روز نوزدهم: بازگشت همه به سوی خداوند متعال

 

آیه

بازگشت به سوی خداوند

<إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ>[1]

«رجوع شما به سوى خداست و او بر همه‌چیز تواناست.»

<إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى>[2]

«محققاً بازگشت به سوى پروردگار تو خواهد بود.»

روایت

شوق اهل تقوا برای بازگشت به سوی حق متعال

«قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ{علیه السلام} فی وَصفِ المُتَّقینَ: وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ‏ لَمْ‏ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ‏ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب‏.»[3]

«امام علی{علیه السلام} در توصیف اهل تقوا فرمود: اگر خداوند براى اقامتشان در دنیا زمان معیّنى را مقرّر نکرده بود، از شوق به ثواب و ترس از عذاب به اندازه چشم‌به‌هم‌زدنی روحشان در بدنشان قرار نمى‏گرفت.»

کلام بزرگان

آیت‌الله مکارم شیرازی؟حفظ؟

متجاوز از بیست‌آیه از آیات قرآن سخن از لقاءاللّٰه گفته است که در واقع سرمنزل مقصود سالکان ‌الى‌اللّٰه و عارفان الهى مى‌باشد؛ یعنى لقای معنوى و دیدار روحانى با آن محبوب بى‌نظیر و مقصود بى‌مانند. درست است که این آیات و آیات رجوع ‌الى‌اللّٰه از یک‌نظر جنبۀ عمومى دارد و همگان را شامل مى‌شود ولى مانعى ندارد که سیروسلوک مؤمن و کافر از نظر فطرت و خلقت، به‌سوى او جهت‌گیرى شده باشد. گروهى به خاطر انحراف از مسیر فطرت در وسط راه بمانند یا در پرتگاه سقوط کنند ولى اولیاءاللّٰه با تفاوت مراتب به سرمنزل مقصود واصل شوند.[4]

شعر

«خرم آن روز کزین منزل ویران بروم                        راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که به جایی نبرد راه، غریب                    من به بوی خوش آن زلف پریشان بروم

چون صبا با دل بیمار و تن بی‌طاقت                      به هوادارای آن سرو خرامان بروم»[5]

داستان

امام‌حسین{علیه السلام} در روز عاشورا

شیخ صدوق{رحمة الله علیه} به اسناد خود از امام‌سجاد{علیه السلام} روایت کرده که وقتی در روز عاشورا کار بر امام‌حسین{علیه السلام} دشوار شد، کسانی که با حضرت بودند، به سوی ایشان نظر کردند اما حال امام را به خلاف خودشان دیدند؛ به جهت آنکه هرگاه کار مشکل‌تر می‌شد، رنگ چهرۀ آنها تغییر کرده، بندهایشان به لرزه درمی‌آمد و ترس در دل آنها جای می‌گرفت ولی امام‌حسین{علیه السلام} و بعضی از اصحاب خاص، رنگ‌هایشان باز می‌شد، اعضایشان آرامش و نفسشان سکونت می‌یافت. اصحاب به یکدیگر می‌گفتند: بنگرید که چگونه امام‌حسین{علیه السلام} هراسی از مرگ ندارد. حضرت به آنها فرمودند: صبر کنید ای بزرگواران! مرگ پلی بیش نیست که شما را از سختی و ناراحتی به بهشت وسیع و نعمت‌های دائمی می‌رساند؛ کدامیک از شما دوست ندارد از زندان به قصر منتقل شود؟ مرگ برای دشمنانتان جز منتقل‌شدن از قصر به زندان و عذاب نیست. پدرم علی{علیه السلام} از رسول خدا{صلوات الله علیه} برایم نقل کرد که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنین به بهشت و پل کافرین به جهنم است؛ من دروغ نگفتم و به من دروغ گفته نشده است.[6]

ادعیه

«اَللهُمَّ... وَ اجْعَلْ تِجَارَتِی رَابِحَةً، وَ کَرَّتِی غَیْرَ خَاسِرَةٍ، وَ أَخِفْنِی مَقَامَکَ، وَ شَوِّقْنِی لِقَاءَک‏.»[7]

«خدایا!... چنان کن که در تجارتم سود برم و بى‏هیچ زیان بازگردم و خوف ایستادن و پاسخگویی در روز بازپسین را در دل من افکن و به دیدار خود مشتاق فرما!»               

