مراقبات اخلاق توحیدی-جلد چهارم-بخش اول،مراقبه مرگ مطلق > روز چهارم تا روز ششم: ویژگیهای زندگی دنیوی > فریبندگی
روز چهارم: ویژگیهای زندگی دنیوی > فریبندگی
آیه
فریفتهنشدن به دنیا
<یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَ لَا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ>[1]
«ای مردم! بىتردید وعده خدا حق است؛ پس این زندگى دنیا شما را نفریبد و شیطان فریبنده، شما را [به کَرَم] خدا مغرور نکند!»
روایت
فریبخوردۀ دنیا
«قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: المَغرورُ فی الدنیا مِسکینٌ و فیالآخِرَةِ مَغبونٌ؛ لأنّهُ باعَ الأفضَلَ بالأدنى، و لا تَعجَبْ من نفسِکَ... و إن کُنتَ راضِیاً بما أنتَ فیه فما أحَدٌ أشقى بِعلمِهِ مِنکَ و أضیَعَ عُمُراً و أورَثَ حَسرَةً یومَ القِیامَةِ.»[2]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: آدم فریبخورده از دنیا، در دنیا بینوا و در آخرت بازنده است؛ زیرا چنین کسى ارزشمندترین چیز (آخرت) را به بىارزشترین چیز (دنیا) فروخته است؛ و ازخودراضى و مغرور مباش!... اگر به وضعى که دارى خرسند و قانع باشى، کسى به دانشش بدبختتر و عمرش تباهتر از تو نیست و تو بیش از هرکس دیگر در قیامت افسوس خواهى خورد.»
کلام بزرگان
آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}
منظور اصلى از جلوۀ متاع دنیا بر بشر آن است که این نعمتها وسیلۀ شناسایى مُنعم گردد؛ بهطورىکه آفریننده و سازنده آنها را جویا و خواهان شود و او را دوستدار، و به او علاقهمند، و از او فرمانبردار و سپاسگزار گردد؛ نه اینکه به متاع دنیا فریفته شود و به دنبال آن رود و با رسیدن به آن، خود را بىنیاز پندارد و از این رو، متاع دنیا را مورد پرستش و ستایش خود قرار دهد و خود را مالک مطلق و متصرف به حق در کرۀ خاک پندارد و از هر نوع تجاوز به حدود الهى بىباک باشد؛ و خلاصه، تنها، نعمت را شناسد و آن را خواهان باشد و بپرستد ولى منعم را فراموش کند و متجاوز و ناسپاس گردد.[3]
شعر
«دامی است دام دنیا کز وی شهان و شیران
ماندند چون سگ اندر مردار تا به گردن
دامی است طرفهتر زین کز وی فتاده بینی
بیعقل تا به کعب و هشیار تا به گردن»[4]
داستان
فریفتهنشدن به دنیا
روزى داود نبی{علیه السلام} به صحرا رفت و شروع به خواندن زبور کرد. هرگاه آن حضرت زبور مىخواند، هیچ سنگ و درخت و حیوانی نمىماند مگر آنکه با او در فغان و گریه موافقت مىکردند. تا آنکه به کوهى رسید. در آن کوه غارى بود که پیغمبر عابدى به نام حزقیل{علیه السلام} در آنجا بود. داود{علیه السلام} گفت: اى حزقیل! رخصت مىدهى که داخل شوم؟ گفت: نه تو گناهکارى! داود گریست. بر حزقیل وحى آمد که داود را بر ترک اولى سرزنش مکن و از من عافیت را طلب کن که هرکس را من به خود واگذارم، البتّه به خطایى مبتلا مىشود. حزقیل دست داود را گرفت و به نزد خود برد. داود گفت: اى حزقیل! هرگز ارادۀ گناهى به خاطر گذرانیدهاى؟ گفت: نه: گفت: آیا به خاطر این مقدار عبادت دچار عُجب نشدهای؟ گفت: نه. گفت: هرگز میل به دنیا و شهوات آن از خاطرت نگذشته است؟ گفت: بله، گاهى این خیال در دلم مىآید؛ پرسید: آن را چطور علاج مىکنى؟ گفت: درون این شکاف کوه مىروم، و از آنچه در آنجاست، عبرت مىگیرم. داود با او داخل شکاف شدند. دید که تختى از آهن گذاشته است و روى آن تخت استخوانهاى پوسیده ریخته و لوحى از آهن نزد آن تخت گذاشته است. داود لوح را خواند که نوشته بود: منم ارواىبنشلم، هزار سال پادشاهى کردم، هزار شهر بنا کردم، با هزار دختر همبستر شدم؛ آخر کار من این شد که خاک، فرش من و سنگ، بالش و تکیهگاه من و مار و کرم، همسایگان من شدند؛ پس کسى که مرا ببیند، فریب دنیا را نمیخورد.[5]
ادعیه
«اللَّهُمَّ... حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا.»[6]
«خدایا!... دوری آرزویم مرا زندانی ساخته؛ و دنیا با غرورش و نفسم با جنایتش مرا فریب داده است.»
