حقیقت مرگ و جدایی از دنیا
فلسفه خلقت انسان، رسیدن به عالیترین مرتبه در نظام کیانی است و این مهم نه فقط با انجام اعمال صالح و توشهبرداشتن ثواب در حیات دنیوی است، بلکه با انتخاب بهترین عمل نیک در میان گزینههای فراوان خیرات است؛ <الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُور>[1]؛ آری! سراسر زندگی انسان عرصۀ امتحان و محکزدن خود در انتخاب بهترینها و کشف گوهر بیهمتایی است که خدای سبحان در درون انسان به ودیعه نهاده است. این سنجش به وسیلۀ حقیقتی به نام «مرگ» رقم میخورد. در لحظه مرگ که هرگز فرصت دوباره به انسان داده نمیشود، متوجه میشود که چقدر توفیق کسب بهترینها را داشته است؛ پس با توجه به آیۀ فوق، میتوان گفت: یکی از معیارهای سنجش رشد معنوی انسان، توجه به مرگ است؛ یعنی انسان چه میزان نسبت به مرگ و جدایی از عالم فانی، توجه و بصیرت دارد؟ آیا خود را آماده ورود به عوالم دیگر کرده است؟ با کدامین کارنامه به لقای الهی میرود؟ امامسجاد{علیه السلام} در شبهای ماه مبارک رمضان مکرر این دعا را زمزمه میکردند: «اللَّهُمَ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت»[2].
همانطور که ذکر شد، توجه به عوالم پس از دنیا (مرگ و قبر و برزخ و قیامت)، منازل بالاتر مراقبات بعد از حریمداری است. سالک پس از طی مراحل قبلی، باید اندکاندک توجه کند که جایگاهش در این دنیا و فلسفه خلقت او در این عالم برای چیست؛ همچنین باید به انقطاع حیات دنیوی و مسافربودن خود توجه دائم داشته باشد؛ از اینرو مراقبه بعدی «توجه به عوالم قبر و برزخ و منزلگه ابدی» است. به تعبیر حضرت استاد سعادتپرور{رحمة الله علیه}، آنچه انسانها را در سیر معنوی متوقف میکند، علقههای مادی است و امکان ندارد بتوان در سلوک قدم از قدم برداشت مگر آنکه این بندها گسسته شود.
«جان گشاید سوی بالا بالها در زده تن در زمین چنگالها
خطوتینی بود این ره تا وصال ماندهام در ره ز شستت شصتسال»[3]
و تنها راه آن، توجه به منازل بعد از دنیا و عقبات برزخ و قیامت است. آیات فراوان قرآن کریم پیرامون عوالم بعد از مرگ و توصیههای اهلبیت؟عهم؟ در توجه به مرگ بیانگر اهمیت این مطلب در دستورات سلوکی است. رسول گرامی اسلام{صلوات الله علیه} زیرکترین مؤمن را کسی معرفی فرمودند که بیشترین توجه و آمادگی را برای مرگ دارد: «فإنّ أکیَسَ المؤمنینَ أکثَرُهُم ذِکراً للمَوتِ و أشَدُّهُم لَهُ استِعداداً»[4].
در بیماری اماممجتبی{علیه السلام} که به واسطه سم معاویه ملعون حاصل شده بود، جنادةبنابیامیة بر آن حضرت وارد شد و دید که از دهان مبارک حضرت دائماً خون بر طشتی که مقابل ایشان بود، میریخت؛ بعد از مختصر مکالمهای، او استرجاع کرد و درخواست نصیحتی نمود؛ امام{علیه السلام} با حال نزاری که داشتند، اجابت نمودند و مطالبی فرمودند که سراسر اشاراتی به این مرحله از مراقبه و آثار آن دارد. گوشهای از بیانات حضرت چنین است: «بدان که دائما در طلب دنیا هستی، در حالی که مرگ به دنبال توست؛ هر مقدار در جمع مال تلاش کنی و فراوان بیاندوزی، بیش از قوت مقرر از آن بهره نخواهی برد و نسبت به مازاد، تو فقط خازن و نگهبانِ دیگران هستی؛ در حلال آن حساب و در حرامش عقاب و در شبهاتش عتاب است؛ دنیا را همچون مرداری بدان که از سر اضطرار، در حد نیاز از آن بهره ببری که اگر برای تو حلال باشد، زاهدانه زندگی کردهای و حسابی نداری و اگر حرام باشد، کسی از مردار چیزی بر نمیدارد». سپس در پایان، حضرت{علیه السلام} قاعده کلی را که در این مراقبه باید دائما در نظر داشت، بیان میفرمایند: «اِعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غداً»[5]؛ برای دنیایت آنگونه عمل کن که گویا همیشه زنده هستی و فرصت جمعآوری دنیا را داری اما وقتی نوبت به آخرت میرسد، آنگونه عمل کن که گویا همین فردا خواهی مُرد و فرصتی نداری!
انسان در این مراقبه باید در عین اینکه زندگی دنیایی خود را مدیریت میکند، مهیای مرگ نیز باشد. در دعای نوف بکالی آمده است که حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} خطاب به خداوند؟عز؟ عرض نمود: «إِنَّهُ مَنْ لَمْ یَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِکْرِکَ وَ لَمْ یَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِکَ کَانَتْ حَیَاتُهُ عَلَیْهِ مِیتَةً وَ مِیتَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَة»[6]؛ خدایا! کسانی که خود را در زندگی رها کرده و برای سیر به سوی تو، خودشان را جمع نمیکنند، زندگیشان عین مردگی و مردن آنها شروع حسرتشان است.
ویژگیهای حیات دنیا
در آیۀ دوم سورۀ ملک که در ابتدا به آن اشاره شد، مرگ در مقابل حیات (زندگی) قرار گرفته است که در یکنگاه، مراد از آن، زندگی دنیوی است. زمانی که انسان خلق شد، بنابر مصلحت و حکمت الهی در دار دنیا قرار گرفت تا سیر کمالی خود را از پایینترین مرتبۀ عوالم شروع کند و تحت تعالیم انبیای الهی بتواند خود را به مراتب عالی برساند، اما این عالم دارای ویژگیهای فراوانی است که با زاویه نگاه انسان به آنها، میتواند مؤید و یا مانع سیر انسان در مراتب قرب الیالله باشد. تذکرات فراوان خداوند در قرآن در بیان خصوصیات حیات دنیوی هشداری است؛ و مراقبات در هر مرتبه برای نجات سالک از صفات گوناگون دنیا و دنیازدگی در منازل مختلف سلوک است؛ هرچند صفات ممدوح و مذموم دنیا در نصوص دینی فراوان است اما به تناسب این مرحله از مراقبه به برخی از آنها اشاره میشود:
1. ناپایداری
حیات دنیوی و لذتهای آن زودگذر است و حیات حقیقی، عالم آخرت و حیات اخروی است؛ امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} میفرمایند: «الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا»[7]؛ بدانید که زشت و زیبای دنیا، خوشی و ناخوشی آن، سختی و راحتی آن میگذرد و دنیا گذرگاه است؛ و در این معبر، مردم دو دستهاند: گروهی خود را به دنیا میفروشند و اسیر و بندۀ دنیا میشوند و ابدیت خود را نابود میکنند؛ گروهی دیگر خود را میخرند و و از بند دنیا آزاد میکنند و روح خود را به سوی عالم ملکوت سیر میدهند. طبعاً کسی که میخواهد خودش را از دنیا بخرد، باید هزینۀ آن را بپردازد و به لوازم آن تن دهد.
