مراقبات اخلاق توحیدی-جلد چهارم-بخش اول،مراقبه مرگ مطلق > روز سیویکم تا روز سیوپنجم: ویژگیهای مرگ > زمان مشخص
روز سیویکم: ویژگیهای مرگ > زمان مشخص
آیه
مقدّربودنِ زمان مرگ
<وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ>[1]
«و هیچکس جز به فرمان خدا نخواهد مُرد، که اجل هرکس (در لوح قضاى الهى) به وقت معین ثبت است، و هرکه براى متاع دنیا کوشش کند، از دنیا بهرهمندش کنیم، و هرکه ثواب آخرت خواهد، از نعمت آخرت برخوردارش گردانیم، و البته سپاسگزاران را جزاى نیک دهیم.»
روایت
شمارهداریِ روزهای عمر
«قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: إِنَّکُمْ فِی آجَالٍ مَقْبُوضَةٍ وَ أَیَّامٍ مَعْدُودَةٍ وَ الْمَوْتُ یَأْتِی بَغْتَةً؛ مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاً یَحْصُدْ نَدَامَةً وَ لِکُلِّ زَارِعٍ مَا زَرَعَ.»[2]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: به راستى شما عمرى مىگذرانید که پیوسته آن را از شما مىگیرند و روزهاى عمرتان شماره دارد و مرگ ناگهان مىرسد؛ هرکه خوبى کشت مىکند، محصول رشکآورى درو مىکند و هرکه بدى مىکارد، پشیمانى درو میکند؛ از آنِ هر کشتکارى همان است که کِشته است.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
اى نفس لئیم نویسنده! اظهار مىکنى باید فکرى براى روز سیاه کرد و از این بدبختى باید خود را نجات داد؛ اگر راست مىگویى و قلبت با زبانت همراه است و سرّ و علنت موافق است، چرا اینقدر غافلى و قلبت سیاه و شهوات نفسانیه بر تو غالب است و هیچ در فکر سفر پرخطر مرگ نیستى. عمرت گذشت و دست از هوا و هوس برنداشتى، عمرى را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندى؛ به زودی اجل مىرسد و پایبند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودى! تو خود واعظ غیرمتعظى و در زمرۀ منافقان و دورویانى! بیم آن است که اگر به این حال بگذرى، با دو زبان از آتش و دو صورت از آتش محشور شوى.[3]
شعر
«خواهی که تو را دولت ابرار رسد مپسند که از تو بر کس آزار رسد
از مرگ میندیش و غم رزق مخور کین هر دو به وقت خویش ناچار رسد»[4]
داستان
زمان مرگ
شخصی پرهیزکار و مورد اعتمادی میگفت: روزگاری دایی بزرگوارم به سختی مریض شد؛ به طوری که پزشکان از معالجه ایشان مأیوس شدند. در این هنگام، ایشان به ما امر فرمود که خبر بیماریاش را به اطلاع عالم ربانی، شیخ محمدجواد بیدآبادی{رحمة الله علیه} برسانیم. به اصفهان تلگراف زدیم و آقای بیدآبادی{رحمة الله علیه} را از مرض سخت ایشان باخبر کردیم. وی فوراً جواب داد که دویستتومان صدقه بدهید تا خداوند شفا عنایت فرماید. اگرچه این مبلغ در آن زمان زیاد بود، ولی هرطور بود، آن را فراهم آورده و بین فقرا تقسیم کردیم و بلافاصله ایشان شفا یافت.
مرتبۀ دیگر که ایشان به سختی مریض شد و پزشکان اظهاریأس کردند، ما فورا به آقای بیدآبادی{رحمة الله علیه} تلگراف زدیم و درخواست کردیم که حتما جواب بدهد. اما مدتی گذشت و از ایشان جوابی نرسید تا بالأخره دایی ما بر اثر همان بیماری فوت کرد. آنگاه دانستیم که سبب جوابندادن آقای بیدآبادی{رحمة الله علیه} این بود که اجل حتمی دایی ما رسیده و با صدقه جلوگیری نمیشد. از این داستان، دو مطلب فهمیده میشود: اولا به واسطه صدقه ممکن است، مریض زودتر شفا یابد. مطلب دوم آنکه هرگاه اجل حتمی باشد، دعا و صدقه بیاثر است.[5]
ادعیه
«فَأَسْأَلُکَ یَا مَوْلَایَ... سُؤَالَ مَنْ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْأَمَلُ، وَ فَتَنَهُ الْهَوَى، وَ اسْتَمْکَنَتْ مِنْهُ الدُّنْیَا، وَ أَظَلَّهُ الْأَجَلُ، سُؤَالَ مَنِ اسْتَکْثَرَ ذُنُوبَهُ، وَ اعْتَرَفَ بِخَطِیئَتِهِ.»[6]
«اى مولاى من! از تو مىخواهم... همانند آن کس که آرزو بر او چیره شده و هوس او را فریفته و دنیا بر او تسلط یافته و مرگ بر او سایه افکنده است؛ همانند آن کس که گناه خود بسیار مىشمرد و به خطاى خود اعتراف مىکند.»
