.
[9]- وسائل الشیعة،ج15،ص:16.
[10]- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج2، ص:363.
[11] - تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج6، ص: 122.
[12]- کامل الزیارات،النص، ص:242.
[13] - دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث،ج1،ص:16 ،به نقل از الخصائص الحسینیة، ص: 14.
[14]- مثیر الأحزان، ص:4.
[15]- کامل الزیارات،النص،ص: 243.
[16]- التحریم، 8 .
[17]- الکافی (ط - الإسلامیة)، ج4، ص:574.
[18] - مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علیه السلام، ص: 257.
[19]- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2 ، ص:803 .