روز بیستم: بازگشت همه به سوی خداوند متعال

آیه

پنداری غلط

<أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ>[8]

«آیا چنین پنداشتید که ما شما را عبث و بازیچه آفریده‏ایم و هرگز به سوى ما بازگردانده نمى‏شوید؟!»

روایت

عوامل بازگشت به سوی خداوند

«قالَ اللهُ تَعالی: یا داودُ! إنّی خَلَقتُ قُلوُبَ المُشتاقینَ مِن رِضوانی و نَعَّمتُها بِنوُرِ وَجهی... فَقالَ داودُ: یا رَبِّ! بِمَ نالوُا مِنکَ هذا؟ قالَ: بِحُسنِ الظَّنِّ وَ الکَفِّ عَنِ الدُّنیا و أهلِها و الخَلَواتِ بی و مُناجاتِهِم لی، و إِنَّ هذا مَنزِلٌ لا یَنالُهُ إلاّ مَن رَفَضَ الدّنیا وَ أهلَها وَ لَم یَشتَغِل بِشَیءٍ مِن ذِکرِها وَ فَرغَِ قَلبَه لی و اختارَنی عَلى جَمیعِ خَلقی، فَعِندَ ذلکَ أَعطَفُ عَلَیهِ فَأفرَغَ نفسَه لَه و أکشِفَ الحِجابَ فیما بَینی و بینَه حَتّى یَنظُرَ إِلَیَّ نَظَرَ الناظِرِ بِعَینِهِ إلى الشَیءِ و أَریهِ کَرامَتی فی کُلِّ ساعَةٍ و اُقَرِّبُهُ مِن نورِ وَجهی.»[9]

«خداوند متعال فرمود:‌ اى داود! دل‌هاى مشتاقان را از رضوانم آفریده‌ام و آنها را به نور رخسارم متنعّم گردانیده‌ام... داود{علیه السلام} عرض کرد: پروردگارا! اینان به چه چیزى این رتبه را از تو یافتند؟ حق متعال فرمود: به سبب حسن ظنّ، دست‌کشیدن از دنیا و اهل آن، خلوت‌کردن و رازونیاز با من؛ زیرا آن مرتبه‌اى است که تنها کسى آن را مى‌یابد که دنیا و اهل آن را ترک گوید و به یاد آنها مشغول نشود و دلش را براى من فارغ سازد و مرا بر همۀ خلق من برگزیند؛ در این هنگام است که به او توجّه مى‌کنم و نفس او را برایش فارغ مى‌سازم و حجاب میان خود و او را بر مى‌دارم تا مانند بیننده‌اى که با چشم خود چیزى را نظاره مى‌کند، مرا ببیند؛ و در هر ساعت کرامت خود را به او مى‌نمایانم و به نور وجه خود او را نزدیک مى‌گردانم.»

کلام بزرگان

فیض کاشانی{رحمة الله علیه}

معناى اخلاص، خالص‌کردن دل براى خداست؛ به‌طورى‌که غیرخدا در آن شرکت نداشته و خداوند محبوب و معبود و مقصود او باشد و بس. کسى که حالش بدین‌گونه باشد، دنیا زندان اوست؛ زیرا دنیا مانع آن است که محبوبش را مشاهده کند و مرگ براى او رهایى از این زندان و ورود بر محبوب است. در این صورت حال کسى که او را جز یک‌محبوب نیست و شوق او به دیدارش طولانى شده و ایام زندانى‌اش به درازا کشیده، هرگاه از این زندان برهد و امکان دیدار محبوبش حاصل شود و بتواند ابدالآباد به انس با او آسودگى یابد، چگونه خواهد بود؟![10]

