در قسمت قبل، مروری اجمالی بر ساختار کلی کتاب داشتیم و نسبتی را که این ساختار با نظام سلوکی و تربیتی مکتب مرحوم علامه دارد، بررسی کردیم. اگر امکانش هست در ادامه به طور مفصل به فصول کتاب بپردازید و قدری مفصلتر در مورد این ساختار سلوکی که مرحوم استاد سعادتپرور در کتاب، ارائه کردند توضیح بفرمایید.
1.بیان سیر توحیدی و رموز عرفانی و سلوکی نهضت عاشورا
همانطور که اشاره فرمودید، ایشان در همۀ آثارشان روی این نکته خیلی تکیه میکنند که تمام معارف دینی و معارف قرآنی را بر همین مبنای سلوکی میتوانیم تبیین کنیم.
در مورد سیدالشهدا{علیه السلام} نیز میتوان با براهین عقلی و نقلی این مطلب را ثابت کرد که نهضت سیدالشهدا {علیه السلام} کاملاً منطبق بر مطالب قرآن است. به عبارت دیگر اگر شخص امام کتاب ناطق است و روح این کتاب ناطق به سیر و سلوک انسان در مدارج توحیدی بر میگردد، نهضت حسینی{علیه السلام} هم تبیین کنندۀ قرآن و نشاندهندۀ یک سیر توحیدی از مراتب متوسط به عالی ترین مراتب است. اینکه عرض میکنم مراتب متوسط به این خاطر است که طبیعت نهضت حسینی {علیه السلام} و همراهان این نهضت که در کنار حضرت بودند، اینطور نبوده که از مراتب نازله و پایینترین مراتب بخواهند حرکت کنند. لذا مراتب پایین سلوکی را در میان کلمات حضرت خیلی کم پیدا میکنیم، ولی سخن از ابعاد متوسط و عالی انسانی به وفور یافت میشود.
در مورد هدف نگارش کتاب، ایشان به طور صریح در مقدمۀ کتاب به این مطلب اشاره میکند که دربارۀ سیدالشهدا{علیه السلام} و وقایع عاشورای حسینی {علیه السلام} کتب و رساله ها و مقاتل و فراوانی نوشته شده و هر کدام از زاویۀ خاصی به این واقعۀ مهم تاریخ اسلام به غواصی و ژرف اندیشی پرداختهاند و بعد این عبارت را اضافه میکنند که علی رغم این تألیفات فراوان، «کمتر به اسرار معنوی مقتل سیدالشهدا{علیه السلام} و رموز عرفانی این حرکت عظیم و تاریخ ساز عالم بشری توجه شده است».[1] پس پیداست رویکرد این کتاب، کشف رموز عرفانی و سلوکی نهضت عاشوراست.
اهمیت این مطلب از آنجاست که اساساً در نگاه بزرگان ما و پرچمداران مطالب توحیدی، همۀ هدف انبیا؟عهم؟ و کتب آسمانی تنها یک چیز بود و آن اعتلای کلمۀ توحید و معرفی توحید به بشریت است. لذا بحث نبوت، بحث معاد، مسئلۀ عدل، مسئلۀ ولایت و امامت، مسئلۀ اسماء الهی و... همه از فروعات مطلب توحید است. بنابراین اگر یک مکتبی بتواند همۀ مطالب نهضت حسینی را در قالب توحید ارائه کند، خیلی ارزشمندتر است، تا اینکه کسی تنها از منظر عقلی بخواهد نهضت حسینی را تحلیل کند؛ یا تنها از منظر سیر سیاسی و تاریخی به مسئله نگاه کند.
