مراقبات اخلاق توحیدی-جلد چهارم-بخش اول،مراقبه مرگ مطلق > روز سیوهشتم تا روز چهلام: ویژگیهای مرگ > شامل تمام افراد
روز سیوهشتم: ویژگیهای مرگ > شامل تمام افراد
آیه
همگان، چشندۀ مرگ
<کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ>[1]
«هر نفسى شربت مرگ را خواهد چشید و محققاً روز قیامت همۀ شما به مزد اعمال خود کاملًا خواهید رسید.»
روایت
نبودِ راهی برای بقا
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: لو أنّ أحَداً یَجِدُ إلَى البَقاءِ سُلَّماً أو لِدَفعِ المَوتِ سَبیلًا لَکانَ ذلکَ سُلَیمانَ بنَ داودَ{علیه السلام} الّذی سُخِّرَ لَهُ مُلکُ الجِنِّ و الإنسِ، مَع النُّبُوَّةِ و عَظیمِ الزُّلفَةِ، فلَمّا استَوفى طُعمَتَهُ و استَکمَلَ مُدَّتَهُ رَمَتهُ قِسِیُّ الفَناءِ بنِبالِ المَوتِ، و أصبَحَتِ الدِّیارُ مِنهُ خالِیَةً، و المَساکِنُ مُعَطَّلَةً، و وَرِثَها قَومٌ آخَرونَ.»[2]
«امامعلی{علیه السلام} فرمود: اگر کسی برای بقا نردبانی یا برای دفع مرگ، راهی دارد، حضرت سلیمان{علیه السلام} بود که مالک جن و انس و دارای مقام نبوت و جاه عظیم بود؛ زمانی که روزی مقررش را گرفت و مدتش سرآمد، کمان نیستی با تیرهای مرگ، او را هدف قرار داد و زمین از او تهی شد، خانهها خالی و رها ماند و به گروهی دیگر به ارث رسید.»
کلام بزرگان
ملااحمد نراقی{رحمة الله علیه}
مرگ قضیّهاى است که بر هر کسى وارد مىشود و کسى را فرار از آن ممکن نیست؛ پس نمىدانم که این غفلت چیست! بلى، کسى که میداند عاقبت امر او مرگ است و خاک، بستر خواب او، و کرم و مار و عقرب انیس و همنشین او، و قبر محل قرار او خواهد بود، و زیرزمین جایگاه او، و قیامت وعدهگاه او سزاوار آن است که حسرت و ندامت او بسیار و اشک چشمش پیوسته بر رخسار او جارى باشد؛ و فکر و ذکر او منحصر در همین بوده، و بلیّه او عظیم، و درد دل او شدید باشد.[3]
شعر
«پسر پرسید آن ساعت ز خادم که مردن بر همه خلق است لازم؟
جوابش داد کان جسمی که جان یافت ز دست مرگ نتواند امان یافت
نباشد مرگ را عامی و خاصی کزو ممکن نشد کس را خلاصی
پسر گفتش چنین کاریم در پیش چرا جانم نترسد سخت بر خویش
چو سنگ از مرگ خواهد گشت چون موم بباید رفت و کرد این کار معلوم»[4]
داستان
مرد مدعی
یکنفر میگفت: من در هر علمی، به خصوص علم طب استاد هستم. از جملۀ حرفهایش این بود که میگفت: چون از روی موازین پزشکی مواظب مزاج و حال خودم هستم، تا چهلسال دیگر زنده و سالم میمانم. در آن هنگام او شصتساله بود. فردای آن روز هنگام ظهر ماست و خیار خورد. البته او دندان هم نداشت. دلش درد گرفت و به جای اینکه تشخیص دهد از سردی است، اینطور تشخیص داد که چون ماست ضد صَفراست و من هم صفرایم زیاد است، ماست نتوانسته تمام صفرا را دفع کند؛ بنابراین یکشیشه آبلیمو را هم سر کشید تا به نظر خودش، مزاجش متعادل شود. همینقدر بدانید که عصر همان روز مُرد و جنازهاش را از خانه بیرون بردند. بدین ترتیب ثابت شد که مرگ و زندگی انسان در دست خداوند است و انسان از خود قدرتی ندارد.[5]
ادعیه
«سُبْحَانَکَ! قَضَیْتَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِکَ الْمَوْتَ؛ مَنْ وَحَّدَکَ وَ مَنْ کَفَرَ بِکَ، وَ کُلٌّ ذَائِقُ الْمَوْتِ، وَ کُلٌّ صَائِرٌ إِلَیْکَ، فَتَبَارَکْتَ وَ تَعَالَیْتَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ.»[6]
«منزهی تو! برای تمام مخلوقاتت مرگ را مقدر فرمودهای، موحد و کافر؛ و همه مرگ را میچشند و همه به سوی تو آیند؛ مبارک و منزهی تو؛ هیچ خدایی جز تو نیست؛ یکتایی و شریکی برای تو نیست.»