شعر

«جمالت آفتاب هر نظر باد                                     ز خوبی روی خوبت خوبتر باد

همای زلف شاهین شهپرت را                                 دل شاهان عالم زیر پر باد

دلی کو عاشق رویت نباشد                                   همیشه غرقه در خون جگر باد

کسی کو بستۀ زلفت نباشد                                    چو زلفت در هم و زیر و زبر باد»[11]

داستان

مشتاق خداوند

ابراهیم‌بن‌ادهم که از مشتاقان بود، گفته است: یک‌روز گفتم: اى پروردگار من! اگر به یکى از دوستان خود چیزى داده‌اى که پیش از لقاى تو دلش بدان آرام گرفته، آن را به من عطا کن؛ چون ناآرامى مرا رنجور کرده است. شبی در خواب دید که گویا در پیش روى خداوند ایستاده است که به او فرمود: اى ابراهیم! آیا شرم ندارى که از من چیزى مى‌خواهى که پیش از لقاى من دلت بدان آرام گیرد؟ آیا هیچ مشتاقی پیش از دیدن دوست خود آرام مى‌گیرد؟ گفت: پروردگارا! من در دوستى تو حیران شده‌ام؛ نمى‌دانم چه مى‌گویم؛ مرا بیامرز و بیاموز که چه بگویم. خداوند فرمود: بگو: بارالها! مرا به قضایت راضى کن و به بلایت شکیبایى و به شکر نعمت‌هایت توفیق ده![12]

ادعیه

«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرَى وَ لَا تُرَى وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى وَ إِنَّ إِلَیْکَ الرُّجْعَى‏ وَ الْمُنْتَهَى وَ إِنَّ لَکَ الْمَمَاتَ وَ الْمَحْیَا وَ إِنَّ لَکَ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَى‏.»[13]

«خدایا! تو می‌بینی و دیده نمی‌شوی و تو در بلندای نگاه هستی؛ و رجوع و مقصد نهایی به سوی توست؛ و مرگ و زندگی برای توست؛ و همانا آخرت و دنیا مختص توست.»

 

روز بیست‌ویکم: بازگشت همه به سوی خداوند متعال

آیه

رجوع همه به پروردگار

<اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ>[14]

«خداست که خلق را نخست پدید آرد و سپس بازگرداند و همه به حضرت او بازگردانیده مى‏شوید.»

روایت

چشم‌انتظاری خداوند؟عز؟

«أَوحَى اللّهُ تَعالی إِلى داوُدَ: یا داودُ! لَو یَعلَمُ المُدبِروُنَ عَنّی کَیفَ اِنتِظاری لَهم وَ رِفقی بِهِم وَ شَوقی إلى تَرکِ مَعاصیهِم لَماتوُا شَوقاً إِلَیَّ وَ تَقَطَّعَت أَوصالُهُم مِن مَحَبَّتی، یا داودُ! هذه إرادَتی فیِ المُدبِرینَ عَنّی فَکَیفَ إرادَتی فیِ المُقبِلینَ عَلَیَّ!»[15]

«خداوند؟عز؟ به داود{علیه السلام} وحى فرمود: اى داود! اگر آنانى که از من رو گردانیده‌اند، بدانند که من چگونه انتظار آنها را مى‌کشم و چه مدارایى با آنها دارم و چگونه مشتاقم که گناهان را ترک کنند، از شدت شوق به من مى‌میرند و از محبّت من مفاصل آنها از هم جدا مى‌شود. اى داود! این خواست و روش من است نسبت به کسانى که از من رو گردانیده‌اند؛ پس رفتار من با آنها که به من رو مى‌آورند، چگونه خواهد بود؟!»

