خصیصۀ سیدالشهدا{علیه السلام} آرزوی انبیا و اولیا؟عهم؟
ایشان در فصل سوم، مسائلی را به صورت تفکیک نشده بیان میکنند که شاید دلیل آن، دأب استاد بر خلاصه نوشتن این کتاب بوده است.
ایشان در باب خصیصۀ خاص سیدالشهدا{علیه السلام} میفرمایند: هر چند که همۀ حضرات اولیای الهی؟عهم؟ صاحب مقام ولایت هستند و به تعبیر روایتِ «کلّهم نور واحد»[1] همه یک نور واحدند، اما سیدالشهدا{علیه السلام} نه فقط در میان اهل بیت ؟عهم؟ بلکه در میان تمام انبیاء و اولیاء در طول تاریخ، صاحب یک خصیصۀ خاصی است.
بنده در بحث خصیصه به یک مطلب کوتاه و صرفاً به صورت رمزوار اشاره میکنم تا اهل تحقیق در مورد آن به تأمل بپردازند.
ابن عربی در فصوص دربارۀ سیدالشهدا{علیه السلام} میگوید: وقتی حضرت ابراهیم {علیه السلام} میخواست حضرت اسماعیل{علیه السلام} را ذبح کند، با آنکه ذبح اسماعیل به ظاهر محقق نشد، خداوند فرمود: <قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا>.[2] یعنی ما کشته شدن را نمیخواستیم بلکه میخواستیم ابراهیم{علیه السلام} ثابت کند که من انانیت و منیتم را در درگاه پروردگار به طور کامل ذبح کردم و این اتفاق افتاد. لذا با اینکه در رؤیا دیده بود فرزند خود را ذبح میکند و ذبح صورت نگرفت، اما خطاب آمد که: تو رؤیا را محقق کردی. گویا خداوند میخواهد بگوید فرزند، نماد محبوبترین موجودات در درون توست. در واقع محبوبترین موجود نزد تو، خودت هستی و اگر میخواهی به مقام امامت برسی، باید خودت را ذبح کنی. لذا اگر خداوند فرمود: <قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا> یعنی ابراهیم خودش را ذبح کرده است.
در ادامه خداوند میفرماید: <وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ>.[3] فدا در لغت به معنی دادن چیزی در مقابل گرفتن معوض است. مثل فدیه ای که در جنگ برای آزادی اسرا میدادند. ابن عربی میگوید: به میزانی که هر اسیر قیمت داشته باشد، فدا و فدیۀ او بیشتر است. پس گویی باید یک نوع هماهنگی بین فدیه و اسیری که آزاد میشود، وجود داشته باشد. ایشان میگوید: با اینکه خداوند به حضرت ابراهیم{علیه السلام} فرمود: رؤیای تو صادق شد، ولی مسئله این است که گویی حضرت به آن عالی ترین مقامی که آرزوی آن را داشت نرسید؛ همان مقامی که حضرت به دنبال آن بود و به حضرت حق عرضه میداشت که: <ألحقنی بالصالحین>[4]. او میخواست در دنیا به مقام صالحین برسد، اما خداوند تنها به صورت حال او را به جایگاه رساند و به این مقام دست پیدا نکرد. بنابراین حضرت از خدا میخواهد که اگر من -با آنکه منیت خودم را ذبح کردم- در دنیا به این مقام نرسیدم، مرا در آخرت به این مقام برسان. لذا قرآن میفرماید: <وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ>.[5] یعنی او در قیامت به این مقام میرسد.
حال صحبت در این است که قرآن میفرماید: ما در مقابل ذبح اسماعیل{علیه السلام} فدا دادیم. لذا ابن عربی این اشکال را مطرح میکند که مگر یک گوسفند را در مقابل ذبح اسماعیل{علیه السلام} دادن ذبح عظیم است؟! عقل چطور میپذیرد که یک گوسفند -اگرچه خیلی هم بزرگ باشد- بتواند در این مراتب عالی عشق بازی و ابراز ارادت در برابر پروردگار، به عنوان فدیه قرار بگیرد؟ اسماعیلی{علیه السلام} که تسلیم امر خداست و میگوید: <قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ>؛[6] برای نجات او یک گوسفند، فدیه باشد؟ لذا ایشان میگوید: قطعاً این ذبح عظیم گوسفند نیست، بلکه شخصیتی بالاتر از اسماعیل{علیه السلام} و حتی بالاتر از ابراهیم{علیه السلام} است. چرا که خداوند ابراهیم{علیه السلام} و اسماعیل{علیه السلام} را از این ابتلا نجات داد و به آن ذبح عظیم فدیه داد. لذا میگوید: در اینجا باید ذبح را به معنای مذبوح بگیریم؛ مثل کتاب که مصدر است ولی به معنای مکتوب است. یعنی کسی که مذبوح بودن در او محقق میشود، آن شخصیت برجسته است. دیگر ابن عربی نمیگوید آن شخصیت کیست؟ اما امام صادق{علیه السلام} میفرمایند که آن ذبح عظیم، سیدالشهد{علیه السلام}است[7] پس معنای آیه اینطور میشود: «وَ فَدَیْناهُ بِسیدالشهداء».
