روز هشتم: ویژگی‌های زندگی دنیوی > دنیاطلبی

 

آیه

بهرۀ دنیاطلبان

<مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی‏ حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیب‏>[1]

«کسى که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش مى‏افزاییم و کسى که زراعت دنیا را بخواهد، اندکى از آن را به او مى‏دهیم، ولى او را در آخرت هیچ بهره و نصیبى نیست.»

روایت

معرفی دنیاطلبان

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: إِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْیَا کِلَابٌ عَاوِیَةٌ وَ سِبَاعٌ ضَارِیَةٌ یَهِرُّ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ یَأْکُلُ عَزِیزُهَا ذَلِیلَهَا وَ یَقْهَرُ کَبِیرُهَا صَغِیرَهَا؛ نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا وَ رَکِبَتْ مَجْهُولَهَا.»[2]

«امام‌علی{علیه السلام} فرمود: به درستى که اهل دنیا سگان فریادکننده و درندگان عادت‌کرده به شکارند؛ بعضى از آنها بعضى دیگر را به فریاد مى‏آورد و عزیز آنها خوار آنها را مى‏خورد؛ و بزرگ آنها بر کوچک آنها غلبه می‌کند؛ برخی از دنیاطلبان، شتران عقال‌شده و برخی دیگر بدون عنان هستند؛ عقل‌هاى خود را گم کرده‌ و جهلشان را بر خود سوار کرده‌اند.»

کلام بزرگان

حجت‌الاسلام انصاریان؟حفظ؟

سبب بسیارى از نگرانى‏ها و دلهره‏ها، دنیاپرستى و محبت شدید به مال، ثروت و حرص و طمع‌ورزى است. همه این اموال از دایره حیات اهل ایمان و عاشقان حق و حقیقت و اهل عبادت و بندگى بیرون است. سالکان مسلک معرفت و طاعت، دلدادگان حق‏اند و سر و جان‌باختۀ حضرت محبوبند؛ و قدر و ارزش خود را برتر از آن مى‏دانند که زندانى و اسیر آشپزخانه و یا نوکر مال و منال شوند و دل در لجن‌زار طمع و حرص اندازند؛ آنان خواسته‏هایشان بسیار مثبت و فوق خواسته‏هاى غلامان حلقه‌به‌گوش هوا و هوس و شهوات‏اند.[3]

شعر

«تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی

که سودای جهان داری غم لشکر نمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر

که یک جو منت دونان به صد مَن زر نمی‌ارزد»[4]

داستان

دنیادوستی طلحه و زبیر

طلحه و زبیر از سرداران صدر اسلام بودند و در میدان‌های جهاد اسلامی خدمت شایانی کردند. بعد از پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} نیز از امیرمؤمنان علی{علیه السلام} طرفداری می‌کردند تا اینکه عثمان را کشتند و مردم علی{علیه السلام} را به رهبری برگزیدند. آنها نزد امام آمدند و رسما از او تقاضا کردند تا آنها را به فرمانداری بعضی شهرها منصوب کند. وقتی با جواب منفی امام روبرو شدند، توسط محمدبن‌طلحه این پیام خشن را به آن حضرت رساندند: ما برای خلافت تو فداکاری‌های بسیار کردیم، اکنون که زمام امور به دست تو افتاده، راه استبداد را پیش گرفته‌ای و افرادی مانند مالک اشتر را روی کار آورده و ما را به عقب زده‌ای. امام‌علی{علیه السلام} توسط محمدبن‌طلحه پیام داد: چه کنم تا شما خشنود شوید؟ آنها در جواب گفتند: یکی از ما را حاکم بصره و دیگری را فرماندار کوفه کن! امام فرمود: سوگند به خدا! من در اینجا (مدینه) آن‍ها را امین نمی‌دانم، چگونه آن‍ها را امین مردم کوفه و بصره نمایم؟! سپس به محمدبن‌طلحه فرمود: نزد آن‍ها برو و بگو: از خدا و پیامبرش نسبت به امتش بترسید و بر مسلمانان ظلم نکنید! مگر سخن خدا را نشنیده‌اید که می‌فرماید: این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که اراده برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارد و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است.[5]

آنان چون به ریاست و پول دنیا نرسیدند، قصد کردند به مکه بروند؛ نزد امام‌علی{علیه السلام} آمدند و اجازه خواستند. امام فرمود: شما قصد عمره ندارید. آنان قسم یاد کردند که بر بیعت استوارند. آنان به امر امام‌علی{علیه السلام} بیعت خود را با حضرت تجدید کردند. بعد به مکه رفتند و بیعت را شکستند و سپاهی تشکیل دادند و برای جنگ جمل به بصره حرکت کردند. در میان راه با یعلی‌بن‌منبه که حدود چهارصدهزار دینار از یمن برای امام{علیه السلام} می‌برد، برخورد کردند و پول‌ها را به زور از او گرفتند و برای جنگ با امام مصرف کردند.