«طلب منصب فانی نکند صاحب عقل عاقل آن است که اندیشه کند پایان را»[8]
2. متاع قلیل
در فرهنگ قرآن عمر انسان در دنیا و نیز دورانی که تا قیامت در عالم برزخ طی میکند با همه عظمتش، «متاع قلیل»[9] شمرده شده است؛ زیرا عمر دنیا در مقایسه با ابدیت -هر مقدار طولانی باشد- ناچیز است. در قیامت هنگامی که از مردم درباره مدت درنگ در عالم دنیا و برزخ سؤال میشود، پاسخ میدهند: یک و یا بخشی از روز بود؛[10] و حتی مجرمان قسم یاد میکنند که تنها لحظهای را در دنیا درنگ کردند: <وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ>[11].
«دنیا همه ساعتی و عمر تو دمی از بهر دمی عمر ابد را مفروش!»[12]
***
«جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزاربار من این نکته کردهام تحقیق»[13]
در چنین نگاهی سالک در ابتدای امر باید تمام همّ و غم خود را صرف اصلاح زندگی ابدی خود نماید؛ او در میانه راه مشاهده میکند که اصولا در دنیا زندگی نمیکند، بلکه در حقیقت در آخرت زندگی میکند و حیات دنیا، ظاهری از حیات اخروی است؛ البته در انتها اگر عنایت الهی به او مددی کند و تمکن در توحید پیدا کند، خودی نمیبیند و دنیا و آخرت را جلواتی از جمال محبوب میبیند و خود را دائما در محضر مولا مشاهده میکند.
«که فرج تا که دیده بگشاده است نظرش بر جهان نیفتاده است»[14]
در چنین جهانبینی اولاً، تحمل ابتلائات برای انسان آسان میشود و ثانیاً، در این نگاه راه اغوای شیطان برای سالک بسته میشود؛ زیرا فریب شیطان از طریق زینتدادن دنیا و لذتگرایی و امید به حیات طولانی است و سالک همه این امور را در عالم آخرت و در انس با پروردگار مییابد.
در تعبیری دیگر از امامعلی{علیه السلام} نقل شده است: «إِنَّمَا الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ وَ الْآخِرَةُ دَارُ مُسْتَقَرٍّ فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّکُمْ لِمُسْتَقَرِّکُمْ وَ لَا تَهْتِکُوا أَسْتَارَکُمْ عِنْدَ مَنْ یَعْلَمُ أَسْرَارَکُم»[15]. دنیا محل عبور است و نه ماندن و آخرت استقرار اصلی است؛ پس عاقل آن است که محل موقت را ذخیرهای برای ابدیت خود قرار دهد، این تعبیر حضرت{علیه السلام}، این فقره از حدیث شریف معراج را به ذهن انسان متبادر میکند که خداوند به رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: «وَ الآخِرَةُ مُستَراحُ العارِفِینَ»[16]؛ دنیا محل کار و تلاش و توشهاندوزی است و استراحتگاه عارفان در عالم قیامت است و مرگ عارف آغاز لذت حقیقی اوست. اینکه امیرالمؤمنین{علیه السلام} هنگام ضربتخوردن میفرماید: «فُزتُ و رَبِّ الکَعبَةِ»[17]، تعارف نیست؛ واقعاً همینطور است.
3. فریبندگی
شیطان هنگامی که از مقام قرب الهی رانده شد، از پروردگار درخواست مهلت کرد و سپس با جسارت و قسمهای شدید در مقابل خداوند؟عز؟ سوگند یاد کرد که احدی از بندگانت را رها نخواهم کرد و با زینتدادن دنیا، آنان را مغرورِ زخارف آن مینمایم و همگی را با مکر و فریب و تزویر و تلبیس از طریق بندگی منحرف میکنم: <قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین>[18].
دنیا مهبط وحی الهی و متجر اولیای الهی است، به شرط آنکه چشم حقیقتبین افراد باز شود و فریب زیباییهای توخالی دنیا را نخورند. خداوند متعال در یک خطاب عمومی (نه فقط برای مؤمنین)، همۀ انسانها را از فریفتهشدن به دنیا نهی فرموده است: <یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا>[19]. دنیا در کلام امیرالمؤمنین{علیه السلام}، مانند ماری است که لمس آن نرم و لطیف، و نیش آن دردآور و کشنده است؛[20] باید مراقب فریب این مار خوش خط و خال بود!
«بیا که قصرِ امَل سخت سُسْتبنیاد است بیار باده که بنیادِ عمر بر باد است
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگِ تعلّق پذیرد، آزاد است
نصیحتى کُنَمت، یاد گیر و در عمل آر! که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
مجو درستى عهد از جهانِ سُستنهاد که این عجوزه، عروسِ هزارداماد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالمِ غیبم چه مژدهها داده است
که اى بلندنظر، شاهبازِ سدرهنشین! نشیمنِ تو، نه این کُنج محنتآباد است
تو را ز کنگره عرش مىزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است؟
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفه نغزم، ز رهروى یاد است
رضا به داده بده، وز جبین گِرِه بگشاى که بر من و تو، دَرِ اختیار نگشاده است
نشان مهر و وفا نیست در تبسّم گل بنال بلبل بیدل، که جاى فریاد است»[21]
4. محل امتحان
خلقت انسان بر روی زمین و هبوط حضرت آدم{علیه السلام} از بهشت برین به عالم دنیا برای اثبات مقام خلافتاللهی بود که خداوند استعداد آن را در همه بنیآدم قرار داد و این مهم در سایه امتحانات سخت به منصه ظهور میرسد؛ سالک هر مقدار در منازل سلوک پیشرفت بیشتری میکند، مبتلا به امتحانات سختتری میشود تا مقام بالاتری به او عطا شود. امامصادق{علیه السلام} دربارۀ رابطۀ تنگاتنگ ابتلائات و مراتب ایمان به هشامبنسالم فرمودند: «إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ»[22]؛ بلاکشترین مردم در دنیا مقربترین انسانها یعنی انبیای الهی هستند و سپس بهترین پیروان و شیعیان آنان به تناسب قرب به انبیا، انسانهای بلاکش در دنیا هستند.