روز سیودوم: ویژگیهای مرگ > زمان مشخص
آیه
عدم تأخر و تقدم در زمان مرگ
<ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ 3 وَ مَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ 4 مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا یَسْتَأْخِرُونَ>[7]
«(اى رسول ما!) این کافران را واگذار تا به خورد و خواب طبیعت و لذات حیوانى سرگرم باشند و آمال و اوهام دنیوى آنان را غافل گرداند؛ پس (نتیجه این کامرانى بیهوده را) بهزودى خواهند یافت.(3) و ما هیچ ملک و ملتى را هلاک نکردیم جز به هنگامى معین.(4) هیچ قومى از اجل خود پس و پیش نخواهند افتاد.»
روایت
گناهانِ نزدیککننده به مرگ
«قَالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: کَانَ أَبِی{علیه السلام} یَقُولُ: نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُعَجِّلُ الْفَنَاءَ وَ تُقَرِّبُ الْآجَالَ وَ تُخْلِی الدِّیَارَ وَ هِیَ قَطِیعَةُ الرَّحِمِ وَ الْعُقُوقُ وَ تَرْکُ الْبِرِّ.»[8]
«امامصادق{علیه السلام} از قول پدرشان امامباقر{علیه السلام} فرمود: پناه میبرم به خدا از گناهانی که نابودی و انتهای عمر را نزدیک و شهرها را خالی میکند: قطع رحم، عاق والدین و ترک کار نیک.»
«قَالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجَالِ، وَ مَنْ یَعِیشُ بِالْإِحْسَانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَعِیشُ بِالْأَعْمَارِ.»[9]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: کسانی که به خاطر گناهانشان میمیرند بیش از کسانیاند که به خاطر اجلشان میمیرند؛ و کسانی که با احسان و نیکوکاری عمر میکنند بیش از کسانیاند که به خاطر عمرشان زندهاند.»
کلام بزرگان
آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}
پیغمبر اکرم{صلوات الله علیه} مىفرماید: لقمهاى در دهان نمىگذارم که امید فروبردنش را داشته باشم؛ یعنى شاید اجل مهلت نداد این لقمه پایین رود. رسول خدا{صلوات الله علیه} مرگ را اینقدر نزدیک مىبیند؛ تو که امّت این پیغمبر هستى، آیا نباید بویى از این رویّه در تو باشد؟ امیرالمؤمنین{علیه السلام} وصیّت مىفرماید: زیاد یاد مرگ کن![10] به شما سفارش مىکنم ای شیعیان و دوستان على{علیه السلام} بیایید و به این سفارشنامۀ على{علیه السلام} عمل کنید. از در خانه که بیرون مىروى، امید نداشته باش برگردى. چه بسیار کسانى که رفتند و برنگشتند! راستى به عمرت اطمینان نداشته باش؛ شاید فردایى نداشته باشى. موقعى که مىخوابى، امید بیدارشدن نداشته باش! شاید در خواب اجلت رسید.[11] غفلت خودتان را از مرگ کم کنید، تا دل نرم گردد. در دل نرم، خشوع حق پیدا مىشود؛ البتّه تا دل نرم نگردد، خشوع براى حق در آن پیدا نمىشود.[12]
شعر
«ای کرده فریبنده جهانت گستاخ میآیی و میروی در او پهن و فراخ
گویی نرسد مرگ به من؛ چون نرسد؟ نه پای وی آبله، نه کفشش سوراخ»[13]
داستان
بچۀ شیرخوار و دزدها
