روز شانزدهم: برتری آخرت بر دنیا

 

آیه

برتری آخرت

<وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى 4 وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى>[1]

«و البته عالم آخرت براى تو بسى بهتر از نشئه دنیاست.(4) و پروردگارت به‌زودى به تو چندان عطا کند که تو راضى شوى.»

روایت

متضرر حقیقی

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: المَغبونُ مَن شُغِل بالدنیا، و فاتَهُ حَظُّهُ مِن الآخِرَة.»[2]

«امام‌على{علیه السلام} فرمود: کسى که به دنیا مشغول شود و بهره آخرت خود را از دست دهد، ضرر کرده است.»

ندای «الرحیل»

«الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}‏ إذا صلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ یُنادی النّاسَ ثلاثَ مَرّاتٍ حتّى‏ یَسمَعَ أهلُ المَسجِدِ: أیّها الناسُ، تَجَهَّزوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ، فقد نُودِیَ فیکُم بالرَّحیلِ، فما التَّعرُّجُ علَى الدُّنیا بعدَ نِداءٍ فیها بالرَّحیلِ؟!»[3]

«امام‌على{علیه السلام} هرگاه نماز عشا را مى‏خواند، با صدایى که همه نمازگزاران مسجد بشنوند، سه‌بار خطاب به مردم مى‏فرمود: ای مردم! خدا شما را رحمت کند! آماده و مجهز شوید که بانگ رحیل در میان شما سر داده‏اند؛ با این بانگ رحیل، روى‌آوردن به دنیا چه معنایی دارد؟»

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: قد غابَ عن قُلوبِکُم ذِکرُ الآجالِ، و حَضَرَتکُم کَواذِبُ الآمالِ، فصارَت الدنیا أملَکَ بِکُم مِن الآخِرَةِ!»[4]

«امام‌على{علیه السلام} فرمود: یاد مرگ از دل‌هاى شما رخت‌بربسته و آرزوهاى دروغین شما را فراگرفته است؛ ازاین‌رو، دنیا بیش از آخرت بر شما تسلّط یافته است.»

کلام بزرگان

امام‌خمینی{رحمة الله علیه}

اگر قلوب مطلع شوند که این عالم دنیا پست‏ترین عوالم است و دار فنا و زوال و تغیر است و عالم هلاک و نقص است، و عوالم دیگر که بعد از موت است هریک باقى و ابدى و دار کمال و ثبات و حیات و بهجت و سرور است، فطرتا حبّ آن عالم را پیدا مى‏کنند و از این عالم گریزان گردند. اگر از این مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنیه این عالم و علاقه به این عالم و صورت باطنیه آن عالم و علاقه به آن را ببیند، این عالم براى او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پیدا کند و اشتیاق پیدا کند که از این محبس ظلمانى و غل و زنجیر زمان خلاص شود.[5]

شعر

«هست دنیا چون سرابى تشنه‏زا              تشنه کى سیراب گردد از سراب؟‏

آیدت هر دم سرابى در نظر                     سوى آن رانى به تعجیل و شتاب‏

آن نباشد آب و دیگر همچنین                 هرگز از دنیا نگردى کامیاب‏

تشنگى بر تشنگى افزایدت                     تا شتابى از سرابى تا سراب

از سراب این جهان گر بگذرى                مى‏رسى در عالم دیگر به آب‏»[6]