«عاشق آن به که دائم در بلا بی ایوبآسا به کرمان مبتلا بی
حسنآسا بنوشد کاسهٔ زهر حسینآسا به دشت کربلا بی»[23]
خداوند سبحان خطاب به همه مؤمنان میفرماید: آیا مردم گمان میکنند رها میشوند و مورد امتحان و آزمایش قرار نمیگیرند: <أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ>[24]؛ سپس هشدار میدهد که اقوام گذشته را به سختی امتحان کردیم تا مدعیان ایمان صادق از کاذب روشن شوند و دست رد بر سینه نامحرمان از حریم محبوبان درگاه احدیت بخورد؛ از این رو، باید مراقب باشیم که اسیر دلرباییها و ظواهر فریبنده دنیا نشویم و همواره از خداوند؟عز؟ و اولیای الهی؟عهم؟ درخواست کنیم که ما را از این امتحانات سربلند خارج سازند. در سخنی از امامخمینی{رحمة الله علیه} میخوانیم: انسان در این دنیا تا هرجا که برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و هیچ انسانى بدون امتحان نخواهد در این عالم زیست کند.[25]
با توجه به ویژگیهای دنیا، مؤمن باید نگاه خود به دنیا را اصلاح و مدیریت نماید. دنیا مکانی نیست که بتوان با طلب آن به کمال رسید. به تعبیر روایات، دنیا عالمی است که هیچگاه مورد رحمت خاص الهی قرار نمیگیرد: «قالَ رسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: مَا مِنْ شَیْءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الدُّنْیَا خَلَقَهَا ثُمَّ عَرَضَهَا فَلَمْ یَنْظُرْ إِلَیْهَا وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهَا حَتَّى تَقُومَ السَّاعَة»[26]. کسی که طالب مراتب عالی و کمالات والای انسانی است، باید خود را از این عالم جدا کند. اگر در دنیا زندگی میکند، مانند متقین در کلام حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} باشد که دربارۀ ایشان فرمود: اگر زمان معین شده برای زندگی دنیوی آنان نبود، هر لحظه به سوی عوالم بالا پرواز میکردند و جان را از بدن تهی میساختند.[27]
نگاههای مختلف به دنیا
پس از طرح مباحث فوق شاید این تصور به وجود آمده باشد که سالک باید کلاً دنیا را رها کند؛ اما این تصور صحیح نیست؛ نگاه به دنیا در بیانات اهل بیت با تعابیر گوناگون بیان شده و هریک ناظر به مرتبه ای از نگاه به دنیا و رابطه حیات دنیوی و اخروی است و سالک به تناسب مرتبه مراقبه ای که دارد لازم است برنامه های خود را بر اساس آن تنظیم نماید:
· در نگاه ابتدایی، دنیا مقدمه و مزرعه آخرت است[28]؛ در این نگاه، برای رسیدن به آخرت باید از یکایک لحظات عمر استفاده کرد و از نعمتهای آن برای زندگی اخروی بهره برد اما هریک جدای از دیگری است .
· در مرتبۀ بعدی، دنیا معبر و پلی به سوی آخرت است و استقرار اصلی و وطن اصلی همگان دار آخرت و حیات اخروی است؛ <یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرار>[29]؛ چنانکه در بیانی از حضرت عیسی{علیه السلام} نقل است: «إِنَّمَا الدُّنْیَا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوهَا وَ لَا تَعْمُرُوهَا»[30]. دنیا فقط پلی به سوی آخرت است و توقف بر آن، تنها بازماندن از هدف اصلی را به دنبال دارد.
«دنیا پلی است بر گذر راه آخرت اهل تمییز خانه نگیرند بر پلی»[31]
· در نگاهی عمیقتر، رابطه حیات دنیوی و اخروی رابطه ظاهر و باطن یکحقیقت است و حیات دنیا، ظاهر و آخرت، باطن آن است؛ خداوند دربارۀ نگاه سوم میفرماید: <یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ>[32]؛ یعنی باطن دنیا، آخرت است.
· دقیقترین نگاه این است که عالم دنیا در حقیقت، رشحه و سایهای از حقیقت آخرت است که زندگی واقعی انسان در آنجاست. امامعلی{علیه السلام} فرمود: «الدُّنیا ظِلُّ الغَمامِ و حُلْمُ المَنامِ»[33]؛ دنیا چون سایۀ ابر است و مانند رؤیایى است که آدمى در خواب مىبیند؛ بنابراین هر کاری که انسان در دنیا انجام میدهد، عیناً در حال ساختن آخرت است. با این نگاه، هیچ فاصلهای بین دنیا و آخرت وجود ندارد. خداوند متعال میفرماید: <وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ>[34]؛ همین الان کافرین در جهنم هستند و عذاب میکشند.
با توجه به هریک از نگاهها، عمق بینش نسبت به دنیا و تعامل انسان با آن تفاوت میکند؛ اما در هر حال حیات دنیا عبرتکده و فرصتی برای توشهبرداری برای زندگی ابدی در آخرت است. حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} هنگامی که دیدند، فردی از دنیا بد میگوید، فرمودند: دنیا آنچنان که میگویی، بد نیست؛ دنیا خانۀ صداقت است با کسی که صادقانه با او برخورد کند و خانه عافیت است، به شرط آنکه بداند در دنیا چه باید بکند؛ و خانه انسانهای غنی است، به شرطی که توشه برای آخرت خود بردارند؛ و دائما در حال موعظه است، به شرطی که گوش شنوایی باشد. سپس حضرت{علیه السلام} مصادیقی از عبرتها و توشهاندوزیهای دنیا را بر شمردند و فرمودند: همین دنیای مذموم، مسجد محبان الهی است و محل نماز ملائکه و مهبط وحی پروردگار است؛ و در یک کلام، بهترین توشهها را اولیای الهی از همین دنیا برداشتند و بهشت برین را بنابر مرتبه عبادت و اخلاص خود به ارمغان بردند؛ پس ای کسی که دنیا را مذمت میکنی! آیا دنیا دائما بانگ فراق سر نمیدهد؟ آیا گرفتاریها و حسرتهای دیگران را برای تو عبرت قرار نداده است؟ آیا دهها بیمار را عیادت نکردی و تابوت آنان را مشایعت نکردی؟ این همه بانگ دنیا در نصیحت تو نبود که به زودی سرنوشتی مانند آنان خواهی داشت؟ بنابراین دنیا ذاتاً هرگز بد نیست بلکه برای فریبخوردگان، غرور و حجاب و برای عمیقنگران، عبرتکده و محل تجارت است.[35]
غرض آنکه در مکتب تربیتی مرحوم علامه طباطبایی؟رضو؟، نوع نگاه سالک به دنیا بنابر هر مرتبه از مراقبه تغییر میکند و به دنبال آن نحوه تعامل با دنیا و عمق نگاهی که به حیات دنیوی دارد، متفاوت میشود؛ البته در همه مراتب سالک باید تعادل را در روابط دنیوی خود با دیگران حفظ کند و در توجه به آخرت نباید از رسیدگی به زندگی دنیوی و ارتباطات خانوادگی و اجتماعی بازبماند؛ مهم، دلکندن از علقههای دنیوی و آزادکردن روح در سیر ملکوتی است. انحراف در این زمینه منجر به زهد غلطی میشود که نتیجه آن از دست دادن آخرت به واسطه تندروی در دنیاگریزی است و سیره اولیای الهی؟عهم؟ و متون دینی، راه میانه و معتدل را ارائه میدهند. خداوند؟عز؟ درباره اولیای خود میفرماید: اینان در عین زندگی دنیوی و کار و کسب و تشکیل خانواده، هرگز از خداوند و دعا و مناجات و انس با پروردگار غافل نشدند: <رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار>[36].
