روز اول: ویژگی‌های زندگی دنیوی > ناچیزی

 

آیه

ناچیزی دنیا

<یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ>[1]

«اى ‌اهل ایمان! شما را چه عذر و بهانه‏اى است هنگامى که به شما گویند: «براى نبرد در راه خدا با شتاب [از شهر و دیارتان‏] بیرون روید»، به سستى و کاهلى مى‏گرایید؟! آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت دلخوش شده‏اید؟ کالاى زندگى دنیا در برابر آخرت جز کالایى اندک نیست.»

روایت

لذت زودگذر

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: إِنَّ الدُّنْیَا عَیْشُهَا قَصِیرٌ وَ خَیْرُهَا یَسِیرٌ وَ إِقْبَالُهَا خَدِیعَةٌ وَ إِدْبَارُهَا فَجِیعَةٌ وَ لَذَّاتُهَا فَانِیَةٌ وَ تَبِعَاتُهَا بَاقِیَةٌ.»[2]

«امام‌على{علیه السلام} فرمود: به‌درستى که زندگانى دنیا کوتاه، خیر آن اندک، روآوردن آن مکر، پشت‌گردانیدن آن مصیبت، لذت‌هاى آن فانى و عواقب آن باقى است.»

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.»[3]

«امام‌علی{علیه السلام} فرمود: دنیا محل عبور (گذرگاه) است، نه محل اقامت؛ و مردم در دنیا دو گروه هستند: گروهی خودشان را به دنیا می‌فروشند و بندۀ دنیا می‌شوند؛ گروهی دیگر خودشان را می‌خرند و آزاد می‌کنند.»

کلام بزرگان

امام‌خمینی{رحمة الله علیه}

شما اگر نیت خود را خالص کنید، عمل خود را صالح نمایید، حبّ نفس و حبّ جاه را از دل بیرون کنید، مقامات عالیه و درجات رفیعه براى شما تهیه و آماده مى‏باشد. مقامى که براى بندگان صالح خدا در نظر گرفته شده، تمام دنیا و مافیها، با آن جلوه‏هاى ساختگى، در مقابل آن به قدر پشیزى ارزش ندارد. بکوشید به چنین مقامات عالیه برسید! اگر توانستید، خود را بسازید و ترقى دهید تا آنجا که به این مقامات عالیه و درجات رفیعه هم بى‏اعتنا باشید و خدا را براى رسیدن به این امور عبادت نکنید؛ بلکه چون سزاوار عبادت و کبریایى است، او را بخوانید![4]

شعر

«به قبرستان گذر کردم صباحی                                             شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله‌ای با خاک می‌گفت                              که این دنیا نمی‌ارزد بکاهی»[5]

                                                            ***

«دنیا مَطَلب تا همه دینت باشد                              دنیاطلبی، نه آن، نه اینت باشد

بر روی زمین، زیرِ زمین وار بِزی                              تا زیر زمین، روی زمینت باشد»[6]

داستان

مال بی‌ارزش دنیا

روزی مؤمنی در مسجد بود و برای مؤمنین دعا می‌کرد. از جمله می‌گفت: خدایا دوستان مرا که در این مسجد هستند، بیامرز و بهشت را جایگاهشان قرار ده. هنگامی که از مسجد بیرون رفت، شخص مسافری به او رسید و گفت: بشارت بر تو باد! فلان شخص از اقوام تو فوت کرده و تمام اموالش به تو که تنها وارث او هستی، رسیده است. این کیسه پر از اشرفی طلا که از همان ارث است را بگیر! او کیسه زر را گرفت و در داخل مسجد دوستانش را فراخواند و گفت: هر کسی بدهکار یا گرفتار است، بیاید. سپس آنچه در کیسه بود را بین آنان تقسیم نمود. مسافر که از عمل او شگفت‌زده شده بود، به او گفت: ای مؤمن! این چه کاری بود که انجام دادی؟ تو حتی برای خودت هم چیزی باقی نگذاشتی! او گفت: کار مهمی انجام ندادم؛ قبل از اینکه با تو برخورد کنم، از خدا خواستم که دوستانم را بیامرزد و به بهشت ببرد؛ آیا می‌خواهی از این مال بی‌ارزش دنیا به آنان سودی نرسانم؟![7]

ادعیه

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَظِّمِ النُّورَ فِی قَلْبِی وَ صَغِّرِ الدُّنْیَا فِی عَیْنِی وَ احْبِسْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ عَنِ النُّطْقِ بِمَا لَا یُرْضِیک.»‏[8]

«خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و نور را در قلبم بزرگ گردان و دنیا را در چشمم حقیر نما و زبانم را به وسیله ذکرت از گفتار بیهوده محبوس کن!»