داستان

غلام امام‌صادق{علیه السلام} و مرد خراسانی

محمدبن‌ولید می‌گوید: به امام‌جواد{علیه السلام} عرض کردم: آقا! غلامان شما در محبت و ارادت نسبت به شما چگونه هستند؟ حضرت فرمود: امام‌صادق{علیه السلام} غلامی داشت. هنگامی که آن حضرت وارد مسجد می‌شد، افسار قاطرش را می‌گرفت و نگه می‌داشت تا آن بزرگوار برگردد. یک‌روز نشسته بود و افسار قاطر را به دست داشت، کاروانی از خراسان آمد. مردی در میان کاروانیان به غلام گفت: ممکن است بروی از امام تقاضا کنی من به جای تو خدمت‌گزار آن حضرت باشم تا در مقابلش تمام ثروتم را به تو ببخشم؟ من ثروت زیادی دارم؛ تو مالک همه آنها باش! گفت: الان می‌روم و اجازه می‌گیرم. غلام خدمت امام‌صادق{علیه السلام} رسید و عرض کرد: فدایتان شوم! شما سابقه خدمت و ارادت مرا می‌دانید، اگر خداوند ثروتی به من عطا کند، شما مانع آن می‌شوید؟ فرمود: من از مال خود به تو می‌بخشم، چگونه از بخشش دیگری مانع شوم؟! او قضیه مرد خراسانی را نقل کرد. امام{علیه السلام} فرمود: اگر تو نسبت به خدمت‌گزاری بی‌علاقه شده‌ای و آن مرد علاقه‌مند است، پیشنهاد او را می‌پذیرم و تو می‌توانی بروی. همین‌که غلام رو برگردانید تا خارج شود، امام{علیه السلام} او را صدا زد و فرمود: اکنون که می‌خواهی بروی، تو را نصیحتی می‌کنم: روز قیامت، پیامبر{صلوات الله علیه} چنگ به نور خدا می‌زند و امیرمؤمنان{علیه السلام} چنگ به دامن پیامبر دارد و امامان؟عهم؟ نیز چنگ به دامن امیرمؤمنان می‌زنند و شیعیان ما هم چنگ به دامن ما دارند؛ به هرجا وارد شویم، آنها نیز وارد می‌شوند و با ما خواهند بود. غلام که این فرمایش را شنید، پشیمان شد و گفت: من هرگز از خدمت شما نمی‌روم و آخرت را بر دنیا مقدم می‌دارم. از محضر امام خارج شد و نزد مرد خراسانی رفت. مرد خراسانی گفت: با قیافه دیگری برگشتی؛ هنگام رفتن طور دیگری بودی. غلام سخنان حضرت را برای خراسانی نقل کرد و سپس او را محضر امام{علیه السلام} برد. حضرت با محبت و ارادت او را پذیرفتند و به غلام نیز هزاردینار دادند. مرد خراسانی تقاضا کرد امام او را دعا نماید. حضرت دعایش کرد. آن‌گاه برخاست و خداحافظی کرد و رفت.

محمدبن‌ولید پس از شنیدن این داستان به امام‌جواد{علیه السلام} گفت: آقا جان! اگر زن و بچه‌ام در مکه نبودند، علاقه داشتم بیشتر در خدمت شما بمانم؛ اجازه بفرمایید مرخص شوم. حضرت فرمود: می‌روی اما پشیمان خواهی شد. آن‌گاه حق امام را تقدیم کرد اما حضرت فرمود: آن مبلغ را بردار! او قبول نکرد و فکر کرد حضرت از روی ناراحتی این مبلغ را نمی‌پذیرد. امام‌جواد{علیه السلام} خندیدند و فرمودند: این پول را بردار که به آن احتیاج پیدا خواهی کرد. پول را برداشت و از محضر امام بیرون آمد و به سوی مکه حرکت کرد. در بین راه احساس کرد پول و خرجی‌اش در حال اتمام است. وقتی وارد مکه شد، به آن پول محتاج شد و آن را در نیازهای ضروری به مصرف رساند.[7]

ادعیه

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ دُنْیَا تَمْنَعُ خَیْرَ الْآخِرَةِ وَ مِنْ عَاجِلٍ یَمْنَعُ خَیْرَ الْآجِلِ وَ حَیَاةٍ تَمْنَعُ خَیْرَ الْمَمَات.»‏[8]

«خدایا! به تو پناه می‌برم از دنیایی که مانع از رسیدن به خیر آخرت شود و از زندگی زودگذری که مانع از خیر امر اخروی شود و از آن زندگانی که مانع از خیر مردن است.»