در حدیث معراج آمده است که در قیامت از سوی پروردگار به مؤمنین وارسته خطاب میشود: «کَیْفَ تَرَکْتِ الدُّنْیَا»[37]؛ دنیا را چگونه ترک کردی؟ او در عین بهرهمندی از زندگی دنیوی، چون در همه امور فقط برای رضای الهی کار میکرده و خود را دائما در محضر حق میدیده، پاسخ میدهد: «إِلَهِی وَ عِزَّتِکَ وَ جَلَالِکَ لَا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیَا أَنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خَائِفٌ مِنْکَ»؛ خدایا! به عزت و جلالت قسم که من اصلاً دنیا را ندیدم؛ از زمانی که مرا خلق کردی، در محضر تو بودم و در حال نماز و مناجات، توجهم فقط به تو بود. پروردگار متعال سخن این بنده مؤمن را تصدیق میکند و میفرماید: «صَدَقْتَ عَبْدِی کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنْیَا وَ رُوحُکَ مَعِی فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّکَ وَ عَلَانِیَتُکَ»؛ راست میگویی! تو فقط جسمت در دنیا بود و روحت در ملکوت با من بود. اینها در دنیا بودند، اما تعلقی به دنیا نداشتند. خواجهحافظ{رحمة الله علیه} دربارۀ اینان میگوید:
«آشنایان ره عشق در این بحر عمیق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
پاک و صافى شو و از چاهِ طبیعت به در آى که صفایى ندهد، آبِ تراب آلوده»[38]
حجاب دنیا، بالاترین حجاب
اگرچه بنابر آیات قرآن کریم، انسان در فطرت و ذاتِ خود ذاکر است، اما حجابهای متعددی او را از توجه به توحید بازداشته است. در واقع، سلوک توحیدی به معنای برداشتن این حجابها و توجه به مقام ذکر است. بالاترین حجاب که مانع جدی در سیر به سوی توحید است، حجاب توجه و دلبستگی به دنیاست. اگر این منزل طی شود، امدادهای خداوند نیز در مسیر توحید بیشتر میشود. منظور از کنارگذاشتن حجاب دنیا، استفادهنکردن از امکانات این عالم نیست؛ زیرا انبیای الهی؟عهم؟ نیز در همین دنیا زندگی میکردند و از امکانات این دنیا استفاده میکردند. مراد از دنیایی که حجاب است، تعلق نفس انسان به عالم دنیاست. این تعلقات هر چه باشد به مرتبۀ حیوانی و نفس اماره انسان باز میگردد؛ پس سلوک در واقع، خرق حجب است که ابتداییترین آنها، حجاب تعلقات دنیوی است.
«خانه برکَن کز عقیق این یمن صد هزاران خانه شاید ساختن
گنج زیر خانه است و چاره نیست از خرابی خانه مندیش و مهایست
که هزاران خانه از یک نقد گنج میتوان کردن عمارت بی ز رنج
عاقبت این خانه خود ویران شود گنج از زیرش یقین عریان شود
لیک آنِ تو نباشد زانکه روح مزد ویران کردنستش آن فتوح
چون نکرد آن کار مزدش هست لا لیس للانسان الا ما سعی»[39]
نهی از دنیاطلبی و تشویق به طلب آخرت
داستانهای قرآنی سراسر عبرتهای الهی در تدبر پیرامون گذشتگان و فراز و نشیب زندگی آنها و عاقبت امور آنان است. چه بسیار تمدنهای عظیم که با یکصیحه عذاب الهی با خاک یکسان شدند و اثری از آنان باقی نماند. خداوند؟ج؟ در آیات آغازین سوره فجر خبر از سهتمدن عظیم اقوام «عاد» و «ارم» و «فرعون» میدهد که هریک با قدرت عظیمی که داشتند، خانهها و قصرهای مجللی برای خود برافراشتند اما هنگامی که مهلت آنان به سر آمد، ناگهان تازیانه عذاب الهی تار و پود تمدن پوشالی آنان را در هم پیچید: <فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذاب>[40].
چه بسیار افرادی که به ثروتهای کلان و مقامات رفیع دنیوی رسیدند، ولی سرانجام از تمام این امتیازات دنیوی جدا شدند و با دستانی تهی به پیشگاه الهی وارد گشتند؛ البته هر کسی خواهان دنیا باشد، خداوند متعال او را بینصیب نخواهد گذاشت: <وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیب>[41]؛ اما بهرهای از عالم باقی نخواهد داشت. افسوس که بیشتر انسانها از دنیای ناپایدارِ ناچیز فریب خوردند و تمام استعداد و ظرفیت الهی خود را برای رسیدن به این عالم کمارزش صرف کردند؛ حال آنکه خداوند؟عز؟ آنان را برای رسیدن به قلههای فضیلت و مرتفعترین پلههای قرب الهی آفریده بود.
«بیابان است و کوه و خانهای چند درون خانهها دیوانهای چند
نه مردی بینی آنجا نی حقیقت سراسر کودک و افسانهای چند
همه پیر خراباتش بخوانند کهن رندی که زد پیمانهای چند»[42]
بینش توحیدی به دنیا
انسان در نگاه به دنیا باید کوتهنظری را به بلندنظری مبدل سازد[43] و دنیا و آخرت را در یکنگاه ببیند؛ نه اینکه آخرت را عالمی در عرض دنیا و بعد از آن فرض کند. عارف دنیا و آخرت را در طول هم میبیند؛ بدین معنا که انسان برای ابدیت خلق شد و در مسیر بینهایت قرار گرفت؛ بخشی از این دوران که قسمت بسیار ناچیزی از آن عمر بینهایت را تشکیل میدهد، عمر دنیوی اوست و دنیا و آخرت جدای از یکدیگر نیستند؛ بلکه فقط یکعالَم وجود دارد که انسان در آن حضور دارد. انسان قبل از آمدن به دنیا دائماً توجهش به عوالم قبل از دنیا بود؛ وقتی برای مدتی وارد دنیا شد، توجهش به این دنیا معطوف شد و از توجه به عوالم دیگر غافل گشت؛ و سپس وارد عوالم حقیقی خود یعنی زندگی اخروی برای ابدیت میشود؛ به همین علت، انبیا؟عهم؟ آمدند تا انسان را در همین دنیا، به مراتب بالاتر (عوالم قبل و بعد از دنیا) متوجه سازند؛ به بیان دقیقتر، تعالیم همه ادیان الهی تذکر حقیقت فراموششده انسانی، یعنی مشاهده توحید، در فطرت اوست و بهترین راه آن تذکر مرگ و زندگی ابدی است.
«ما بدین در، نه پىِ حشمت و جاه آمدهایم از بدِ حادثه اینجا به پناه آمدهایم
رهرو منزل عشقیم و ز سرحدّ عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم»[44]
یکی از راههای توجه به ویژگیهای دنیا و دوری از آن، توجه به باطن دنیا، یعنی حیات باقی و بینقص آخرت است؛ <وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُون>[45].
آمادگی برای جدایی از دنیا
انسانهای عمیقنگر در حیات دنیا دائماً به باطن آن، یعنی عالم آخرت توجه دارند و اینکه استاد ازل، گِلِ آدمی را برای دنیاطلبی نسرشته است. اگر در دنیای فریبنده دچار غفلت شویم و در بیخبری به سر بریم، پس از مرگ که پردهها کنار میرود و حقایق مکشوف میگردد، فریادها برخواهد خواست که <یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّه>[46]؛ اما چه سود که مهلت به پایان رسیده است!