در این جنگ سیزده‌هزار نفر از سپاه طلحه و زبیر و پنج‌هزار نفر از سپاه امام کشته شدند و عاقبت طلحه توسط مروان که از سپاه خودش بود، هدف تیر قرار گرفت و کشته شد. مروان گفت: انتقام خون عثمان را از طلحه گرفتم. زبیر هم از جنگ کنار رفت و در راه توسط ابن جرموز کشته شد و عاقبت دنیادوستی و ریاست‌پرستی آنان جز مرگ نبود.[6]

ادعیه

«یَا رَبِّ إِنِّی ضَعِیفٌ عَنْ طَلَبِ‏ الدُّنْیَا وَ أَنْتَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ أَسْأَلُکَ... رِزْقاً تُغْنِینِی بِهِ عَنْ تَکَلُّفِ مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ الطِّیب‏.»[7]

«خدایا! من در مقابل طلب دنیا ضعیفم و تو دارای وسعت و کرامت هستی؛ از تو... می‌خواهم رزق حلال و پاکی به من عطا کنی که مرا از سختی آنچه در دست مردم است، بی‌نیاز کند.»

روز نهم: ویژگی‌های زندگی دنیوی > دنیاطلبی

آیه

عاقبت دنیاگرایی

<إِنَّ هَؤُلَاءِ یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ یَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یَوْمًا ثَقِیلًا>[8]

«بى‏تردید اینان دنیاى زودگذر را دوست دارند و روز هولناک و سختى را که پیش رو دارند، وامى‏گذارند.»

<فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنَا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا 29 ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ>[9]

«بنابراین از کسانى که از یاد ما روى‌ گردانده‏اند و جز زندگى دنیا را نخواسته‏اند، روى بگردان.(29) این [دنیاخواهى‏] آخرین مرز دانش و معرفت آنان است.»

روایت

رفتنِ بی‌توشه

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: ألَستُم فی مَساکِنِ مَن کانَ قَبلَکُم أطولَ أعماراً، و أبقى‏ آثاراً... تَعَبَّدوا للدُّنیا أیَّ تَعبُّدٍ، و آثَرُوها أیَّ إیثارٍ، ثُمّ ظَعَنوا عنها بغَیرِ زادٍ مُبَلِّغٍ و لا ظَهرٍ قاطِع‏.»[10]

«امام‌على{علیه السلام} فرمود: آیا نه این است که شما در خانه‏هاى کسانى هستید که پیش از شما بودند و عمرهایى درازتر و آثارى ماندنى‏تر داشتند؟!... دنیا را پرستیدند، چه پرستیدنى! و آن را برگزیدند، چه برگزیدنى! سپس بى‏هیچ توشه‏ و مرکبى که آنها را به سرمنزل مقصود برساند، از این دنیا کوچیدند.»

کلام بزرگان

فیض کاشانی{رحمة الله علیه}

ستایش از آن خداوندى است که به اولیاى خود گرفتاری‌ها و آفت‌هاى دنیا را شناساند و عیب‌هاى دنیا را براى آنان آشکار ساخت تا در شواهد و نشانه‏هاى آن بنگرند و خوبی‌ها و بدی‌هاى دنیا را بسنجند؛ و بدانند که زشتی‌هاى دنیا بیش از زیبایی‌هاى آن است و امید به دنیا با بیم از آن برابرى نمى‏کند و طلوع آن از کسوف در امان نیست؛ ولى دنیا به صورت زنى نمکین است که مردم به زیبایى آن تمایل دارند، درحالى‌که دنیا در درون، بدی‌هایى دارد که رغبت‏کنندگان به وصال خود را هلاک مى‏کند، و درعین‌حال از جویندگان خود مى‏گریزد و نسبت به کسانى که به او روى مى‏آورند، بخل مى‏ورزد؛ هرگاه به کسى روى بیاورد، آن کس از شرّ و وبال آن در امان نیست. اگر ساعتى نیکى کند، یک‌سال بدى کند و اگر یک‌بار بدى کند، آن را سنّت قرار مى‏دهد؛ بنابراین دایره‏هاى اقبال دنیا به بلاها نزدیک است و تجارت دنیاطلبان‏ ضرر است و آفت‌هاى دنیا پیاپى سینه‏هاى طالبان آن را هدف تیر قرار مى‏دهد. جریان احوال دنیا از خوارى طالبانش سخن مى‏گوید؛ پس هرکه عزّت دنیوى دارد، به خوارى دچار مى‏شود و هرکس در دنیا مال بسیار دارد، به اندوه و حسرت گرفتار آید. کار دنیا فرار از طالبان خود است و آن که از دنیا مى‏گریزد، دنیا وى را مى‏طلبد؛ هرکه به دنیا خدمت کند، دنیا را از دست بدهد و هرکه از آن روى بگرداند، با او همراهى کند.[11]