کلام بزرگان

حجت‌الاسلام انصاریان؟حفظ؟

از نظر حال، خوشبخت‌ترین مردم در قیامت نیرومندترین آنان در محبّت به خداست؛ زیرا آخرت به معناى حقیقى‌اش، ورود بر خدا و یافتن سعادت لقاى اوست؛ و چه بزرگ و عظیم است نعمت عاشق هنگامى که پس از طولانى‌شدن شوقش وارد بر محبوبش مى‌شود و ابدالآباد از تداوم مشاهدۀ محبوبش متمکن مى‌گردد و در این لقاى وصال از تلخى و کدورت و رقیب و مزاحم و ترس از انقطاع چیزى نمى‌بیند! شوق به لقا و وصال محبوب آن‌چنان قیمت و ارزش دارد که رسول خدا{صلوات الله علیه} در یکى از دعاهایش به پیشگاه محبوب عرضه داشت: «أَسْأَلُکَ الرِّضَا بِالقَضَاءِ... وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعدَ الْمَوتِ وَ لَذَّةَ المَنظَرِ إِلىٰ وَجْهِکَ وَ شَوْقاً إلى رؤیَتِکَ و لِقائِک»[16]؛ «خدایا! رضا و خشنودى پس از قضا، زندگى خوب و نیک پس از مرگ، و لذت نگاه به روى بزرگوارت و شوق به دیدارت را از تو مى‌خواهم».[17]

شعر

«یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صبحت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست

که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

نیست ما را به جز از وصل تو در سر هوسی

                                                            این تجارت ز متاع دو جهان ما را بس»[18]

داستان

محبت خداوند به بندگان

روزی شخصی از بیابان به سوی مدینه می‌رفت. در راه دید پرنده‌ای به سراغ بچه‌های خود به لانه رفت. او کنار لانه رفت و جوجه‌ها را گرفت و به عنوان هدیه نزد پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} آورد. وقتی به حضور پیامبر رسید، جوجه‌ها را نزد آن حضرت گذاشت. در این هنگام جمعی از اصحاب حاضر بودند که ناگاه دیدند مادر جوجه‌ها بدون آنکه از مردم بترسد، از راه رسید و خود را روی جوجه‌ها انداخت. پیامبر{صلوات الله علیه} به حاضران فرمودند: محبت این پرنده را نسبت به جوجه‌هایش درک کردید؛ پس بدانید خداوند؟عز؟ هزاربرابر بیشتر از این پرنده نسبت به بندگانش محبت و علاقه دارد.[19]

ادعیه

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ قَرِیناً، وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ نَصِیراً، وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِشَوْقٍ‏ إِلَیْکَ، وَ بِالْعَمَلِ لَکَ بِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى.»‏[20]

«خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا همراه و یاور آنان قرار بده؛ و با شوق به سویت و عمل برای خودت به وسیله آنچه محبوب و مورد رضایت توست، بر من منت گذار!»

 

[1]- هود، 4.

[2]- العلق، 8.

[3]- نهج‌البلاغة، ص303.

[4]- اخلاق در قرآن، ج۱، ص۱۳۰.

[5]- دیوان حافظ، غزل 402.

[6]- سحاب رحمت، ص546.

[7]- الصحیفةالسجادیة، ص230 (دعای 47).

[8]- المؤمنون، 115.

[9]- المحجةالبیضاء، ج۸، ص۵۹.

[10]- راه روشن، ج۸، ص۵۹.

[11]- دیوان حافظ، غزل 154.

[12]- راه روشن، ج۸، ص۷۳.

[13]- مصباح‌المتهجد، ج‏1، ص99.

[14]- الروم، 11.

[15]- المحجةالبیضاء، ج۸، ص۶۲.

[16]- الکافی، ج‏2، ص548.

[17]- فرهنگ مهرورزی، ص۲۶۵.

[18]- دیوان حافظ، غزل 326.

[19]- هزارو‌یک حکایت اخلاقی، حکایت 977.

[20]- الصحیفةالسجادیة، ص106 (دعای 21).

فهرست مطالب

فهرست مطالب

19 درس
۰۰:۰۰:۰۰