خداوند منّان از قول اصحاب یمین میفرماید: <إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَه>[47]؛ من در دنیا میدانستم که بالأخره چنین روزی خواهد آمد و از من حسابرسی خواهد شد! پس خودم را برای این روز آماده کردم. اینجاست که مجددا بحث محاسبه مطرح میشود. در مقدمه جلد دوم از این مجموعه، به طور مبسوط به بحث محاسبه پرداخته شد و این روایت از پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نقل گردید: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[48]؛ همچنین حضرت{صلوات الله علیه} در کلام دیگری فرموده است: «لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِینَ حَتَّى یُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِیکِ شَرِیکَه»[49]. تمام این هشدارها برای آن است که وقتی انسان در عرصۀ قیامت قدم نهاد، حسابش پاک باشد؛ در حیات دنیوی هنگامی که خطر جدی مانند بیماری خطرناکی دنیا را تهدید میکند، همگان برای نجات خود از این مهلکه بسیج میشوند و هزینهها میکنند؛ در حالی که نسبت کل مرگ و میرها نسبت به جمعیت دنیا عدد قابل ملاحظهای نیست؛ این گمان اندک به مرگ، همه را به وحشت میاندازد؛ آیا اخبار و هشدارهای مکرر چندین هزار نبی و وصی و امام؟عهم؟ -که از صادقترین و پاکترین انسانها بودند- به هدفداربودن زندگی و حسابرسی اخروی، این گمان را ایجاد نمیکند که آخرت و حسابرسی دقیقی در کار است و باید برای آن آماده شد؟!
خداوند؟عز؟ در مورد اصحاب شمال میفرماید: <وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَه>[50]؛ کسانی که نامه عملشان از سمت چپ به آنها داده میشود، میگویند: وای بر من! کاش کتابم را اصلاً به من نمیدادند! ای کاش امروز را هیچوقت نمیدیدم! حتی در تعبیری درباره کفار آمده است: <یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُراباً>[51]؛ کافران از شدت گرفتاری روز قیامت پشت دست به دندان میگیرند و میگویند: ای کاش خاک بودم و اصلاً خلق نمیشدم! در اینجا نیز از قول کافران میفرماید: <وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ 26 یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَة>[52]؛ ای کاش نامه عملم را اصلاً نمیدیدم و با همین مرگ، کارم تمام میشد. سپس در ادامۀ آیات میفرماید: <ما أَغْنى عَنِّی مالِیَه>[53]؛ امروز آن اموالی که جمع کردم و به آن دلگرم بودم، فایدهای برایم ندارد؛ همان اموالی که همه توان و همّ و غمم برای جمعآوری آن بود!
«یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَلْ قَدْ غَرَّهُ طُولُ الْأَمَلِ
الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً وَ الْقَبْرُ صُنْدُوقُ الْعَمَل»[54]
پس باید همیشه به یاد مرگ بوده باشیم و بدانیم که روزی از عالم دنیا خواهیم رفت و آن روز، خیلی دور نیست. بسیاری از افراد هستند که اگر به آنها گفته شود: وصیتنامهات را بنویس، گویا توهین بزرگی به آنها شده است! میگویند: مگر بناست که من بمیرم؟! نوشتن وصیتنامه برای کسانی است که در آستانه مرگ هستند! او نمیداند که چهبسا همین امشب که سر بر بالین گذاشت، ملکالموت به سراغش بیاید و جانش را بستاند. چه کسی تضمین داده است که برای مدت طولانی زنده خواهیم بود؟ انسان زیرک همیشه خود را در معرض مرگ میبیند و در هنگام مرگ با لب خندان از دنیا مفارقت میکند. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} میفرماید: سوگند به آن که جان محمّد در دست اوست! هیچگاه چشم به هم نزدم مگر آنکه پنداشتم قبل از آنکه پلکهایم به هم برسد، خداوند جانم را مىستاند؛[55] پس مرگ اینقدر به انسان نزدیک است.
کسی که آمادۀ مرگ شود، قلب او نورانی میگردد. رسول خدا{صلوات الله علیه} در توصیهای به جناب اباذر{رحمة الله علیه} میفرمایند: «یَا أَبَاذَرٍّ! إِذَا دَخَلَ النُّورُ الْقَلْبَ انْفَتَحَ الْقَلْبُ وَ اسْتَوْسَعَ؛ َقُلْتُ: فَمَا عَلَامَةُ ذَلِکَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّه؟ قَالَ: الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِهِ»[56]؛ ای اباذر! وقتی نور ایمان به قلب بتابد، موجب گشایش قلب میشود. اباذر پرسید: علامت این امر چیست؟ حضرت{صلوات الله علیه} در پاسخ فرمودند: میل و رغبت به سرای جاویدان و کندهشدن از دنیای فریبنده و آمادگی برای مرگ قبل از آن. مراد حضرت{صلوات الله علیه} این است که انسان بداند در این دنیا مهمان است و محل توقف او اینجا نیست.
«مجنون که رفیق راه نمیجست میکرد به رفق راه را سست
تا چون به شکار جان رسد میر گوید که بیار گویدش گیر»
مرگ و حیات در فرهنگ قرآن و روایات
پس از بیان اصل مرگ و جدایی از عالم دنیا، به سراغ بررسی مرگ و حیات در متون دینی میرویم. در جهانبینی قرآنی و در نصوص روایی، مرگ و زندگی نه بر حیات ظاهری، بلکه به میزان رفع حجب و طی مراتب ایمان معنا میشود. به عبارت دیگر، همۀ انسانها به لحاظ فطری زندهاند و به تناسبی که درگیر علقههای دنیایی و توجه به عالم دنیا -انزل مراتب خلقت- هستند، مُرده محسوب میشوند؛ زیرا عالم، حقیقتی ذومراتب است که مرتبه اعلای آن، مرتبۀ ملکوت است و حیات کامل در آن مرتبه از عالم است؛ چون وجود در آن، بسیط و بینهایت است و کاملترین صفات وجودی را داراست. از جمله صفات ذاتی هستی، حیات است؛ پس وجودی که در اعلامرتبه از هستی است، بالاترین مرتبه حیات را نیز دارد. به تناسبی که به مراتب پایینتر عالم میرسیم، مراتب حیات نیز تنزل پیدا میکند؛ تا اینکه در انزل مراتب خلقت، مرگ، ظلمت، کدورت، جهل و دیگر نواقصِ وجودی قرار دارند و آن عالم ماده و جسمانیت است.
بر این اساس است که خداوند؟عز؟ در آیات گوناگون حیات دنیا را به صفاتی از قبیل بازی و سرگرمی، محل غرور و فریب شیطان، و اشتغال به تفاخر و تکاثر در زینتهای آن بیان میدارد و دار آخرت را محل استقرار و زندگی حقیقی انسان ذکر میکند؛ از این منظر، اگر به عالم ماده، عالم مرگ و جهل بگوییم، سخنی به گزاف نگفتهایم. انسان هر مقدار خودش را از این مرتبه بالا بکشد، به حیات بالاتری نائل شده است و مرگ از عالم ماده، مستلزم حیات در مرتبۀ بالاتر است؛ اما قدمگذاشتن به مرتبه بالاتر، برای افراد متفاوت است؛ مرگ مؤمن و کافر بهسان احضار مولایی است که عبد خود را فرا میخواند؛ گاهی مولا آن شخص را فرا میخواند تا تنبیهش کند و گاهی بنده عاشقش را به سوی خود فرا میخواند تا به وصالش نائل گرداند. در هر دو صورت، عبد مولای خود را ملاقات میکند، اما ملاقاتِ اولی، با ترس و لرزِ همراه با عذاب و تنبیه است؛ و دومی در اوج لذت، بهجت و شادمانی معشوق را ملاقات خواهد کرد: <وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ 22 إِلىَ رَبِّها نَاظِرَةٌ 23 وَ وُجُوهٌ یَوْمَئذِ بَاسِرَةٌ 24 تَظُنُّ أَن یُفْعَلَ بها فَاقِرَةٌ>[57].