روز دوم: ویژگی‌های زندگی دنیوی > ناچیزی

آیه

کالای اندک

<وَ لَوْلَا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ33 وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِئُونَ 35 وَ زُخْرُفًا وَإِنْ کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ>[9]

«و اگر این نبود که همه مردم [به‌خاطر ضعف ایمان و ناآگاهی به حقایق‏] بر محور کفر، امتى واحد شوند، ما براى خانه‏هاى کافران [به خداى‏] رحمان، سقف‏هایى از نقره قرار مى‏دادیم و نردبان‏هایى که با آن بر بالاى خانه‏ها برآیند.(33) و براى خانه‏هایشان [نیز] درها و تخت‏هایى [از نقره مى‏ساختیم‏] که بر آن تکیه زنند.(34) و زر و زیور [قرار مى‏دادیم‏]؛ ولى همه اینها جز کالاى اندک زندگى دنیا نیست، و آخرت نزد پروردگارت براى پرهیزکاران است.»

روایت

بی‌ارزش‌تر از بال مگس

«قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: یَا أَبَا ذَرٍّ! وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ الدُّنْیَا کَانَتْ تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ أَوْ ذُبَابٍ مَا سَقَى الْکَافِرَ مِنْهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍ، یَا أَبَا ذَرٍّ! إِنَّ الدُّنْیَا مَلْعُونَةٌ مَلْعُونٌ مَا فِیهَا إِلَّا مَا ابْتُغِیَ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ وَ مَا مِنْ شَیْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الدُّنْیَا خَلَقَهَا ثُمَّ عَرَضَهَا فَلَمْ یَنْظُرْ إِلَیْهَا وَ لَا یَنْظُرُ إِلَیْهَا حَتَّى‏ تَقُومَ السَّاعَة.»[10]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: اى اباذر! قسم به کسی که جانم به دست اوست! اگر دنیا به قدر بال مگسى نزد خداوند؟عز؟ قیمت داشت، به کافر حتی یک‌شربت آب گوارا نمی‌داد؛ اى اباذر! دنیا و آنچه در آن است، ملعونِ خداست؛ مگر آن مقداری که به وسیله آن رضاى خدا به دست آید و براى خدا باشد؛ نزد خداوند متعال، هیچ چیزی دشمن‏تر از دنیا نیست؛ زیرا آن را آفرید و از آن روى گردانید و به آن توجه نفرمود و تا قیامت نیز نگاه نخواهد کرد.»

کلام بزرگان

آیت‌الله سعادت‌پرور{رحمة الله علیه}

حضرت امیرالمؤمنین{علیه السلام} فرمود: «إنَّ أوْقاتَکَ أجزاءُ عُمْرِکِ، فَلا تُنْفِدْ لَکَ وَقتاً إلّا فیما یُنجیکَ»[11]؛ به‌ راستى که اوقات تو جزء جزء عمر توست؛ پس هیچ وقتى را جز در آنچه مایه نجات توست، صرف مکن! اگر این کار را انجام دهی، از تعلّقات به اسباب جهان رهایى یابى و از مشاهدات و انس با حضرتش بهره‏مند گردى؛ زیرا دنیا و کارگاه عالم طبیعت ارزش آنکه سرمایه کوتاه‏ عمر را صرف آن کنى، ندارد.[12]

فیض کاشانی{رحمة الله علیه}

هرکس آخرت و نعمت‌هاى جاوید و منزلت‌هاى بلند در پیشگاه خدا را در قلبش حاضر سازد، آنچه به مردم تعلّق دارد در ایام زندگى با همۀ تیرگی‌ها و منّت‌ها در نظرش پست و حقیر آید و تمام همّتش را جمع و قلبش را به خدا متوجّه مى‌سازد؛ و از ذلّت ریا و آزاردادن دل‌هاى مردم رها مى‌شود و از اخلاصش نورهایى بر دلش بتابد که سینه‌اش بدان باز شود و با آن برایش مکاشفات لطیفى گشوده شود که بر انس وى به خدا و بیم او از مردم و پست‌شمردن دنیا و بزرگ‌شمردن آخرت افزوده شود و دیگر مردم در دل او جایى نداشته باشند و انگیزۀ ریا از وجودش برود و راه اخلاص برایش هموار شود.[13]