روز پنجم: ویژگیهای زندگی دنیوی > فریبندگی
آیه
محصولی پژمرده و فریبنده
<اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَامًا وَ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ>[7]
«بدانید که زندگى دنیا فقط بازى، سرگرمى، آرایش، فخرفروشیتان به یکدیگر، و افزونخواهى در اموال و اولاد است؛ [چنین دنیایى] مانند بارانى است که محصولش کشاورزان را به شگفتى آورد، سپس پژمرده شود و آن را زرد بینى، سپس ریزریز و خاشاک شود!! [که براى دنیاپرستان بىایمان] در آخرت عذاب سختى است و [براى مؤمنان] از سوى خدا آمرزش و خشنودى است؛ و زندگى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.»
روایت
حاصل دنیا، نابینایی از حق
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: إِنَّ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا بِمُحَالِ الْآمَالِ وَ خَدَعَتْهُ بِزُورِ الْأَمَانِیِّ أَوْرَثَتْهُ کَمَهاً وَ أَلْبَسَتْهُ عَمًى وَ قَطَعَتْهُ عَنِ الْأُخْرَى وَ أَوْرَدَتْهُ مَوَارِدَ الرَّدَى.»[8]
«امامعلی{علیه السلام} فرمود: همانا کسى که دنیا او را به محال امیدها فریب دهد و او را به دروغ آرزوها بفریبد، حاصلش نابینایى است و او را از آخرت میبرد و در جایگاههاى هلاکت فرود میآورد.»
خوابِ خیالی
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: إِنَّ الدُّنْیَا ظِلُّ الْغَمَامِ وَ حُلُمُ الْمَنَامِ وَ الْفَرَحُ الْمَوْصُولُ بِالْغَمِّ وَ الْعَسَلُ الْمَشُوبُ بِالسَّمِّ سَلَّابَةُ النِّعَمِ أَکَّالَةُ الْأُمَمِ جَلَّابَةُ النِّقَم.»[9]
«امامعلی{علیه السلام} فرمود: به درستى که دنیا سایه ابر، خوابی خیالآلود، شادى پیوستهشده به اندوه، عسل آمیختهشده به زهر، رباینده نعمتها، خورنده جماعتها و کشنده عقوبتهاست.»
کلام بزرگان
آیتالله مصباح یزدی{رحمة الله علیه}
انبیا و اولیای خدا و علمایی که به مثابه طبیبان روحانی جامعهاند، بیش از آنکه به مردم سفارش کنند که از دنیا برای عبادت خدا و انجام وظایف خویش استفاده کنید (که البته این سفارش، اصل نخستین در موعظه و ارشاد و راهنمایی مردم است)، به آنان هشدار دادهاند که فریب دنیا را نخورید و مواظب باشید به انحراف و گناه مبتلا نشوید؛ چنانکه در جادهها علائم هشداردهنده نصب شدهاند و آن علائم مردم را از پیچهای خطرناک و دیگر موانع و عوارض خطرساز جادهها آگاه میکنند.[10]
شعر
«تو را زلفی است به از مشک و عنبر تو ده کل را کلاهى اى برادر!