روز هفدهم: برتری آخرت بر دنیا

آیه

برتری آخرت برای متقین

<وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ>[9]

«و زندگى دنیا جز بازى و هوسرانى هیچ نیست و همانا سراى دیگر براى اهل تقوا نیکوتر است؛ آیا تعقل نمى‏کنید؟»

روایت

فرزندان آخرت

«قَالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}:‏ إِنَّ أَشَدَّ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ‏: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ؛ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ یَعْدِلُ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَإِنَّهُ الْحُبُّ لِلدُّنْیَا؛ أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُعْطِی الدُّنْیَا لِمَنْ یُحِبُّ وَ یُبْغِضُ وَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً أَعْطَاهُ الْإِیمَانَ؛ أَلَا إِنَّ لِلدُّنْیَا أَبْنَاءً وَ لِلْآخِرَةِ أَبْنَاءً؛ فَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْیَا؛ أَلَا إِنَّ الدُّنْیَا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُوَلِّیَةً؛ أَلَا إِنَّ الْآخِرَةَ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً؛ أَلَا وَ إِنَّکُمْ فِی یَوْمِ عَمَلٍ لَیْسَ فِیهِ حِسَابٌ؛ أَلَا وَ إِنَّکُمْ یُوشِکُ أَنْ تَکُونُوا فِی یَوْمِ الْحِسَابِ لَیْسَ فِیهِ عَمَل‏.»[10]

«امام‌على{علیه السلام} فرمود: سخت‏ترین ترس من برای شما از دوچیز است: پیروى از هواى نفس و درازى آرزو؛ زیرا پیروى از هواى نفس سبب عدول از حق و درازى آرزو مایه دوستى دنیاست. بدانید که خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود مى‏دهد، و هرگاه بنده‏اى را دوست بدارد، ایمان را به او عطا مى‏کند. براى دین فرزندانى و براى دنیا نیز فرزندانى است. شما فرزندان دین باشید، نه فرزندان دنیا. بدانید که دنیا کوچ کرده و روى از شما برگردانیده و آخرت به سوى شما آورده است. آگاه باشید! شما در روز عمل هستید که در آن حساب نیست و نزدیک است در روز حساب باشید که در آن عمل نیست.»

کلام بزرگان

ابن فهد حلی{رحمة الله علیه}

ترک عمل تو به خاطر دلسوزى و ترحم بر مؤمنین نیست بلکه وسوسه‌اى از وساوس شیطانى و میل نفس به راحتى و تنبلى است. تو که حاضر نیستى دیگران را در متاع دنیوى مقدم بدارى، چگونه حاضر به ترک عمل اخروى مى‌گردى‌؟ درحالى‌که عمل اخروى نفیس‌تر است و در تنگدستى روز قیامت بدان محتاج‌ترى. عمل اخروى بیشتر قابلیت بقا دارد تا بهره‌هاى دنیوى؛ بنابراین آیا ترک عمل تو جز سنگین‌دانستن آن و تمایل به آسایش و راحتى دلیل دیگرى دارد؟! استدلال تو چیزى جز خیال‌هاى باطل شیطانى و وسوسه‌هاى او نیست که آنها را برایت زینت داده است. اگر به عمل مشغول شوى، هم به خود نفع رسانده‌اى و هم دشمن درجۀ یک (شیطان) را سرپیچى کرده‌اى و هم به بندگان خدا فایده مى‌رسانى؛ چون چه‌بسا آنها هم مانندِ عمل تو را انجام دهند و تو هم مانند آنان اجر و پاداش ببرى؛ البته اگر سبب عملشان تو باشى؛ زیرا «هرکه سنّت حسنه‌اى را برپا دارد، اجر و پاداش هرکس که بدان عمل کرده، براى او هم خواهد بود»[11].[12]

شعر

«جهان بر آب نهادست و زندگی بر باد                   غلام همت آنم که دل بر او ننهاد

جهان نماند و خرم روان آدمی                                 که بازماند ازو در جهان به نیکی یاد

سرای دولت باقی نعیم آخرت است                         زمین سخت نگه کن چو می‌نهی بنیاد

کدام عیش درین بوستان که باد اجل                    همی برآورد از بیخ قامت شمشاد

وجود عاریتی خانه‌ای‌است بر ره سیل                    چراغ عمر نهادست بر دریچهٔ باد»[13]