شبی چند نفر دزد به خانه مردی ریختند تا اموال او را ببرند. وقتی وارد اتاق شدند، زن و شوهر و بچه شیرخواری در اتاق خوابیده بودند. دزدها گفتند: ممکن است بچه بیدار شود و با گریهاش پدر و مادر را بیدار کند. بچه را با گهوارهاش بیرون برده و در کوچه گذاشتند. سپس آمدند و مشغول جمعآوری اسباب منزل شدند. وقتی که اثاث را از خانه بیرون برده و در کوچه کنار هم قرار دادند، به خانه بازگشتند تا اگر چیزی باقی مانده بود، بردارند. در این موقع، زن از خواب بیدار شد و دید گهواره بچهاش نیست. شوهرش را بیدار کرد و وحشتزده از اتاق بیرون رفتند. دیدند درب خانه باز است. در این موقع دزدها در اتاقی دیگری بودند. زن و شوهر که از خانه خارج شدند، دیدند گهواره بچه و تمام اسباب و اثاثیه زندگیشان در کوچه است. همین که آنها از خانه خارج شدند. خانه بر سر دزدها خراب شد؛ پدر و مادر متحیر بودند که چه کسی اثاثیه را بیرون گذاشته است. وقتی صبح فرا رسید، کارگر آوردند که خشت و گلهای خانه خرابشده را بردارند، جنازه دزدها پیدا شد. آنوقت فهمیدند که زندگی و مرگ انسان دست خداست و چون هنوز مرگ آنها فرا نرسیده بود، خداوند بدین ترتیب آنها را نجات داد.[14]
ادعیه
«مَوْلَایَ ارْحَمْ کَبْوَتِی لِحُرِّ وَجْهِی وَ زَلَّةَ قَدَمِی، وَ عُدْ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِی وَ بِإِحْسَانِکَ عَلَى إِسَاءَتِی، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِی، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِیئَتِی، وَ هَذِهِ یَدِی وَ نَاصِیَتِی، أَسْتَکِینُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِی، ارْحَمْ شَیْبَتِی، وَ نَفَادَ أَیَّامِی، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِی وَ ضَعْفِی وَ مَسْکَنَتِی وَ قِلَّةَ حِیلَتِی.»[15]
«اى مولاى من! مىبینى که چگونه لغزیدهام و به رو افتادهام! پس بر من رحمت آور و به حلم خود بر جهل من و به احسان خود بر بدکرداریام، ببخشاى که به گناه خود اقرار مىکنم و به خطاى خود معترفم؛ این دست و سر من که اکنون براى قصاص از نفس خود با حالی زار تسلیم کردهام؛ خدایا! بر پیرى، پایانیافتن روزگار، نزدیکشدن اجل، ناتوانى و بیچارگى من رحم کن!»
روز سیوسوم: ویژگیهای مرگ > زمان مشخص
آیه
مدت تعیینشده
<وَ لَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَ لَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ>[16]
«و اگر خدا از ظلم و ستمگریهاى خلق انتقام کشد، جنبندهاى در زمین نخواهد گذاشت، ولی او (عذاب) آنها را به تأخیر مىافکند تا وقتى معین؛ ولى آنگاه که اجل آنها در رسید، دیگر یکلحظه پس و پیش نخواهند شد.»
روایت
سپری محکم تا روز مرگ
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: إِنَّ عَلَیَّ مِنْ أَجَلِی جُنَّةً حَصِینَةً فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لَا یَطِیشُ السَّهْمُ وَ لَا یَبْرَأُ الْکَلْم.»[17]
«امامعلى{علیه السلام} فرمود: همانا در مقابل اجلم، سپری محکم دارم؛ هرگاه روز مرگم فرارسد، این سپر کنار میرود و مرا وامىگذارد؛ در آن هنگام تیر به خطا نمیرود و زخم بهبود نمییابد.»
کلام بزرگان
ملااحمد نراقی{رحمة الله علیه}
تو نیز اى جان برادر! به ایشان اقتدا کن و دل از این دنیاى فانى بردار، و بدان که دنیا را بقایى نمىباشد و این عجوزۀ خونخواره را وفایى نیست. بسى عاشقان خود را کشته و بسى دلهاى طالبان خود را به خون آغشته است.