هنگامی که خداوند به انسان خطاب میکند: «تو مرده بودی و ما تو را زنده کردیم» و یا میفرماید: «ما تو را از ظلمت به نور وارد کردیم»، اشاره به سیر انسان در ارتقای معنوی از اسفلالسافلین به اعلاعلیین دارد؛ از این رو میفرماید: <لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ 4 ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین 5 إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ>[58]؛ مؤمنین به تناسب ایمانشان، آرامآرام از اسفلالسافلین به سوی اعلاعلیین و حیات طیبه سیر میکنند.
انسانهای دنیانگر و کوتاهبین خیال میکنند در دنیا زندگی میکنند و وقتی مُردند، آنها را در قبر میگذارند، درحالیکه در بینش عالیتر دنیای مادی و ظلمانی قبر است و انسانهای وارسته با مرگ از زندان آزاد میشوند و به عوالم بالاتر که عالم فسحت و گشایش است، وارد میشوند.
«رحم اگر هست مگر در دل مرگ است که او این همه مرغ اسیر از قفس آزاد کند
همه مسافر این بس عجب که طائفهای بر آن که زود به منزل رسیده، میگریند»
***
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان، یکدم است تا دانی»[59]
گویا ما دائماً با نفخه الهی از قبر خارج شده و به عوالم بالاتر نشور پیدا میکنیم. در روایتی نقل است که امامهادی{علیه السلام} به عیادت یکی از اصحاب رفته بودند که ساعات آخر عمر او بود. او خیلی بیتابی میکرد. حضرت فرمودند: چرا اینقدر بیتابی میکنی؟ عرض کرد: چرا گریه نکنم که لحظات جدایی از شما و دوری از زن و فرزند و خانه و زندگی است! حضرت فرمودند: اگر مدتی حمام نرفته باشی و بدنت بدبو و چرکآلود شده باشد؛ از شدت آلودگی، زخمهایی بر روی بدنت ظاهر شود و لباست را آلوده کند؛ در چنین شرایطی اگر کسی به تو بگوید که امکانِ حمامکردن برای تو فراهم شده و میتوانی لباست را عوض کنی و آلودگیها را از بدنت بشویی، آیا ناراحت میشوی؟ او پاسخ داد: خیر! حضرت فرمود: مرگ برای مؤمن مانند رفتن به حمام و خارجکردن لباس چرکین مادی و پوشیدن لباس ابریشمی است؛ اینکه ناراحتی ندارد. آن شخص لبخندی زد و مرگ برایش شیرین شد.[60]
پس مرگ در نگاه دقیقتر، خارجشدن از مردگی مرتبۀ پایین و واردشدن به حیات در مرتبۀ بالاتر است؛ به همین علت، خداوند متعال دربارۀ کفار میفرماید: <قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ>[61]؛ اینها میگویند: خدایا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی! درحالیکه انسان یکبار میمیرد و یکبار زنده میشود. پس معلوم میشود که انسان به تناسب سیر خود، مرگها و زندگیهای مختلفی را تجربه میکند؛ از جمله مرگ از کفر، دنیا و آلودگیهای آن و ورود به عالم برزخ؛ و یا مرگ از عالم برزخ و ورود به عالم آخرت. اگر او دائما در حال توجه به محبوب باشد، دائمالذکر است و در حال عبادت و در نتیجه، دائما در سیر ارتقایی حیاتهای بالاتری تا لقای محبوب را تجربه میکند.
خداوند؟عز؟ در بیانی دیگر میفرماید: <أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ>[62]؛ ای پیامبر{صلوات الله علیه}! آیا کسی که مرده بود و او را زنده کردیم و نوری برای او قرار دادیم که بین مردم با آن حرکت کند، مانند کسی است که در تاریکی است و نمیتواند از آن خارج شود؟! اگر مراد از مرگ و زندگی، معنای متعارف آن بود، تعبیرِ <وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ> لازم نبود؛ بنابراین واضح است که مراد از مرگ در این آیه، «کفر» است؛ زیرا در ادامه فرموده است: اینچنین اعمال کافران را برایشان زینت میدهیم. پس در اینجا، بیتوجهی و غفلت از توحید مراد است. مراد از زندهشدن نیز یقظه است؛ یعنی خیال نکنید زندگی یعنی خوردن و پوشیدن و ... ، بلکه زندگیِ حقیقیِ مؤمن، هنگام انس با پروردگار در نماز و تلاوت آیات الهی و یا ذکر و دعاست؛. همچنین مراد از <یَمشِی> در اینجا، راهرفتن متعارف نیست؛ بلکه منظور رفتوآمد در جامعه و ارتباط با مردم است؛ یعنی مؤمن با نور الهی زندگیاش را روشن کرده و با بصیرت قدم بر میدارد.
اگر کسی در همین دنیا به گونهای زندگی کند که گویا همۀ شبها شب اول قبر اوست، دیگر فریفتۀ دنیا نمیشود؛ اگر اموالی دارد، مطابق وظیفهاش عمل میکند و فراموش نمیکند که این اموال، حقیقتاً مالِ او نیست و تنها به رسم امانت مدتی به او سپرده شده است. اگر به قبرستان برویم و ادعیه خاص اهل قبور را بخوانیم، این پیام با تعابیری مختلف به ما القا میشود که اینجا همه با دستان خالی، آرام و بیصدا کنار هم قرار دارند؛ نه کسی از دیگری جلو میزند و نه حق دیگری را پایمال میکند. انسان اگر نیک بنگرد که پایان راه همین جاست و هرقدر بخواهد از دیگران جلو بزند و حق آنان را پایمال کند، در نهایت روزی راهش به قبرستان خواهد افتاد، هرگز پا از حریم بندگی پیش نمینهد.
«عارفی به راهی میگذشت مست و لایعقل نه چون مِیخوارگان
دید گورستان و مَبرَز روبرو بانگ برزد گفت کای نَظّارگان
نعمت دنیا و نعمتخواره بین اینش نعمت و آنش نعمتخوارگان»[63]
جهانبینی مؤمن نسبت به دنیا و مرگ و شهادت، این است که انسان با مرگ، سیر کمالی پیدا میکند؛ پس به جای اینکه او را اضطراراً و الزاماً به سمت آن بکشند، خودش تلاش میکند که مرگ اختیاری پیدا کند. چه بهتر که انسان در عالم دنیا، دل را از تعلقات بمیراند و زنده به حیات جاودان نماید و قیامت انفسی خود را قبل از قیامت آفاقی برپا کند و خود به حساب خود برسد؛ قبل از آنکه دیگران به حساب او برسند.