شعر

«خط ساقی گر از این‌گونه زند نقش بر آب

ای بسا رخ که به خونابه منقّش باشد

غم دنیای دنی چند خوری؟ باده بخور

حیف باشد دل دانا که مشوّش باشد»[14]

***

«در خراب‌آباد دنیای دنی چون عنکبوت

تار و پود زندگی دام مگس کردن چرا؟

در ره دوری که می‌باید نفس دریوزه کرد

عمر صرف پوچ‌گویی چون جرس کردن چرا؟

جستجوی گوهری کز دست بیرون می‌رود

همچو غواصان به جان بی‌نفس کردن چرا؟»[15]

داستان

مقایسه دنیا و ولایت

یونس‌بن‌عبدالرحمن خدمت امام‌صادق{علیه السلام} عرض کرد: به خدا سوگند! ولایت شما نزد من از دنیا و آنچه در آن است، دوست‌داشتنی‌تر است. در این لحظه خشم در چهره مبارک امام{علیه السلام} آشکار شد. یونس پرسید: آقای من! مگر سخن خلافی عرض کردم؟ امام{علیه السلام} فرمود: درست قیاس نکردی؛ تو می‌گویی ولایت آل محمد؟عهم؟ از دنیا بهتر است؛ مگر دنیا چیست؟ آیا دنیا جز برای ارضای شهوات و مادیات انسانی است که می‌گویی: ولایت شما بهتر از دنیاست؟ درحالی‌که به برکت و ولایت ما، حیات تو همیشگی است.[16]

ادعیه

«اللَّهُم... وَ انْزِعْ مِنْ قَلْبِی حُبَّ دُنْیَا دَنِیَّةٍ تَنْهَى عَمَّا عِنْدَکَ، وَ تَصُدُّ عَنِ ابْتِغَاءِ الْوَسِیلَةِ إِلَیْکَ، وَ تُذْهِلُ عَنِ التَّقَرُّبِ مِنْک.»‏[17]

«خداوندا!... از دل من محبت دنیای پست را برکن که راه مرا بر دستیابی به خیراتى که در نزد توست، مى‏بندد و زمانی که می‌خواهم به سوى تو بیایم، مانعم مى‏شود و مرا از تقرب به درگاه تو غافل مى‏گرداند.»

روز سوم: ویژگی‌های زندگی دنیوی >‌ ناچیزی

آیه

شادمانی به زندگی کم‌ارزش

<اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ>[18]

«خدا روزى را براى هرکس که بخواهد، وسعت مى‏دهد و براى هرکس که بخواهد، تنگ مى‏گیرد؛ و به زندگى زودگذر دنیا شادمان شدند؛ درحالى‌که زندگى دنیا در برابر آخرت جز متاعى اندک و ناچیز نیست.»

روایت

کم‌حاصلی دنیا

«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: خَطَرُ الدُّنْیَا یَسِیرٌ وَ حَاصِلُهَا حَقِیرٌ وَ بَهْجَتُهَا زُورٌ وَ مَوَاهِبُهَا غُرُور.»[19]

«امام‌علی{علیه السلام} فرمود: قدر دنیا اندک، حاصل آن کوچک و شادمانى آن باطل است.»

کلام بزرگان

میرزا جوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}

انسان باید از این تغییر طعام‌هاى رنگارنگ و غذاهاى گوناگون به قاذورات و کثافات به سایر تغییراتى که بر این نعمت‌هاى دنیایى وارد مى‌شود، پى ببرد و عاقبت این متاع دنیا را که آن‌قدر بدان دل‌بسته و خود را در حسرت آن فدا مى‌کند، مشاهده کند و از این امر به پستى و خِسّت دنیا پى ببرد.[20]

شعر

«عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی

ای پسر جام مِی‌ام ده که به پیری برسی

چه شکرهاست در این شهر که قانع شده‌اند

شاهبازان طریقت به مقام مگسی»[21]