البته بنده معتقدم که ابن عربی این روایت را دیده بوده است. چون بیان چنین معارفی از غیر معصوم ممکن نیست، اما چون ایشان در فضای دشمنان اهل بیت؟عهم؟ بوده است، نمیتواند مطلب را از قول امام صادق{علیه السلام} نقل کند. علیأیحال حضرت ابراهیم{علیه السلام} میخواست این خصیصه را داشته باشد، اما توفیق پیدا نکرد. حضرت اسماعیل{علیه السلام} همینطور. حتی حضرت یحیی{علیه السلام} با اینکه سر او را مانند سید الشهدا{علیه السلام} از تن جدا کردند، به این خصیصه دست پیدا نکرد و این خصیصه آمد تا رسید به حضرت سیدالشهدا{علیه السلام}.
خصائص سیدالشهدا{علیه السلام}
1.سیدالشهدا، باب نجات امت
بحث در این است که حالا آن خصیصهای که تنها در سیدالشهدا{علیه السلام} محقق شد، چه خصیصهای است؟ این مسئله را ایشان در فصل پنجم میآورند، اما بنده میخواهم در اینجا اشارهای بکنم.
در روایت دارد که وقتی جبرائیل خبر شهادت سیدالشهدا{علیه السلام} را قبل از ولادت ایشان به رسول اکرم{صلوات الله علیه} داد، حضرت فرمودند: «لَا حَاجَةَ لِی فِیه». بعد این خبر را به امیرالمؤمنین{علیه السلام} دادند و ایشان هم همین را فرمودند. بعد این خبر را به صدیقه طاهره؟س؟ دادند. حضرت زهرا؟س؟ هم فرمودند: «لَا حَاجَةَ لِی فِیه»[8] من این بچه را نمیخواهم! اینجا سؤال مطرح میشود که چرا این بزرگواران که در مقام رضای تام و توکل تام هستند، این مطلب را میفرمایند؟ گویی این مطلب برای این است که از پروردگار عالم، دربارۀ خصیصۀ سیدالشهدا{علیه السلام} تضمین بگیرند. در ادامۀ روایت دارد که بلافاصله جبرائیل به پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} عرض کرد: حسین{علیه السلام} در مقام شفاعت و ولایت کبری، باب امت تو به سوی ماست.
گویی اگر نمیفرمودند: «لَا حَاجَةَ لِی فِیه»، این جواب از پروردگار نمیآمد. بنابراین آن مقامی که همۀ اولیای الهی؟عهم؟ در طول تاریخ دنبال آن بودند، پروردگار عالم در باب سیدالشهدا{علیه السلام} محقق و تضمین کرد. لذا وقتی پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} این را بیان کردند، حضرت زهرا؟س؟ هم فرمودند: راضی شدم.
پس با توجه به مطالبی که عرض شد، خصیصۀ سیدالشهدا{علیه السلام} میشود: «بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّة».[9] این یک معنای خیلی بلندی است. همۀ اهل بیت؟عهم؟ باب نجات امت از آتش بودند، اما این خصیصه این است که سیدالشهدا{علیه السلام} باب نجات امت از تمام شرور شیطانی و شرور دنیوی است؛ حتی در مراتب بالاتر باب نجات امت در عبور از عالم دنیاست و همینطور در همۀ مراتب تا عالیترین درجات.
خلاصه اینکه خصیصۀ سیدالشهدا{علیه السلام} این است که مانند نماز -که از طرفی مرقات انسان در سیر الی الله و از طرفی میزان او در رشد معنوی است- انسان را تا عالیترین مراتب توحیدی بالا میبرد. گویی این مطلب، روح فصل سوم کتاب است.
2.سیدالشهدا، صاحب جایگاه مخصوص در توسل
مرحوم استاد در ادامۀ مطالب فصل سوم به چند نکته اشاره میکنند. اولین نکته این است که چرا در میان توسل به حضرات ائمه ؟عهم؟، این همه به زیارت سیدالشهدا{علیه السلام} و زیارتنامههای ایشان تأکید شده است؟ گویی توسل به ایشان، خصوصیتی دارد که دیگران چنین خصوصیتی ندارند و این نتیجۀ همان خصیصۀ خاص ایشان است.