اگر فردی یا مکتبی بتواند بیان کند که نهضت حسینی{علیه السلام} علی رغم داشتن انگیزههای مختلف، یک سیر کلی بیشتر نداشت و آن اعتلای کلمۀ توحید بود، خیلی ارزش دارد. لذا قصد استاد از نوشتن کتاب، بیان مطلب به این صورت بوده است. از همین رو، ایشان در مقدمه اینگونه مینویسند که: «غرض ما از تدوین این رساله، بررسی از پاره ای از مقتل سیدالشهدا{علیه السلام} خصوصاً دقت در کلمات آن حضرت در طول این حرکت و پارهای از زیارت های وارده دربارۀ ایشان است».[2]
بنده خصوصاً بر مسئلۀ زیارات حضرت تکیه میکنم که عزیزانی که در آینده میخواهند پیرامون نهضت حسینی{علیه السلام} کار کنند، غافل از زیارت نامه های حضرت نشوند؛ چون یک منبع قوی تاریخ شناسی و عاشورا شناسی و امام شناسی است.
ایشان ادامه میدهند: «امید است بیانات کوتاه و ناقص ما انگیزهای برای اهل دقت و نظر در تحقیق بیشتر دربارۀ حقایق معنوی زندگی پیامبران و اولیای الهی؟عهم؟ به ویژه حضرت سیدالشهدا{علیه السلام} و نهضت عظیم عاشورای حسینی{علیه السلام} باشد تا این بُعدِ تابناک، نورانی و تاریخ ساز کربلا نیز روشنگر راه شیعیان و دوستداران اهل بیت؟عهم؟ گردد».[3]
از این فرمایش ایشان معلوم میشود که اگر بخواهیم زندگی پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} را هم تحلیل کنیم باز از این زاویه باید نگاه کنیم. کما اینکه امیرالمومنین{علیه السلام} در یکی از خطبههای خود در نهج البلاغه به همین مطلب اشاره دارند. حضرت میفرمایند: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِه»[4] میثاق فطری چه بود؟ کلمۀ توحید.
«وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه» نعمت فراموش شده چه بود؟ اشاره به همان آیۀ <أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ>[5] یعنی آیۀ میثاق است که باز عهد عبودیت و اقرار به توحید است.
«وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» دفینههای عقول چه بود؟ باز مسئلۀ توحید است؛ چون عقل در منظومۀ دینی چیزی است که به توحید و فطرت راهنمایی میکند. «وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ» تا آخر.
یعنی حضرت از زوایای مختلف، فلسفۀ نهضت انبیا ؟عهم؟ و ادیان الهی را به مسئلۀ توحید بر میگردانند.
ایشان در پایان مقدمۀ کتاب، باز همین مطلب را تصریح میکنند و میفرمایند: «ریشۀ بیانات و توضیحات این کتاب حاصل بهره هایی است که نگارنده در طول سی سال معاشرت و مصاحبت نزدیک از بیانات استاد بزرگوار مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی؟رض؟ صاحب تفسیر شریف المیزان به دست آورده است. لذا ان شاءالله خوانندۀ محترم در این بیانات ناقابل تامل خواهد نمود تا بسیاری از مشکلات فهم کتاب و سنت که حتی در این کتاب بدان اشاره نشده حل شود».[6] پس معلوم شد که یکی از انگیزههای اصلی این کتاب، تبیین مسئلۀ سیر و سلوک به سوی توحید است.
نکتۀ مهم دیگر در مورد این کتاب این است که ایشان تصریح میکنند: اگر چه مرحوم علامۀ طباطبایی دربارۀ سیدالشهدا{علیه السلام} کتاب مستقلی ندارند ولی ایشان میگوید همۀ روح این مطالب را من از استادم گرفتم.
2.ابراز نوکری در پیشگاه سیدالشهد{علیه السلام}
فلسفۀ دیگر نگارش کتاب که در مصاحبۀ قبلی هم عرض کردم ابراز نوکری در درگاه سیدالشهد{علیه السلام} است؛ که این را همۀ بزرگان داشتهاند، از جمله: مرحوم سیدبنطاووس، مرحوم شیخ مفید، مرحوم علامۀ مجلسی تا متأخرینی مانند مرحوم شیخ عباس قمی، مرحوم علامۀ شعرانی و دیگران. یکی از وجوه قلم زدن در باب سیدالشهدا{علیه السلام} برای این بزرگواران همین ابراز نوکری در درگاه ایشان بوده است. به هرحال، هر کس در توان خودش این ابراز نوکری را دارد؛ یکی با چای ریختن، یکی با کفش جفت کردن، یکی با آشپزی کردن و یکی هم با قلم زدن دربارۀ سیدالشهدا{علیه السلام}.