کله کم جو چو دارى جعد فاخر کله بر آسمان انداز آخر
چرا دنیا به نکتۀ مستحیله فریبد چو تو زیرک را به حیله»[11]
داستان
جلوهگری دنیا
روزی حضرت علی{علیه السلام} در مزرعه فدک که متعلق به حضرت زهرا؟سها؟ بود، مشغول کار بود که زنی نزد حضرت ظاهر شد و عرض کرد: ای پسر ابوطالب! مرا به همسری خود اختیار کن تا خزینههای زمین را به تو بنمایم و دارای ملکهای زیاد گردی و پس از تو فرزندانت وارث آن شوند. علی{علیه السلام} نامش را پرسید. گفت: من دنیا هستم! علی{علیه السلام} به او فرمود: بازگرد و شوهر دیگری بجوی که من از دنیا بیزارم و راغب به دنیا نمیباشم؛ به راستی که هرکس که دنیا او را بفریبد، بسیار زیان برده است و کار دنیا به جز این فریبکاریاش چیز دیگری نیست؛ ای دنیا! اگر برای من گنجها و زیورآلات و اموال قارون و پادشاهی قبائل را بیاوری، روی به سوی تو نخواهم آورد؛ زیرا من به آنچه روزی دادهشدهام، خرسندم؛ کار تو با من نیست، بلکه با بدیها و زشتیهاست؛ من از روز قیامت ترسان و از عذاب همیشگی هراسانم.[12]
ادعیه
«إِلَهِی غَرَّتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا فَاغْتَرَرْتُ وَ دَعَتْنِی إِلَى الْغَیِّ بِشَهَوَاتِهَا فَأَجَبْتُ وَ صَرَفَتْنِی عَنْ رُشْدِی فَانْصَرَفْتُ إِلَى الْهُلْکِ بِقَلِیلِ حَلَاوَتِهَا فَأَنْفَذْتُ وَ تَزَیَّنَتْ لِی لِأَرْکَنَ إِلَیْهَا فَرَکِنْت.»[13]
«خدایا! دنیا مرا با غرورش فریفت و من فریب خوردم؛ مرا به شهواتش واگذار کرد و من اجابت نمودم؛ مرا از رشد بازداشت و من به شیرینی کم آن اکتفا کردم؛ و خود را برای من آراست تا به سویش بروم و من رفتم.»
روز ششم: ویژگیهای زندگی دنیوی > فریبندگی
آیه
حاصل فریفتگی به دنیا
<وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا... أُولئِکَ الَّذینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ>[14]
«و کسانى که دینشان را بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنیا آنان را فریفت، واگذار!... آناناند که به سبب آنچه مرتکب شدهاند، محروم ماندهاند؛ و به خاطر آنکه همواره کفر مىورزیدند، براى آنان نوشیدنی از آب جوشان و عذابى دردناک است.»
روایت
زهری کُشنده
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: إِنَّ الدُّنْیَا کَالْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا فَأَعْرِضْ عَمَّا یُعْجِبُکَ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکَ مِنْهَا وَ کُنْ آنَسَ مَا تَکُونُ بِهَا أَحْذَرَ مَا تَکُونُ مِنْهَا.»[15]
«امامعلی{علیه السلام} فرمود: به درستى که دنیا مانند مار است که لمس پوستش نرم ولی زهرش کشنده است؛ پس، از خوشیهای ظاهری آن روی بگردان! چون مقدار کمى از دنیا همراهت خواهد بود؛ و در حالی که به آن آرام گرفتهای، از آن برحذر باش!»
کلام بزرگان
فیض کاشانی{رحمة الله علیه}
حال انسان و فریبخوردن او به دنیا و غفلتش از مرگ و وحشتهاى پس از آن و فرورفتن او در لذّتهاى دنیاى فانى که آمیخته به تیرگیهاست، بسیار شبیه حال شخصى است که در چاهى آویخته شود و کمر خود را با ریسمانى ببندد. در انتهای آن چاه، اژدهاى بزرگى باشد که انتظار سقوط او را مىکشد و براى بلعیدن او دهانش را گشوده است. در بالاى چاه دو موش سپید و سیاه همچنان در حال جویدن و بریدن آن ریسماناند و لحظهاى از بریدن آن احساس خستگى نمىکنند. این شخص با اینکه اژدها را در ته چاه مىبیند و لحظهبهلحظه شاهد بریدهشدن ریسمان است، به اندک عسلى که به دیوار چاه چسبیده و به خاک آمیختهشده و زنبورهاى زیادى گرداگرد آن را گرفتهاند، روى بیاورد و به لیسیدن آن سرگرم شود و در آن فرو رود و از آن لذّت ببرد و با زنبورها به ستیز پردازد و تمام توجّهش را به همان عسل معطوف دارد و به خطرى که در بالا و پایین چاه او را تهدید مىکند، توجهى نکند.