آبستنی که اینهمه فرزند زاد و کشت دیگر که چشم دارد از او مهر مادری
شاهان عرب و عجم را ببین که از خیل چشم و خدم با خود چه به گور بردند! و خسروان ترک و دیلم را نگر که به جز لقمه نانى از دنیا چه خوردند! شاه و گدا از لوح مزار سنگ بر سینه زمان خفته و صالح و طالح در حجله، قبر خود را نهفته؛ هیچ گِلزمینى نیست که یوسفجبینى در چاه نیفتاده، و هیچ راهى نیست که سلیمانجاهى در آن رو به خاک فنا ننهاده؛ هیچ صبحى نیست که پسرى را در مرگ پدرى گریبان چاک نباشد، و هیچ شامى نمىباشد که پدرى در عزاى پسر غمناک نباشد. سپهسالاران را نگر که تنها در دست شحنه اجل گرفتار، و گردنفرازان را ببین که سرها در پیش و به کار خود درکارند. وزیران را بین که دفتر وزارتشان بر باد رفته، امیران را نگر که بىسپه و لشکر در وحشتآباد گور خفته؛ عالمان را بین که پا بر منبر تابوت نهاده بر دوش مىکشند، عابدان را نگر که در محراب لحد سر بر خشت خام مىنهند. کدام پادشاهى بر سریر دولت نشست و آخرالامر طعمه گرگ اجل نشد؟! و کدام شهنشاهى را بر تخت عزت متمکن ساخت که دست مرگ به خاک مذلتش نکشید؟! صد قرن بیش است که «ذوالقرنین» در زندان لحد محبوس و داراى جهاندار از دارایى خود مأیوس است.[18]
شعر
«دل نعرهزنان ملک جهان میطلبد پیوسته وجود جاودان میطلبد
مسکین خبرش نیست که صیاد اجل پی بر پی او نهاده، جان میطلبد»[19]
داستان
کشتیبان و دو نفر غریق
یک کشتیبان برای سیدنعمتالله جزائری{رحمة الله علیه} حکایتی بدین مضمون ذکر میکند: در مسافرتی که با کشتی از راه دریا میرفتم، یکنفر از مسافرین به دریا افتاد. به شاگردانم دستور دادم که بروند او را پیدا کنند. یکی از شاگردانم شناکنان رفت و فورا شخص غریق را با خود آورد. همه خوشحال شدند. گفتم: روی او را بپوشانید که هوا سرد است. پس از مدتی که سرِ حال آمد، پارچه را از روی او کنار زدیم و در کمال تعجب دیدیم این شخص، غریق ما نیست. گفتیم: تو کیستی؟ گفت: هفتروز پیش از کشتی پایین افتادم و روی تختهای قرار گرفتم؛ پس از هفتشبانهروز از حال رفتم و غرق شدم و حالا میبینم در اینجا هستم. ناخدا گفت: فهمیدم که آن رفیق ما غرق شده، اما این شخص که هنوز مرگش فرا نرسیده بود، نجات یافت. پس تا کسی مرگش نرسیده باشد، نمیمیرد.[20]
ادعیه
«اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَجِّلْ فَرَجِی وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ ارْحَمْ عَبْرَتِی... وَ أَعِنِّی عَلَى اسْتِغْفَارِکَ وَ اسْتِقَالَتِکَ قَبْلَ أَنْ یَفْنَى الْأَجَلُ وَ یَنْقَطِعَ الْعَمَل.»[21]
«خدایا بر محمد و آل او درود فرست و گشایش مرا نزدیک کن و عذرم را بپذیر و بر اشک چشمانم رحم کن!... مرا در طلب استغفار و عذرخواهی یاری کن قبل از آنکه اجلم پایان پذیرد و عملم قطع شود.»
روز سیوچهارم: ویژگیهای مرگ > زمان مشخص
آیه
اجلی برای هر قوم
<لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ>[22]
«براى هر امتى اجل معینى است که چون فرا رسد، ساعتى پس و پیش نخواهند شد.»
روایت
روز موعود
«خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}: فَلَا یُلْهِیَنَّکُمُ الْأَمَلُ وَ لَا یَطُولَنَّ عَلَیْکُمُ الْأَجَلُ فَإِنَّمَا أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَمَدُ أَمَلِهِمْ وَ تَغْطِیَةُ الْآجَالِ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِی تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النَّقِمَةُ.»[23]
«امامعلی{علیه السلام} در خطبهای فرمود: آرزو شما را به لهو نکشاند و اجل، آرزوهایتان را طولانی نکند؛ همانا تنها عامل هلاکت پیشینیان شما درازی آرزو و نهانماندن اجل از جلوی چشمانشان بود؛ تا اینکه روز موعود فرارسید و عذر از ایشان برداشته شد و توبهای از آنان قبول نگشت و حادثه کوبنده و عذاب بر سرشان فرود آمد.»