داستان

غلام سلطان‌محمود

«ایاز» در ابتدا غلام سلطان بود و در اثر زیرکی و فداکاری، نزدیک‌ترین فرد به «سلطان‌محمود» گردید. این امر باعث حسادت وزیران و درباریان گردید و آنها به فکر افتادند هرطور که شده، ایاز را نزد سلطان خوار گردانند. ایاز حجره‌ای داشت که همیشه درب آن بسته بود و کسی را به داخل آن راه نمی‌داد. هرروز صبح قبل از اینکه ایاز نزد سلطان برود، وارد این اتاق می‌شد، مدتی در آنجا می‌ماند و سپس بیرون آمده، در را قفل کرده و به قصر سلطان می‌رفت. عده‌ای از حسودان نزد سلطان رفتند و گفتند: ایاز مقدار زیادی جواهر و طلا از خزانه سلطنتی دزدیده و در اتاقی جمع کرده و هرروز صبح به آن اتاق می‌رود؛ جواهرات و طلاهایش را می‌شمرد و سپس بیرون می‌آید و هیچ‌کس را به آن اتاق راه نمی‌دهد. آن‌قدر گفتند که سلطان به شک افتاد و دستور داد یک‌روز بعد از اینکه ایاز به قصر آمد، عده‌ای از مأموران با بیل و کلنگ به اتاقش رفته، درب را بشکنند و هرچه طلا و جواهر یافتند، برای سلطان بیاورند. مأموران با کلنگ قفل در را شکستند و وارد اتاق شدند اما در اتاق جز پوستین و کفش کهنه چیز دیگری نیافتند. سپس شروع به کندن زمین نمودند، اما چیزی نیافتند. به‌ناچار پوستین و کفش را نزد سلطان بردند. سلطان فهمید که درباریان حسادت ورزیده و سعایت کرده‌اند. آنها را احضار کرد و گفت: اگر ایاز شما را نبخشد، مجازاتتان خواهم کرد. ایاز گفت: اگر سلطان شما را ببخشد من نیز از گناه شما می‌گذرم. آن‌گاه سلطان از ایاز پرسید: سِّر اینکه هرروز صبح به آن اتاق می‌رفتی، چه بود؟ ایاز پاسخ داد: قبل از اینکه من غلام سلطان شوم، مردی فقیر بودم و از مال دنیا فقط همین کفش و پوستین را داشتم. وقتی نزد سلطان مقرب شدم، آنها را در اتاقی گذاشتم و هر روز صبح به دیدن آنها می‌رفتم تا نفسم سرکش نشود و به خود مغرور نگردد و از یاد خداوند غفلت نکند؛ انسان باید همیشه حالت اولیه‌اش را به خاطر داشته باشد و بداند که خداوند او را از نطفه گندیده و ناچیزی آفریده است و هرچه دارد، بخشش خداوند به اوست و انسان از خودش چیزی ندارد.[22]

ادعیه

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّی‏.»[23]

«خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و دنیا را بزرگترین دغدغه من قرار مده!»

 

 

[1]- التوبة، 38.

[2]- تصنیف غررالحکم، ص127.

[3]- نهج‌البلاغة، ص493.

[4]- جهاد اکبر، ص56.

[5]- دیوان باباطاهر، ص107.

[6]- دیوان باباافضل، رباعی 57.

[7]- ایمان، ص344.

[8]- مصباح‌المتهجد، ج‏1، ص349.

[9]- الزخرف، 33-35.

[10]- مکارم‌الأخلاق، ص462.

[11]- تصنیف غررالحکم، ص159.

[12]- جمال آفتاب، ج‏2، ص201.

[13]- راه روشن، ج۶، ص۲۴۷.

[14]- دیوان حافظ، غزل 260.

[15]- دیوان صائب تبریزی، غزل 39.

[16]- داستان‌های شهیددستغیب، اخلاق و احکام، ص۳۹۷.

[17]- الصحیفةالسجادیة، ص226 (دعای 47).

[18]- الرعد، 26.

[19]- تصنیف غررالحکم، ص128.

[20]- اسرارالصلوة، ص۲۲.

[21]- دیوان حافظ، غزل 583.

[22]- داستان‌های شهیددستغیب، توحید و نبوت، ص34.

[23]- مصباح‌المتهجد، ج‏1، ص150.

فهرست مطالب

فهرست مطالب

19 درس
۰۰:۰۰:۰۰