داستان

دنیاطلبی

در زمان رسول اکرم{صلوات الله علیه} مؤمنی از اهل صُفه سخت فقیر و مستمند بود. وی تمام نمازها را پشت سر پیامبر{صلوات الله علیه} می‌خواند و ایشان نیز بر او ترحم می‌کرد و به نیازمندی و غریبی او توجه داشت و می‌فرمود: ای سعد! اگر چیزی به دستم برسد، تو را بی‌نیاز می‌سازم. مدتی گذشت اما چیزی به دست پیامبر نیامد. حضرت به حال سعد بیشتر اندوهگین شد. خداوند سبحان به اندوه پیامبر{صلوات الله علیه} نسبت به سعد توجه فرمود. جبرئیل را با دو درهم خدمت رسول خدا{صلوات الله علیه} فرستاد و فرمود: ای محمد! خداوند از اندوه تو برای سعد آگاه است؛ آیا دوست داری او را بی‌نیاز سازی؟ فرمود: آری! جبرئیل گفت: این دو درهم را به او مرحمت کن و دستور بده با آن تجارت کند. پیامبر{صلوات الله علیه} دو درهم را گرفت. وقتی برای نماز ظهر از منزل خارج شد، سعد را دید که در خانه ایستاده و منتظر آن حضرت است. فرمود: ای سعد! آیا تجارت را خوب بلدی؟ عرض کرد: سرمایه‌ای ندارم که با آن تجارت کنم. پیامبر دو درهم به او داد و فرمود: با آن تجارت کن و روزی خدا را به دست آور! سعد دو درهم را گرفت و با حضرت به مسجد رفت و نماز ظهر و عصر را خواند. سپس حضرت به او فرمود: برخیز و به دنبال روزی برو! همواره به حال تو غمگین بودم. سعد مشغول تجارت شد و خداوند برکت زیادی به او داد. هرچه می‌خرید، به دو برابر می‌فروخت. دنیا به سعد رو آورد. کم‌کم سرمایه‌اش ترقی کرد و مالش فراوان شد و معامله‌اش رونق گرفت. در کنار درب مسجد دکانی گرفت و سرمایه خود را در آنجا جمع کرده، تجارتش را انجام می‌داد. وقتی که بلال اذان می‌گفت و رسول خدا به سوی نماز حرکت می‌کرد، سعد را می‌دید که سرگرم خرید و فروش است و هنوز وضو نگرفته و خود را برای نماز مهیا نکرده است؛ با اینکه قبل از این پیش از اذان مهیای نماز می‌شد. رسول خدا به او فرمود: ای سعد! دنیا تو را از نماز بازداشته است؟ سعد گفت: چه کنم؟ سرمایه‌ام را تلف کنم؟ به این مرد جنسی فروخته‌ام، می‌خواهم پولم را از او بگیرم و از آن دیگری کالایی خریده‌ام، باید پول او را بدهم. رسول خدا به آن حال سعد بیشتر از فقرش غمگین شد. جبرئیل به محضر حضرت رسید و عرض کرد: ای پیامبر! خداوند از غم تو برای سعد آگاه است؛ کدامیک را بیشتر دوست داری؟ حالت اول یا حالت فعلی او را؟ رسول خدا فرمود: ای جبرئیل! حالت اول (تنگدستی) او را دوست دارم؛ زیرا دنیا، آخرت او را از دستش گرفته است. جبرئیل عرض کرد: به راستی محبت و اموال دنیا امتحان بوده و بازدارنده از آخرت می‌باشد؛ به سعد بگو آن دو درهمی که به او داده‌ای، به شما بازگرداند تا وضعش به حالت اول برگردد. پیامبر به سعد فرمود: آیا آن دو درهم را به من باز می‌گردانی؟ عرض کرد: به جای دو درهم، دویست درهم می‌دهم. حضرت فرمود: نه! همان دو درهم را می‌خواهم. سعد آن دو درهم را به حضرت داد. به دنبال آن چیزی نگذشت که دنیا از وی روی گرداند و هرچه داشت، از دستش رفت و دوباره به حال فقر افتاد.[14]

ادعیه

«اَللهُمَّ... وَ بَارِکْ لِی فِی دُنْیَایَ‏ الَّتِی فِیهَا بَلَاغِی وَ أَصْلِحْ لِی آخِرَتِیَ الَّتِی فِیهَا مَعَادِی وَ اجْعَلْ دُنْیَایَ‏ زِیَادَةً فِی کُلِّ خَیْرٍ وَ اجْعَلْ آخِرَتِی عَافِیَةً مِنْ کُلِّ شَر.»[15]

«خدایا!... دنیای مرا که محل رسیدن به آخرتم است، مبارک گردان و آخرتم را که محل رجوعم است، اصلاح فرما و دنیای مرا زیادت در هر خیر و آخرتم را عافیت از هر شر قرار بده!»