توجه به مرگ، میزان و مرقات
توجه به مرگ و عوالم بعد از آن، از یکسو میزان حسابرسی انسان و از سویی دیگر، نردبانی برای سیر در مدارج ایمان است. اگر انسان بخواهد بداند که در کدام مرتبه از مراتب ایمان قرار دارد، باید موضع خود نسبت به مرگ را ملاکی در این زمینه قرار دهد. اگر امروز به او گفته شود که فردا خواهد مُرد، چه حالی به او دست میدهد؟ خداوند در سوره مبارکه جمعه خطاب به یهودیان که ادعای محبوبیت در درگاه الهی را داشتند، میفرماید: <قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ>[64]؛ اگر مدعی هستید که محبوبان درگاه پروردگارید، باید اشتیاق شما برای مرگ -که در واقع وصال محبوب است- از همه بیشتر باشد؛ پس، از خدا بخواهید که هرچه زودتر با مرگ به وصال محبوب برسید. با تنقیح مناط میتوان این آیه را میزانی برای رشد خود قرار داد. هر کسی که ادعای تشیع و محبت اهلبیت؟عهم؟ را دارد، باید با این محک خود را بیازماید. مگر غیر از این است که هر شیعهای هنگام مرگ، در اولین نگاه، چشمش به جمال مبارک مولایش حضرت امیرالمؤمنین علی{علیه السلام} روشن میشود؟! پس شیعۀ واقعی با مرگ زندگی میکند و از آن وحشتی ندارد؛ به همین خاطر، مؤمن حقوق مردم و حقوق الهی را ادا کرده، وصیتنامه خود را نوشته و به تعبیری، زیر بالشت خود قرار داده است؛ او منتظر است که چه زمانی وعدۀ الهی فرامیرسد و از عالم دنیا رخت بر میکَنَد.
«خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
چون صبا با دل بیمار و تن بیطاقت به هوادارای آن سرو خرامان بروم»[65]
نکتۀ پایانی
سالک در این مرحله از مراقبه باید توجه به مرگ داشته باشد و اینکه هر لحظه سایه مرگ بالای سر اوست؛ لازم است همیشه به یاد مرگ باشد و افعالش را با نیتی احسن انجام دهد تا از هر فعلی برای سفر آخرت توشه کسب کند و بعد از مرگ دچار خسران و عذاب الهی نشود.
مطالب این کتاب شامل دو اربعین است: اربعین اول، مراقبه بر مرگ مطلق است؛ یعنی سالک باید توجه کند که روزی از این عالم جدا و به عالمی دیگر میپیوندد. او باید به ویژگیهای حیات دنیا (ناچیزی، زودگذربودن، فریبندگی و...) و سپس برتری آخرت بر دنیا توجه کند و بداند که روزی به سوی خدا باز میگردد و حق متعال را ملاقات خواهد کرد. سنت الهی بر این است که انسانها در این دنیا مرگ را تجربه کنند و عمر انسانها نزد خداوند؟عز؟ مقدار مشخصی دارد که با اتمام آن مدت، مرگ در هر مکانی فراخواهد رسید و کسی را یارای آن نیست که از این سنت الهی بگریزد؛ چون برای برخی از افراد مرگ به طور ناگهانی فرا میرسد؛ درست در زمانی که او اصلا به یاد و فکر مرگ نیست، چنگال مرگ او را از ورطۀ دنیای پست برمیدارد و به عالم برزخ و آخرت منتقل مینماید.
اربعین دوم مراقبه بر مرگ مقید و مؤجل است و توضیح بیشتر پیرامون آن در مقدمه فصل بعدی ذکر خواهد شد.
گزارش محتوا
مطالب اربعین اول ذیل هشتمحور تنظیم شده است:
- حیات دنیا (ناچیزی، فریبندگی، محل امتحان، دنیاطلبی، فنای دنیا): سیزدهروز؛
- برتری آخرت بر دنیا: پنجروز؛
- بازگشت به سوی خداوند؟عز؟: ششروز؛
- سنت قطعی خداوند (مرگ): یکروز؛
- زمان مشخص مرگ: پنجروز؛
- شمول مکانی مرگ: دو روز؛
- شمول همگانی مرگ: سهروز
- ناگهانیبودن مرگ: سهروز.
[1]- الملک، 2.
[2]- «خدایا! جدایی از سرای فریبنده و اقبال به سوی سرای جاودانگی و آمادگی برای مرگ قبل از فرارسیدنش را روزیام گردان!»؛ (إقبالالأعمال، ج1، ص228).
[3]- مثنوی معنوی، ص551.
[4]- بحارالأنوار، ج82، ص167.
[5]- «قالَ الامامُ المجتبی{علیه السلام} فی مرضِه الذی توفی فیه: وَ اعْلَمْ أَنَّهُ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ وَ لَا تَحْمِلْ هَمَّ یَوْمِکَ الَّذِی لَمْ یَأْتِ عَلَى یَوْمِکَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَا تَکْسِبُ مِنَ الْمَالِ شَیْئاً فَوْقَ قُوتِکَ إِلَّا کُنْتَ فِیهِ خَازِناً لِغَیْرِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی حَلَالِهَا حِسَاباً وَ حَرَامِهَا عِقَاباً وَ فِی الشُّبُهَاتِ عِتَابٌ فَأَنْزِلِ الدُّنْیَا بِمَنْزِلَةِ الْمَیْتَةِ خُذْ مِنْهَا مَا یَکْفِیکَ فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ حَلَالًا کُنْتَ قَدْ زَهِدْتَ فِیهَا وَ إِنْ کَانَ حَرَاماً لَمْ تَکُنْ قَدْ أَخَذْتَ مِنَ الْمَیْتَةِ وَ إِنْ کَانَ الْعِتَابَ فَإِنَّ الْعِقَابَ یَسِیر وَ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَدا»؛ (کفایةالأثر، ص228).
[6]- بحارالأنوار، ج91، ص95.
[7]- نهجالبلاغة، ص493.
[8]- دیوان سعدی، مواعظ، شماره 3.
[9]- <لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ 196 مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ>؛ (آلعمران، 196 و 197).
[10]- <قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فىِ الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ 112 قَالُواْ لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسئَلِ الْعَادِّینَ>؛ (المؤمنون، 112 و 113).
[11]- الروم، 55.
[12]- از رباعیات منسوب به خیام نیشابوری.
[13]- دیوان حافظ، غزل366.
[14]- از مرحوم بابافرج پرسیدند: دنیا قدیم است یا حادث؟ گفت: من از آن زمان که دیده باز کردهام، جهان را ندیدهام:
گفت بابا فرج حدیث تمام چون که کردش سؤال خواجه امام
کین جهان مُحْدَث است یا که قدیم؟ چیست زین هر دو نزد قلب سلیم؟
گفت بابا به او ز روى یقین نکتهاى خوبتر ز دُرّ ثمین
که فرج تا که دیده بگشاده است نظرش بر جهان نیفتاده است
وصف چیزى چه بایدت پرسید که دل و دیده هرگز آن بندید (راز دل، ص332).
[15]- تصنیف غررالحکم، ص149.
[16]- الوافی، ج26، ص145.
[17]- خصائصالأئمة؟عهم؟ (خصائص أمیرالمؤمنین{علیه السلام})، ص63.
[18]- الحجر ، 39.
[19]- فاطر، 5.
[20]- «قالَ الإمامُ علیٌّ{علیه السلام}: إِنَّ الدُّنْیَا کَالْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا»؛ (تصنیف غررالحکم، ص127).
[21]- دیوان حافظ (قدسی)، غزل 23.
[22]- الکافی، ج2، ص252.
[23]- دیوان باباطاهر، ص116.
[24]- العنکبوت، 2.
[25]- صحیفه امام، ج13، ص454.
[26]- «رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: نزد خداوند متعال، هیچ چیزی دشمنتر از دنیا نیست؛ زیرا آن را آفرید و از آن روى گردانید و به آن نظر و توجه نفرمود و تا قیامت نیز نخواهد کرد»؛ (مکارمالأخلاق، ص462).