شعر

«دنیاطلبان ز حرص مست‌اند همه                         موسی‌کُش و فرعون‌پرست‌اند همه

هر عهد که با خدای بستند همه                            از دوستی حرص شکستند همه»[12]

داستان

یهودا و پطرس

در بنی‌اسرائیل دوبرادر به نام‌های «یهودا» و «پطرس» زندگی می‌کردند. وقتی پدر آنها از دنیا رفت، برایشان هشت‌هزاردینار ارث باقی گذاشت. هر کدام از برادران چهارهزاردینار برداشته و دنبال کار خود رفتند. یهودا تمام پول خود را در راه خدا به افراد فقیر و محتاج بخشید و حتی سکه‌ای هم برای خودش برنداشت اما پطرس با پولی که به ارث برده بود، دوباغ بزرگ میوه خرید. در این باغ‌ها انواع درخت‌های میوه وجود داشت. در بین دوباغ نیز خداوند نهری را جاری ساخته بود که درختان را سیراب می‌نمود. علاوه بر آن، پطرس تعداد زیادی غلام و کنیز خرید و قصر بزرگ و باشکوهی نیز در وسط باغ برای خودش ساخت. روزی یهودا محتاج پول شد و برای قرض‌گرفتن به برادرش مراجعه کرد. پطرس به جای کمک به برادر شروع به سرزنش او کرد و گفت: چرا پول‌های پدر را بر باد دادی؟ تو باید مانند من از پول‌هایت استفاده می‌کردی و ثروتی به دست می‌آوردی که ازبین‌رفتنی نباشد؛ من در این دنیا ثروتمند و خوشبخت هستم و در آن دنیا هم از تو خوشبخت‌تر خواهم بود؛ ببین چقدر باغ و بوستان و درخت و غلام و کنیز دارم! ببین چه قصرها ساخته‌ام و چقدر نیرومند هستم! آیا از من نیرومندتر هم هست؟ یهودا پاسخ داد: تو آن‌قدر به خودت مغرور شده‌ای که خداوند را فراموش کرده‌ای؛ تو از یک نطفه ناچیز آفریده شده‌ای و خداوند تو را به این مقام و منزلت رسانیده است؛ تمام این اموال، مال خداست و خودت هم مال خدا هستی؛ اگر خدا بخواهد می‌توانی از باغ‌ها استفاده کنی، وگرنه هیچ فایده‌ای از آنها نخواهی برد.

همان شب صاعقه‌ای آمد و تمام باغ و بوستان پطرس را سوزانید و قصرهایش را نابود کرد. هنگام صبح وقتی پطرس دید که تمام سرمایه‌اش را از دست داده است، پشیمان شد و درحالی‌که پشت دستش می‌زد، می‌نالید و می‌گفت: ای کاش ثروتم را به جای خدا نمی‌پرستیدم! ای کاش برای پروردگارم شریک قرار نداده بودم! بدین ترتیب، یهودا به خاطر ایمان و اطاعتش از پرودگار نجات یافت و پطرس به خاطر شرک‌ورزیدن به خدا و دنیاطلبی به بدبختی افتاد.[13]

ادعیه

«یَا مُعْطِیَ الْخَیْرَاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِی مِنْ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ اصْرِفْ عَنِّی مِنْ شَرِّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ.»[14]

«ای دهندۀ خوبی‌ها! بر محمد و آل او درود فرست و خیر دنیا و آخرت را آن‌گونه که اهلش هستی، نصیبم فرما و شر دنیا و آخرت را آن‌گونه که اهلش هستی، از من دور فرما!»

 

روز دهم: ویژگی‌های زندگی دنیوی > دنیاطلبی

آیه

سرانجام دنیاطلبان

<وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِیمٍ 26 وَ نَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ 27 کَذَلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِینَ 28 فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِینَ>[15]

«و کشتزار و جایگاه‏هاى نیکو و باارزش،(26) و نعمت‌هایى که با آسایش و خوشى از آن برخوردار بودند.(27) [آرى، سرانجام کارشان‏] چنین بود و ما همه آنها را به قومى دیگر به میراث دادیم.(28) پس نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و [هنگام نزول عذاب هم‏] مهلت نیافتند.»