لذا تقریباً همۀ اولیای الهی با کرنش، درِ خانۀ سیدالشهدا{علیه السلام} به جایی رسیدند. توسل، مخصوص ایشان نیست و در درگاه سایر اهل بیت؟عهم؟ هم بوده است، ولی خود حضرات ائمه؟عهم؟ هم به خانۀ سیدالشهدا؟عهم؟ حواله میدادند.
3.سیدالشهدا{علیه السلام}، الگوی عملی جهاد اکبر در مسیر توحید
نکتۀ دوم، بحث منزلت مجاهد در جهاد اکبر است. اینکه انسان میبیند اطرافیان و وابستگان سیدالشهدا{علیه السلام} هم، از یک برجستگی و درخششی در جهاد اکبر و سیر الی الله نسبت به سایرین برخوردارند، به این خاطر است که توسل این بزرگواران به محضر مقدس سیدالشهدا{علیه السلام} بوده است. چرا که ایشان، سالار تمام شهیدان عالم و الگوی عملی برای همگان در میدان جهاد اکبر است.
لذا حتی شخصیتی مثل گاندی که اساساً مؤمن و خدا شناس هم نیست، میگوید: من نهضتم را از نهضت حسینی{علیه السلام} الگو گرفتم. یا شخصیتی مانند شیخ زکزاکی بزرگوار در نیجریه که در بیانات ایشان هم هست که من با نگاه به نهضت حسینی{علیه السلام} این همه شکنجه و اسارت و شهادت نزدیکان و... را تحمل کردم. خدا مرحوم استاد ما آقای روزبه را رحمت کند. ایشان از یکی از مستشرقین اروپایی نقل قول میکرد که او میگوید: به نظر من باید در اروپا، مجسمۀ معاویه را از طلا در سر همۀ چهارراهها بگذارند. چرا که اگر معاویهای بر سر راه عالم اسلام نبود، اسلام کل عالم از جمله اروپا را گرفته بود.
میخواهم عرض کنم که تمام نهضتها به نوعی خودشان را منتسب به سیدالشهدا میکنند. در طول تاریخ اسلام، قیام مجاهدین علیه حاکمان و کارگزاران ظالم، همواره با شعار «یا لثارات الحسین» همراه بوده است. لذا این الگو بودن در جهاد اکبر، خصیصۀ سیدالشهداست.
4.شهادت سیدالشهدا{علیه السلام}، سختترین شهادت
نکتۀ سوم اینکه همۀ اهل بیت؟عهم؟ در راه خدا کشته شده و به شهادت رسیدهاند. به تعبیر روایت:«مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِید».[10] پس چرا تنها دربارۀ کشته شدن سیدالشهداست که تا این حد اشک ریخته میشود؟ چون «أفضل الأعمال أحمزها».[11] یعنی بالاترین کارها سختترین آنهاست.
انصافاً سختترین کشته شدنها و شهادتها نصیب سیدالشهدا{علیه السلام} و یارانشان شد که این هم خصیصۀ ایشان است. لذا شهادت ایشان در درگاه خداوند، جایگاه مخصوصی دارد.
در جمعبندی این فصل عرض کنم که مرحوم استاد در فصل سوم به این نکته اشاره میکنند که خصائص سیدالشهدا{علیه السلام} به لحاظ سلوکی فراوان است. لذا در پرداختن به تاریخ زندگی سیدالشهدا{علیه السلام}، نهضت حسینی{علیه السلام} و ابعاد گوناگون آن و پرداختن به کمّ و کیف سلوک حسینی{علیه السلام}، مجموعاً صحبت از خصائصی است که ما را به سوی کلمۀ توحید راهنمایی میکند.
[1]- ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص:417.
[2]- الصافات، 105.
[3]- الصافات، 107.
[4] -الشعراء،83
[5]- البقرة: 130.
[6]- الصافات، 102.
[7]- الخصال، ج1، ص: 59 .
[8]- الإمامة و التبصرة من الحیرة ، النص ، ص:52 «فَأَرْسَلَ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلَامُ: أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِغُلَامٍ تَقْتُلُهُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی! قَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَیْهَا السَّلَامُ: لَا حَاجَةَ لِی فِیهِ. فَخَاطَبَهَا فِیهِ ثَلَاثاً، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَیْهَا: لَا بُدَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ، وَ یَکُونُ فِیهِ الْإِمَامَةُ وَ الْوِرَاثَةُ وَ الْخِزَانَةُ.فَقَالَتْ لَهُ: رَضِیْتُ عَنِ اللَّهِ. ».
[9]- الأمالی( للصدوق)، النص، ص:115.
[10]- من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 585 .
[11]- ترجمه و شرح نهج البلاغة (فیض الإسلام)، ج6، ص:1196.