«رُوِیَ أَنَّ رسول الله{صلوات الله علیه} أَخَذَ ثَلَاثَةَ أَعْوَادٍ فَغَرَسَ عُوداً بَیْنَ یَدَیْهِ وَ الْآخَرَ إِلَى جَنْبِهِ وَ أَمَّا الثَّالِثُ فَأَبْعَدَهُ وَ قَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مَا هَذَا؟ قَالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ؛ قَالَ: هَذَا الْإِنْسَانُ وَ هَذَا الْأَجَلُ وَ هَذَا الْأَمَلُ یَتَعَاطَاهُ ابْنُ آدَمَ وَ یَخْتَلِجُهُ الْأَجَلُ دُونَ الْأَمَل.»[24]
«روایت است که پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} سهچوب را گرفتند؛ یکى را در میان دستها فرو بردند و دیگرى را در کنار آن و سومى را دورتر از آن قرار دادند و فرمودند: آیا مىدانید این چیست؟ اصحاب گفتند: خدا و پیامبرش داناتر هستند. حضرت فرمودند: اولی انسان و دومی اجل و سومی آرزوی فرزند آدم است که آن را در دل مىگیرد و اجل پیش از آرزو او را مىرباید.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
باید توجه کنى که براى جوانان توبه آسانتر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریعتر مىتواند باشد. در پیران هواهاى نفسانى و جاهطلبى و مالدوستى و خودبزرگبینى بسیار افزونتر از جوانان است، روح جوانان لطیف است و انعطافپذیر و آنقدر که در پیران حبّ نفس و حبّ دنیاست، در جوانان نیست. جوان مىتواند با آسانى نسبى خود را از شرّ نفس امّاره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آنقدر که جوانان تحت تأثیر واقع مىشوند، پیران نمىشوند. جوانان متوجّه باشند و گول وسوسههاى نفسانى و شیطانى را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یکگونه نزدیک است. کدام جوان مىتواند اطمینان حاصل کند که به پیرى مىرسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان نزدیکتر است.
پسرم! فرصت را از دست مده و در جوانى خود را اصلاح کن. پیران نیز باید بدانند که تا در این عالم هستند مىتوانند جبران تبهکارىها و معصیتها را بکنند و اگر از اینجا منتقل شدند، کار از دست آنان خارج است.[25]
شعر
«درخت غم به جانم کرده ریشه به درگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید اجل سنگ است و آدم مثل شیشه»[26]
داستان
دانۀ انار
«عبدالملک مروان» خلیفه اموی روزی گفت: امروز هیچکس نباید به من مراجعه کند؛ زیرا میخواهم با زن آوازهخوانی در باغ خوش بگذرانم؛ او برایم آواز بخواند و من مِی بخورم و استراحت کنم. برای آنها میوه آوردند. زن آوازهخوان یکی از دانهها را برداشت و شروع به خوردن کرد. اولین دانه انار را که خورد، در گلویش گیر کرد. هرچه سرفه کرد، بیرون نیامد تا اینکه دانه انار، او را خفه کرد. آن روز که خلیفه میخواست خوشترین روز زندگیاش باشد، تبدیل به بدترین روزش گردید.[27]
ادعیه
«یَا إِلَهِی... لَا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ طَوَّلْتَ لَهُ فِی الدُّنْیَا أَمَلَهُ وَ قَدِ انْقَضَى أَجَلُهُ وَ هُوَ مَغْبُونٌ عَمَلُه.»[28]
«ای خدای من!... مرا از آنان که آرزوی طولانی در دنیا دارند و اجلشان رسید و عملشان مورد ضرر واقع شد، قرار نده!»