لذا ایشان در آخرین جملات کتاب به همین مطلب اشاره میکنند و میفرمایند: «امید است این نوشتۀ ناچیز، مورد عنایت سیدالشهدا{علیه السلام} واقع شده و نوکر خود را همچون غلام ترکی در لحظههای پایان عمر، آقایی نموده و به بالین گیرد تا به دیدارش جان دادن و عوالم بعد از آن بر او سهل و آسان گردد ان شاءالله».[7] چون نقل است که وقتی غلام حضرت به زمین میافتد، حضرت بالای سرشان میآیند، دعا میکنند و گونۀ مبارک خودشان را بر گونۀ غلام میگذارند؛ لذا ایشان هم اشاره به آن واقعه دارند و این آخرین عبارت کتاب فروغ شهادت است.
اینجا دو نکته به ذهن بنده میرسد که از شما درخواست دارم راجع به آن توضیح دهید؛ یکی راجع به نظم سلوکی خاصی که در حرکت سیدالشهدا {علیه السلام} و در کلمات ایشان وجود دارد. آیا میتوانیم بگوییم مراتب سلوکی در کلمات حضرت از جایی شروع میشود و به جایی ختم میشود؟
دوم هم اینکه فرمودید پرداختن به سیرۀ اهل بیت؟عهم؟ با نگاه معنوی و سلوکی کار بدیعی است؛ اما در مورد اینکه این نگاه در مورد سیدالشهدا{علیه السلام} خصوصیت جدیدی پیدا می کند و چه تفاوتی با سایر اهل بیت؟عهم؟ دارد هم توضیح بفرمایید.
جلوههای مختلف سلوکی در نهضت عاشورا
در مورد مطلب شما باید عرض کنم که در بُعد مقام ولایت و امامت، هیچ تفاوتی بین حضرات اولیای الهی نیست. در آیۀ شریفۀ نور هم به تعبیری به این مطلب اشاره شده که: <نُورٌ عَلَی نُورٍ>[8] و این انوار مقدس تنها به لحاظ زمانی با هم متفاوت بودهاند؛ وگرنه در روایت هم هست که: «کُلُّنا نورٌ واحِد».[9]
اما در کلمات سایر حضرات اولیا مطالب سلوکی و توحیدی پراکنده است، چرا که ایشان به تناسب مخاطب های گوناگون و موقعیتهای مختلف، جلوه های گوناگونی از آن مقامات و مراتب و درجات سلوکی را به لحاظ علمی و عملی بیان میکردند و به منصۀ ظهور میرساندند. مثلاً در کلمات امام هشتم{علیه السلام}، امام باقر{علیه السلام} و امام صادق{علیه السلام} و سایر اهل بیت؟عهم؟ به صورت پراکنده این مطالب یافت میشود؛ چون مخاطبین فرق میکردند.
اما دربارۀ سیدالشهدا{علیه السلام} این زیبایی وجود دارد که چون حضرت یک سیر زمانی را در نهضت طی میکنند، در این سیر زمانی مخاطبین آرامآرام مخاطبین خاص میشوند. از زمانی که حضرت از مکه به سمت کربلا حرکت میکنند، عدهای به حضرت ملحق میشوند و از آن طرف عدهای هم از حضرت جدا میشوند. لذا هر چه حضرت جلوتر میروند، خصوصاً وقتی وارد کربلا میشوند و ابتلائات، سنگینتر و سختتر میشود، صحبتها و مطالب حضرت هم به تناسب مدارج سلوکی مخاطب، خاصتر، برجستهتر و بلندتر میشود. ما این نظم را در سایر حضرات ائمه؟عهم؟ نداریم و این خصیصه را فقط در نهضت حسینی{علیه السلام} میتوانیم پیدا کنیم.