در این مثال، چاه همان دنیاست و ریسمان، عمر آدمى است و اژدهاى دهانگشاده در ته چاه، مرگ و آن دو موش سپید و سیاه، شب و روزند که ریسمان عمر آدمى را مىبرند و عسل آمیخته به خاک، همان لذّتهاى دنیاست که با کدورتها و دردها آمیخته است و زنبورهایى که بر عسل آمیخته به خاک گرد آمدهاند، دنیاطلبانند که بر سر دنیا با هم در ستیز و دعوایند. چه بسیار این مثال بر دنیا و اهل دنیا مطابقت دارد. از خدا مىخواهیم که ما را هدایت فرماید و به ما بینش عطا کند و از گمراهى و غفلت به خدا پناه مىبریم.[16]
شعر
«از لذت و از مستی این دانه دنیا پنداشت دل تو که از این دام رهیدی
در سیل کسی خانه کند از گل و از خاک؟ در دام کسی دانه خورد هیچ شنیدی؟
ای دل! ببر از دام و برون جَه تو به هنگام آن سوی که در روضۀ ارواح دویدی»[17]
داستان
یاد مرگ در کاسبی
ابن بطوطۀ مصرى درباره شیراز در هفتصدسال قبل مینویسد: کنار مسجد جامع عتیق بازارى است که زیبایى بنایش را در هیچ شهرى جز شام ندیدم. در آنجا چشمم به کاسبى افتاد که مشترى نداشت و قرآن مىخواند. وجناتش مرا به خود جلب کرد، نزدش رفتم و احوالش را پرسیدم. گفت: قبری در اینجا کندهام. فرش را کنار زد، دیدم قبر آمادهاى است. سنگش آماده و اسم حاجى هم رویش نقش بسته است. گفت: اینکه من در حجرۀ تجارتم گورم را درست کردهام، براى این است که فریب دنیا نخورم، تدلیس در معامله نکنم، حقّه و کلک بر سر مشتریها نزنم؛ وقتى مشترى نداشته باشم، خودم سر گورم قرآن مىخوانم؛ آنجا قدرى ذکر خدا مىکنم تا نفسم طغیان نکند.[18]
ادعیه
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِکْرَ دُنْیَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ، وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ نُصْبَ أَعْیُنِهِم.»[19]
«خدایا! بر محمد و خاندان او درود بفرست؛ و چون مرزبانان با دشمنان رویاروی شوند، یاد دنیاى مکار فریبنده را از خاطرشان بزداى و هوس حطام فتنهانگیز این جهان را از دلشان محو کن و بهشت را پیش چشم ایشان منصوب دار!»
[1]- فاطر، 5.
[2]- مصباحالشریعة، ص142.
[3]- قلب سلیم، ج۲، ص۷۳۴.
[4]- دیوان کبیر شمس، غزل 2028.
[5]- عینالحیات، ج۱، ص۲۶۷،
[6]- مصباحالمتهجد، ج2، ص845 (دعای کمیل).
[7]- الحدید، 20.
[8]- همان، ص135.
[9]- تصنیف غررالحکم، ص128.
[10]- سجادههای سلوک، ج2، ص353.
[11]- دیوان کبیر شمس، غزل 1917.
[12]- قلب سلیم، ج2، ص751.
[13]- إقبالالأعمال، ج1، ص29.
[14]- الأنعام، 70.
[15]- تصنیف غررالحکم، ص127.
[16]- راه روشن، ج۶، ص۲۹.
[17]- دیوان کبیر شمس، غزل 2626.
[18]- ایمان، ص۱۱۸.
[19]- الصحیفةالسجادیة، ص126 (دعای 26).