روایت

آثار دنیاگرایی

«قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: مَنْ أَحَبَّ الْحَیَاةَ ذَلَّ.»[16]

«امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: هرکه شیفته زندگى دنیا شود، خوار گردد.»

«قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: وَ اللَّهِ مَا أَحَبَّ اللَّهَ مَنْ‏ أَحَبَ‏ الدُّنْیَا وَ وَالَى غَیْرَنَا وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّنَا وَ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى.»‏[17]

«امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: به خدا قسم! کسی که دنیا را دوست بدارد و ولایت غیرما را بپذیرد، خداوند را دوست ندارد؛ و کسی که حق ما را بشناسد و ما را دوست بدارد، خداوند را دوست داشته است.»

کلام بزرگان

آیت‌الله سعادت‌پرور{رحمة الله علیه}

علّت آنکه هوسبازان و دنیاطلبان‏ و هواپرستان، دل و جان را متوجّه غیردوست مى‌نمایند و ظاهر و باطن خویش را به یاد او نمى‌گذارند، آن است که میان معشوق و محبوب یکتاى در جمال و کمال، و غیراو فرق نگذاشته‏اند؛ و هوس‌هایشان، ایشان را چنان تاریک نموده که نمى‌توانند میان گوهر و خَرمُهره فرق بگذارند؛ و نمى‌توانند بفهمند که اگر عالم و مظاهر، دلربا مى‌باشد، جمال و کمال اوست که به آنها دلربایى عطا کرده است؛ ناچار باید دل را به او داد، نه به غیر از او.[18]

شعر

«اهل دنیا زان سبب اعمی‌دل‌اند                            شارب شورابهٔ آب و گل‌اند

شور می‌ده کور می‌خر در جهان                             چون نداری آب حیوان در نهان

با چنین حالت بقا خواهی و یاد                             هم‌چو زنگی در سیه‌رویی تو شاد

در سیاهی زنگ زان آسوده است                            کو ز زاد و اصل زنگی بوده است

آن که روزی شاهد و خوش‌رو بود                          گر سیه گردد تدارک‌جو بود»[19]

داستان

سزای حب دنیا

روزى حضرت موسى{علیه السلام} به مردى گذشت که از خوف خدا مى‌گریست. وقتی برگشت، باز هم او را گریان دید. با خداوند مناجات کرد و گفت: خدایا! این بندۀ تو از خوف تو گریان است. حق تعالى به او خطاب کرد: اى پسر عمران! اگر او آن‌قدر گریه کند که آب بینی او با اشک چشمش مخلوط شود و بیرون آید، و دست‌هاى خود را آن‌قدر در درگاه بلند کند که از بدن او ساقط شوند، او را نخواهم آمرزید؛ به جهت آنکه او دنیا را دوست دارد.[20]

ادعیه

«اَللَّهُمَّ... أَعْطِنِی حَظّاً وَافِراً فِی آخِرَتِی وَ مَعَاشاً وَاسِعاً هَنِیئاً مَرِیئاً فِی دُنْیَایَ‏ وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا عَلَیَّ سِجْناً.»[21]

«خدایا!... بهره‌ای فراوان در آخرت، و زندگی باوسعت و شیرین و دلچسب در دنیا به من عطا کن؛ و دنیا را برایم زندان قرار مده!»

 

[1]- الشورى، 20.

[2]- تصنیف غررالحکم، ص137.

[3]- جلوه‏هاى رحمت الهى، ص186.

[4]- دیوان حافظ، غزل 186.

[5]- <تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین‏>؛ (القصص، 83).

 

[6]- هزارویک حکایت اخلاقی، حکایت 79.

[7]- مصباح‌المتهجد، ج‏2، ص600.

[8]- الإنسان، 27.

[9]- النجم، 29 و 30.

[10]- نهج‌البلاغة، ص165.

[11]- راه روشن، ج‏5، ص485.

[12]- دیوان ابوسعید، رباعی 618.

[13]- داستان‌های شهیددستغیب، توحید و نبوت، ص94.

[14]- مصباح‌المتهجد، ج‏1، ص139.

[15]- الدخان، 26-29.

[16]- وسائل‌الشیعة، ج‏11، ص343.

[17]- الکافی، ج‏8، ص129.

[18]- جمال آفتاب، ج‏5، ص163.

[19]- مثنوی معنوی، ص673.

[20]- معراج‌السعادة، ص۳۳۳.

[21]- مصباح‌المتهجد، ج‏2، ص550.

فهرست مطالب

فهرست مطالب

19 درس
۰۰:۰۰:۰۰