روز هجدهم: برتری آخرت بر دنیا

آیه

برتری آخرت برای اهل تقوا

<قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَریبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتیلا>[16]

«گفتند: خدایا! چرا بر ما حکم جنگ را واجب کردى؟ چرا عمر ما را تا اجل نزدیک طبیعى به تأخیر نیفکندى؟ بگو: زندگانى دنیا متاعى اندک است و جهان آخرت براى هرکس که خداترس باشد، بهتر از دنیاست، و کمترین ستمى به شما نخواهد شد.»

روایت

نفروختنِ آخرت به دنیا

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}‏- مِن وَصِیَّةٍ أوصى‏ بِهَا ابنَهُ الحَسَنَ{علیه السلام}-: أحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَةِ... وَ اعرِض عَلَیهِ أَخبارَ الماضینَ، و ذَکِّرهُ بِما أصابَ مَن کانَ قَبلَکَ مِنَ الأَوَّلینَ، و سِر فی دِیارِهِم و آثارِهِم فَانظُر فیما فَعَلوا و عَمَّا انتَقَلوا و أینَ حَلّوا و نَزَلوا، فَإِنَّکَ تَجِدُهُم قَدِ انتَقَلوا عَنِ الأَحِبَّةِ، و حَلّوا دِیارَ الغُربَةِ، و کأَنَّکَ عَن قَلیلٍ قَد صِرتَ کَأَحَدِهِم، فَأَصلِح مَثواکَ، و لا تَبِع آخِرَتَکَ بِدُنیاکَ.»[17]

«امام‌على{علیه السلام}‏- در سفارش به امام‌حسن{علیه السلام}- فرمود: دلت را با موعظه زنده بدار... و اخبار گذشتگان را بر آن عرضه کن و با آنچه بر سرِ پیشینیان آمده است، اندرزش ده! در سرزمین‏ها و آثار برجاى‌مانده از آنان بِگرد و بنگر که چه کردند و از چه جدا شدند و به کجا منتقل شدند و در چه سرایى فرود آمدند؛ خواهى دید که از دوستان خود جدا شده‏اند و در سراى غربت فرود آمده‏اند و گویا تو نیز به‌زودی یکى از آنان خواهى شد؛ پس جایگاه ابدى‏ خویش را آباد کن و آخرتت را به دنیایت مفروش!»

کلام بزرگان

امام‌خمینی{رحمة الله علیه}

ما چون حسّ احتیاج به دنیا نمودیم و آن را سرمایه حیات و سرچشمه لذات دریافتیم، در توجّه به آن حاضر و در تحصیل آن مى‏کوشیم. اگر ایمان به حیات آخرت پیدا کنیم و حسّ احتیاج به زندگانى آنجا نماییم و عبادات و خصوصاً نماز را سرمایه تعیُّش آن عالم و سرچشمه سعادت آن نشئه بدانیم، البته در تحصیل آن کوشش مى‏نماییم؛ و در این سعى و کوشش، زحمت و رنج و تکلّف در خود نمى‏یابیم؛ بلکه با کمال اشتیاق و شوق دنبال تحصیل آن مى‏رویم و شرایط حصول و قبول آن را با جان و دل تحصیل مى‏کنیم.[18]

شعر

«اهل دنیا را چو دیوار آیدش                                 لقمه‌های چرب و شیرین بایدش

هرکه او دربند سیم و زر شود                                  در عقوبت عاقبت مضطر شود

آن که بهر آخرت کارش بود                                    از خدا تشریف بسیارش بود