مرحوم استاد هم با همین نگاه، بیانات حضرت را بررسی میکنند. به عنوان مثال، به صحبت های حضرت در شب عاشورا با اصحاب، صحبتهای ایشان با زینب کبری؟س؟، با امام سجاد{علیه السلام} ، با جناب قاسم بن الحسن؟عهما؟، با جناب قمر بنی هاشم{علیه السلام}، با دیگر اصحاب و یاران و حتی با غلام سیاه خود اشاره میکنند و آن معانی بلند را بیان میکنند. البته بیانات حضرت با هر کدام از این بزرگواران به تناسب جایگاه و مقامشان متفاوت است. لذا اگر انسان عینک خود را عوض کند و با نگاه توحیدی به این بیانات نگاه کند، خیلی مطالب برجستۀ سلوکی -آن هم با نظمی خاص-از آن به دست میآید. اما اگر نگاه انسان اصلاح نشود مانند دیگران این کلمات را میخواند و آن بهرهای که باید نمیبرد.
بنابراین میتوان گفت جلوه هایی از مقامات توحیدی را که حضرت در مکه برای اصحاب -و به تعبیری شاگردان- باز میکنند با جلوههای شب عاشورا متفاوت است. به خصوص در لحظات خاصی مانند لحظۀ اصابت تیر به گلوی حضرت علی اصغر{علیه السلام} و شهادت ایشان، حضرت یک مناجات خاصی با خدای متعال دارند؛ این مناجات با سایر مناجات های دیگر متفاوت است. یعنی به تناسبی که ابتلائات سنگینتر میشود، حضرت جلوههای بالاتری را برای اصحاب باز میکنند.
بیان حضرت در مجلس حاکم مدینه
مثال دیگری که می توان از این جلوهها در بیانات حضرت پیدا کرد و استاد هم به آن اشاره کردهاند، بیان حضرت در مجلس حاکم مدینه، ولید است که آنجا مروان هم حضور داشته است. وقتی ولید نامۀ یزید را برای حضرت میخواندو میگوید: ما دستور داریم که به هر ترتیب از شما بیعت بگیریم، حضرت یک خطبۀ کوتاه ایراد میکنند که با این مطلب شروع میشود: «إنَّا للَّهِ وإنَّا إلیْهِ رَاجِعون»[10]. چرا حضرت، خطبه را با استرجاع شروع میکنند؟ معمولاً این جمله را وقتی مصیبتی بر انسان وارد میشود، به کار میبرد. یعنی میخواهند بگویند، در این مصیبت بزرگ که تولی به ولایت طاغوتی مثل یزید باشد، تنها چیزی که انسان را نجات میدهد، غرق در توحید شدن است. به همین معنا که انسان دائماً به مضمون این آیه توجه داشته باشد که مبدأ و مقصد انسان، خداوند متعال است.
ایشان در مورد این کلام حضرت میفرمایند: این جمله اشاره به آیۀ <الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالوا إنَّا للهِ وَ إنَّا إلیهِ راجِعونَ>[11] دارد؛ یعنی برای من مصیبتی بالاتر از گرفتار امثال شما شدن وجود ندارد. ممکن است دیگران توجه نداشته باشند و فکر کنند مصیبت یعنی جنگ، یعنی شهادت و اسارت و... اما در نگاه کسی مثل سیدالشهدا{علیه السلام} بالاترین مصیبت، گرفتار شیطانهایی مثل یزید و عبیداللهبنزیاد و مروانبنحکم و مانند آنها شدن است.
لذا در پاسخ شما که از مراتب سلوکی نهضت پرسیدید، باید عرض کنم که تجلی همین «انّا لله و انّا الیه راجعون» در همۀ مسیر حرکت حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا شکل میگیرد و نشان میدهد که انسان چگونه در عمل باید این سلوک فنای در توحید را نشان دهد؟ البته همانطور که عرض کردم چون سیدالشهدا{علیه السلام} باید پابهپای دیگران حرکت میکردند، این جلوه ها آرامآرام خودش را نشان میدهد. این جلوه در گفتگو با حر به گونهای خودش را نشان میدهد، در ملاقات با ترمّاح به گونهای و همین طور در بیانات ایشان در موقعیتهای مختلف، جلوههای آن معنای بلند، خودش را نشان میدهد.