[27]- «قالَ امیرُ المُؤمِنینَ{علیه السلام} فی وَصفِ المُتَّقینَ: وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب»؛ (نهجالبلاغة، ص303).
[28] - «قَالَ رسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: الدنیا مَزرَعةُ الآخِرَةِ»؛ عوالیاللئالی، ج1، ص267.
[29]- غافر، 39.
[30]- «حضرت عیسی{علیه السلام} به حواریون فرمود: همانا دنیا فقط پلی است؛ از آن عبور کنید و در پی آبادسازی آن نباشید!»؛ الخصال، ج1، ص65.
[31]- دیوان سعدی، مواعظ، غزل 60.
[32]- «ظاهرى از زندگى دنیا را مىشناسند و آنان از آخرت بىخبرند»؛ (الروم، 7).
[33]- تصنیف غررالحکم، ص128.
[34]- التوبة، 49.
[35]- «قَالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام} وَ قَدْ سَمِعَ رَجُلًا یَذُمُّ الدُّنْیَا: أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ مَتَى اسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَى غَرَّتْکَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَى أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَى کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ غَدَاةَ لَا یُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ وَ لَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطَلِبَتِکَ وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنْهُ بِقُوَّتِکَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ رَاحَتْ بِعَافِیَةٍ وَ ابْتَکَرَتْ بِفَجِیعَةٍ تَرْغِیباً وَ تَرْهِیباً وَ تَخْوِیفاً وَ تَحْذِیراً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَکَّرَتْهُمُ الدُّنْیَا فَتَذَکَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا»؛ (نهجالبلاغة، ص493).
[36]- «مردانى که تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و پرداخت زکات باز نمىدارد، [و] پیوسته از روزى که دلها و دیدهها در آن زیر و رو مىشود، مىترسند»؛ (النور، 37).
[37]- إرشادالقلوب، ج1، ص203.
[38]- دیوان حافظ، غزل 512.
[39]- مثنوی معنوی، ص589.
[40]- «پس پروردگارت تازیانه عذابهاى گوناگون را بر آنان فرو ریخت»؛ (الفجر، 13).
[41]- «و کسى که زراعت دنیا را بخواهد، اندکى از آن را به او مىدهیم، ولى او را در آخرت هیچ بهره و نصیبى نیست»؛ (الشورى، 20).
[42]- شعر از غمام همدانی.
[43]- امامصادق{علیه السلام} فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ؟عز؟ یُحِبُ مَعَالِیَ الْأُمُورِ وَ یَکْرَهُ سَفْسَافَهَا»؛ (وسائلالشیعة، ج17، ص73).
[44]- دیوان حافظ، غزل 441.
[45]- «و این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازى نیست و بىتردید سراى آخرت، همان زندگى [واقعى و ابدى] است، اگر اینان معرفت دانش داشتند»؛ (العنکبوت، 64).
[46]- «دریغ و افسوس بر اهمالکارى و تقصیرى که درباره خدا کردم»؛ (الزمر، 56).
[47]- الحاقة، 20.
[48]- «قبل از اینکه به حساب شما رسیدگی شود، به حساب خود برسید»؛ (مصباحالشریعة، ص86).
[49]- «کسی از متقین محسوب نمیشود مگر اینکه هنگام محاسبه، سختتر از محاسبه یکشریک از شریکش، از نفس خود حساب بکشد»؛ (مکارمالأخلاق، ص468).
[50]- الحاقة، 25.
[51]- النبأ، 40.
[52]- الحاقة، 26 و 27.
[53]- الحاقة، 28.
[54]- «ای کسی که مشغول جمع دنیا شدهای و آرزوهای دور و دراز تو را فریفته است! مرگ ناگهان خواهد آمد و قبر، صندوق و محل ذخیره اعمالت خواهد بود»؛ (دیوان امیرالمؤمنین{علیه السلام}، ص312).
[55]- «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ مَا طَرَفْتُ عَیْنَایَ إِلَّا ظَنَنْتُ أَنَّ شُفْرَیَّ لَا یَلْتَقِیَانِ حَتَّى یَقْبِضَ اللَّهُ رُوحِی وَ لَا رَفَعْتُ طَرْفِی»؛ (بحارالأنوار، ج70، ص166).
[56]- الأمالی (للطوسی)، ص532.
[57]- «در آن روز چهرههایى شاداب است؛(22) [با دیده دل] به پروردگارش نظر مىکند.(23) و چهرههایى عبوس و درهم کشیده است؛(24) چون یقین دارند که در معرض عذابى کمرشکن قرار خواهند گرفت»؛ (القیامة، 22-25).
[58]- «ما انسان را در نیکوترین نظم و اعتدال آفریدیم. (4) آنگاه او را به [مرحله] پستترینِ پَستان بازگرداندیم. (5) مگر آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، پس آنان را پاداشى بىمنت و همیشگى است»؛ (التین، 4-6).
[59]- دیوان حافظ، غزل 593.
[60]- «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ{علیه السلام} قَالَ: دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ{علیه السلام} عَلَى مَرِیضٍ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ هُوَ یَبْکِی وَ یَجْزَعُ مِنَ الْمَوْتِ؛ فَقَالَ لَهُ: یَا عَبْدَ اللَّهِ تَخَافُ مِنَ الْمَوْتِ لِأَنَّکَ لَا تَعْرِفُهُ أَ رَأَیْتَکَ إِذَا اتَّسَخْتَ وَ تَقَذَّرْتَ وَ تَأَذَّیْتَ مِنْ کَثْرَةِ الْقَذَرِ وَ الْوَسَخِ عَلَیْکَ وَ أَصَابَکَ قُرُوحٌ وَ جَرَبٌ وَ عَلِمْتَ أَنَّ الْغَسْلَ فِی حَمَّامٍ یُزِیلُ ذَلِکَ کُلَّهُ أَ مَا تُرِیدُ أَنْ تَدْخُلَهُ فَتَغْسِلَ ذَلِکَ عَنْکَ أَ وَ مَا تَکْرَهُ أَنْ لَا تَدْخُلَهُ فَیَبْقَى ذَلِکَ عَلَیْکَ؟ قَالَ: بَلَى یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؛ قَالَ: فَذَاکَ الْمَوْتُ هُوَ ذَلِکَ الْحَمَّامُ وَ هُوَ آخِرُ مَا بَقِیَ عَلَیْکَ مِنْ تَمْحِیصِ ذُنُوبِکَ وَ تَنْقِیَتِکَ مِنْ سَیِّئَاتِکَ فَإِذَا أَنْتَ وَرَدْتَ عَلَیْهِ وَ جَاوَزْتَهُ فَقَدْ نَجَوْتَ مِنْ کُلِّ غَمٍّ وَ هَمٍّ وَ أَذًى وَ وَصَلْتَ إِلَى کُلِّ سُرُورٍ وَ فَرَحٍ فَسَکَنَ الرَّجُلُ وَ اسْتَسْلَمَ وَ نَشِطَ وَ غَمَّضَ عَیْنَ نَفْسِهِ وَ مَضَى لِسَبِیلِهِ»؛ (معانیالأخبار، ص290).
[61]- غافر، 11.
[62]- الأنعام، 122.
[63]- شعر از ناصرخسرو.
[64]- الجمعة، 6.
[65]- دیوان حافظ، غزل 402.