روز سیوپنجم: ویژگیهای مرگ > زمان مشخص
آیه
خداوند؟ج؟، گیرنده جانها در خواب یا بیداری
<وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فیهِ لِیُقْضى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ>[29]
«او کسى است که شبانگاهان روح شما را به وقت خواب مىگیرد و آنچه را در روز [از نیکى و بدى] به دست مىآورید، مىداند؛ سپس شما را در روز [با برگرداندن روح به جسمتان از خواب] بر مىانگیزد تا اجل مُعّین سر آید؛ آنگاه بازگشت شما به سوى اوست؛ آنگاه شما را به آنچه همواره انجام مىدادید، آگاه مىکند.»
روایت
مرگ در خواب و بیداری
«قَالَ أَبو جَعْفَرٍ{علیه السلام}: مَا مِنْ أَحَدٍ یَنَامُ إِلَّا عَرَجَتْ نَفْسُهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ بَقِیَتْ رُوحُهُ فِی بَدَنِهِ وَ صَارَ بَیْنَهُمَا سَبَبٌ کَشُعَاعِ الشَّمْسِ، فَإِذَا أَذِنَ اللَّهُ فِی قَبْضِ الْأَرْوَاحِ أَجَابَتِ الرُّوحُ وَ النَّفْسُ وَ إِنْ أَذِنَ اللَّهُ فِی رَدِّ الرُّوحِ أَجَابَتِ النَّفْسُ وَ الرُّوحُ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ اللَّهُ <یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها>.»[30]
«امامباقر{علیه السلام} فرمود: هر کسی میخوابد، نفسش به آسمان عروج میکند و روحش در بدنش باقی میماند و بین روح و نفسش ارتباطی مانند ارتباط نور خورشید با خورشید برقرار خواهد بود؛ پس هنگامی که خداوند ارادۀ گرفتن جان را میکند، روح و نفس اجابت میکنند و اگر خداوند اجازه بازگشت به روح دهد، نفس و روح اجابت میکنند و این همان سخن خداوند سبحان است که فرمود: خداست که روح مردم را هنگام مرگشان به طور کامل مىگیرد و روحى که نمرده را نیز به هنگام خواب مىگیرد.»
کلام بزرگان
میرزا جوادآقا ملکی تبریزی{رحمة الله علیه}
به این مطلب توجه داشته باشد که خواب برادر مرگ است، و هنگام خواب خداوند روح او را مىگیرد؛ همچنانکه روح مرده گرفته مىشود و این آیۀ شریفه را قرائت کند: <اَللّٰهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهٰا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا>[31]؛ خدا است آن که جانها را هنگام مرگ مىگیرد و آنکه نمرده است در حال خواب. و خواب را مرگ صغیر بداند و به این حقیقت توجه داشته باشد که اگر روحش را خداوند به بدنش بازنگرداند، براى همیشه مرده است؛ لذا همان سخنى که مردگان پس از مرگ بر زبان مىآورند، بگوید و این آیه را تلاوت کند: <رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً>[32]؛ بارالها! مرا برگردان؛ امید است که اعمالم نیک و پسندیده باشد. به خاطر داشته باشد که همۀ آن کسانى که به خواب رفتند، زبان حالشان همین بود و به امید برخاستن سر به بالین نهادند، ولى بسیارى از آنها دیگر سر از بالین بر نداشتند و در جواب تقاضاى بازگشت آنها خطاب رسید: <کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ>[33]؛ هرگز! این سخنى بود که پیوسته مىگفتى و از پس این مرگ عالم برزخ است تا آن روز که برانگیخته شوید.[34]
شعر
«هست ما را خواب و بیدارى ما بر نشان مرگ و محشر دو گوا
حشر اصغر حشر اکبر را نمود مرگ اصغر مرگ اکبر را زدود»[35]
داستان
افتادن در جهنم هنگام خواب