مال دنیا خاکساران را دهند                                   آخرت پرهیزکاران را دهند»[19]

داستان

برخورد امام‌سجاد{علیه السلام} با عبدالملک

زُهْرى مى‌گوید: همراه با حضرت سجّاد{علیه السلام} برخوردى با عبدالملک‌بن‌مروان داشتیم. آثار عبادت در چهرۀ امام سجاد{علیه السلام}، عبدالملک را به تعجّب انداخت. او به حضرت گفت: از چهره‌ات آثار زحمت و کوشش و عبادت و بندگى سنگین آشکار است، درصورتى‌که عاقبت‌به‌خیرى در پروندۀ شما ثبت است و تو پارۀ تن رسول خدایى؛ آنچه از علل برترى، دانش و بینش، ورع و دین به شما عنایت شده، به احدى جز رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسین؟عهم؟ داده نشده است. امام‌سجاد{علیه السلام} فرمود: آنچه را گفتى، از من نیست؛ بلکه عنایت و الطاف الهى به این بندۀ درگاه حقّ و جلوه‌اى از تأیید و توفیق حضرت دوست است؛ به من بگو! با کدام قدرت و با چه قوّت به اداى شکر این‌همه نعمت برخیزم‌؟ رسول خدا{صلوات الله علیه} آن‌قدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدم‌هایش ورم کرد؛ چنان در مدار روزه قرار گرفت که آب دهانش خشک شد؛ در پاسخ به این مقدار تلاش در عرصه عبادت و بندگی به یاران خود فرمود: نمى‌خواهید بندۀ شاکرى باشم‌؟ خدا را شکر و سپاس که مرا به عبادت و اطاعت برگزید و در دایرۀ امتحان توفیقم داد. سپس امام‌سجاد{علیه السلام} فرمود: چقدر فاصله است بین کسى که در طلب آخرت است و براى به‌دست‌آوردن آن مى‌کوشد و کسى که متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از کجا می‌آید؛ چنین کسی در آخرت هیچ نصیبی ندارد.[20]

ادعیه

«اللَّهُم‏... أَسْأَلُکَ حُسْنَ الْمَعِیشَةِ مَا أَبْقَیْتَنِی مَعِیشَةً أَقْوَى بِهَا فِی جَمِیعِ حَالاتِی وَ أَتَوَصَّلُ بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا إِلَى آخِرَتِی.»‏[21]

«خدایا!... تا زمانی که زنده‌ام از تو زندگی نیکویی را خواستارم که به وسیلۀ آن در تمام حالاتم قوی گردم و در زندگی دنیا به سبب آن زندگی نیکو به آخرت برسم.»

 

[1]- الضحی، 4 و 5.

[2]- تصنیف غررالحکم، ص147.

[3]- میزان‌الحکمة، ج11، ص118.

[4]- نهج‌البلاغة، ص168.

[5]- شرح چهل‌حدیث، ص122.

[6]- دیوان فیض کاشانی، ج1، ص524.

[7]- داستان‌های بحارالانوار، ج6، ص168.

[8]- مصباح‌المتهجد، ج‏1، ص64.

[9]- الأنعام، 32.

[10]- مجموعه ورّام، ج‏1، ص271.

[11]- «قَالَ أَبو جَعْفَرٍ{علیه السلام}:‏ مَنْ سَنَّ سُنَّةَ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ءٌ»؛ (بحارالانوار، ج۶۸، ص۲۵۸).

[12]- آیین بندگى و نیایش، ص۳۶۶.

[13]- دیوان سعدی، مواعظ، قصیده 10.

[14]- داستان‌های بحارالانوار، ج2، ص34.

[15]- مصباح‌المتهجد، ج‏2، ص483.

[16]- النساء، 77.

[17]- نهج‌البلاغة، ص392.

[18]- آداب‌الصلاة، ص46.

[19]- پندنامه عطار، در صفت مجاهد نفس.

[20]- تفسیر و شرح صحیفه سجادیه، ج۱، ص۴۰.

[21]- مصباح‌المتهجّد، ج‏1، ص394.

فهرست مطالب

فهرست مطالب

19 درس
۰۰:۰۰:۰۰