امامصادق{علیه السلام} فرمود: حضرت عیسی{علیه السلام} هنگامی که با حواریون سیاحت میکرد، به دهکدهای رسید که تمام ساکنان آن مرده بودند، گفت: اینها به مرگ طبیعی از بین نرفتهاند و به طور قطع مورد غضب خدا واقع شدهاند. پیروانش گفتند: ای کاش میتوانستیم از جریان آنان باخبر شویم! به عیسی{علیه السلام} خطاب شد: میان مردگان صدا بزن، یکنفر تو را جواب خواهد داد. حضرت عیسی{علیه السلام} گفت: ای ساکنان قریه! شخصی از آنها جواب داد: چه میگویی ای روحالله؟ پرسید: داستان شما چه بود و اکنون حالتان چگونه است؟ پاسخ داد: ما یکروز صبح با سلامتی و خاطری آسوده در حال زندگی بودیم اما شبانگاه که به خواب رفتیم، خود را در هاویه یافتیم. پرسید: هاویه چیست؟ گفت: دریاهای آتش که کوههایی مشتعل میان آن است. عیسی{علیه السلام} پرسید: چرا به این گرفتاری مبتلا شدید؟ گفت: به خاطر دوستی دنیا و پرستش طاغوت. سؤال کرد: چقدر به دنیا علاقه داشتید؟ گفت: همانند علاقه کودک شیرخوار به سینه مادرش؛ هرگاه دنیا به ما رو میآورد، خوشحال بودیم و هروقت برمیگشت، اندوهگین میشدیم. پرسید: چه اندازه طاغوت را میپرستیدید؟ جواب داد: هرچه میگفتند، اطاعت میکردیم. پرسید: چرا از میان این مردگان فقط تو با من سخن گفتی؟ پاسخ داد: زیرا اینها دهانشان با لجامهای آتشین بسته شده است و ملائکه تندخو و سختگیر بر آنان گماشته شدهاند؛ من میان آنان بودم ولی از رفتارشان پیروی نمیکردم؛ هنگامی که عذاب خدا رسید، مرا نیز فرا گرفت؛ اکنون کنار جهنم به مویی آویزانم و میترسم در آتش فرود آیم. عیسی{علیه السلام} به پیروان خود گفت: در جایگاه زباله خوابیدن و نان جو خوردن بسیار بهتر است، در صورتی که دین انسان سالم بماند.[36]
ادعیه
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانِی بَعْدَ مَا أَمَاتَنِی وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَدَّ عَلَیَّ رُوحِی لِأَحْمَدَهُ وَ أَعْبُدَهُ... الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی... رَدَّ إِلَیَّ مَوْلَایَ نَفْسِی بَعْدَ مَوْتِهَا وَ لَمْ یُمِتْهَا فِی مَنامِها.»[37]
«ستایش مخصوص خدایی است که مرا زنده کرد پس از آنکه میراند و بازگشت به سوی اوست؛ ستایش خدایی را که روحم را بازگرداند تا او را ستایش کنم و بپرستم... ستایش خدایی را که... روحم را بر من برگرداند و مرا در خواب نمیراند!»
[1]- آلعمران، 145.
[2]- الکافی، ج2، ص458.
[3]- شرح چهلحدیث، ص۱۶۲.
[4]- دیوان ابوسعید، رباعی 221.
[5]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص200.
[6]- الصحیفةالسجادیة، ص256 (دعای 52).
[7]- الحجر، 3-5.
[8]- الکافی، ج2، ص448.
[9]- الأمالی (للطوسی)، ص305.
[10]- «أُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَةِ عَنْه»؛ (نهجالبلاغة، ص278).
[11]- <وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنٰامِهٰا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضىٰ عَلَیْهَا الْمَوْتَ>؛ (الزمر، ۴۲).
[12]- ایمان، ص۲۲۳.
[13]- دیوان باباافضل، رباعی 48.
[14]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص58.
[15]- الصحیفةالسجادیة، ص258 (دعای 53).
[16]- النحل، 61.
[17]- تصنیف غررالحکم، ص163.
[18]- معراجالسعادة، ص۳۴۱.
[19]- دیوان باباافضل، رباعی 51.
[20]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص105.
[21]- مصباحالمتهجد، ج1، ص230.
[22]- یونس، 48.
[23]- الکافی، ج8، ص389.
[24]- مجموعه ورّام، ج1، ص272.
[25]- تهذیب نفس و سیروسلوک از دیدگاه امامخمینی، ص۴۰۸.
[26]- دیوان باباطاهر، ص124.
[27]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص173.
[28]- مصباحالمتهجد، ج1، ص376.
[29]- الانعام، 60.
[30]- بحارالأنوار، ج58، ص27.
[31]- الزمر، 42.
[32]- المؤمنون، 100.
[33]- المؤمنون، 100.
[34]- اسرارالصلوة، ص۴۶۶.
[35]- مثنوى معنوى، ص695.
[36]- هزارویک حکایت اخلاقی، حکایت 567.
[37]- مصباحالمتهجد، ج1، ص127.