روز سیونهم: ویژگیهای مرگ > شامل تمام افراد
آیه
همگان، چشندۀ مرگ
<کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ>[7]
«هر نفسى مرگ را خواهد چشید، و پس از مرگ شما را به سوى ما بازگردانند.»
روایت
دعوتکنندۀ همه
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: فإنّهُ و اللَّهِ الجِدُّ لا اللَّعِبُ، و الحَقُّ لا الکَذِبُ، و ما هُو إلّا المَوتُ أسمَعَ داعِیهِ، و أعجَلَ حادِیهِ، فلا یَغُرَّنَّکَ سَوادُ الناسِ مِن نفسِکَ.»[8]
«امامعلى{علیه السلام} فرمود: به خدا سوگند! این جدّى است نه شوخى، راست است نه دروغ؛ منظورم چیزى جز مرگ نیست که دعوتکنندهاش نداى خود را به گوش همگان رسانید و ساربانش همگان را به سوى مرگ شتاباند؛ پس مشاهده انبوه مردمان، تو را از خویشتن غافل نسازد.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
از حالا به فکر باشید! از جوانی به فکر باشید! الان هر قدمی که شما برمیدارید، رو به قبر است. هیچ، هیچ معطلی ندارد؛ هیچ اشکالی ندارد. هر دقیقهای از عمر شریف شما میگذرد، یکمقداری به قبر و آنجایی که از شما سؤال خواهند کرد و همه مسئول خواهید بود، نزدیک میشوید.[9]
شعر
«عمرت ای خواجه هست چند ایام و آنچه داری بپیش بی انجام
بی نهایت چه و نهایت دار گرچه او هست صدهزار، هزار
زانچه پیش است نیست عشر عشیر عمر دنیا ز خواب کمتر گیر
پس چو بیحد به قبر باید خفت نتوان شاه بازیاش هم گفت»[10]
داستان
علت مرگ ملکه
روزگاری در کنار «رود نیل» هنگام باستانشناسی صندوق بزرگی را پیدا کردند. وقتی درب صندوق را باز کردند، جسد مومیاییشدهای را دیدند که در اطرافش چند خروار جواهر قرار داشت. وقتی تحقیق کردند، فهمیدند یکی از ملکههای مصر بوده که بعد از مرگش جسدش را مومیایی کردهاند. در این صندوق همراه جواهرات، لوحی را نیز پیدا کردند که روی آن نوشته شده بود: این وصیتنامه من است؛ پس از مرگم، هرکس جنازهام را میبیند، بداند که در زمان سلطنت من در مملکتم قحطی شد و کار به آنجا رسید که من (ملکه مصر) حاضر شدم تمام این جواهرات را بدهم و یکعدد نان در عوض آنها بگیرم، اما میسر نشد تا اینکه از گرسنگی به بستر مرگ افتادم؛ این را همه باید بخوانند تا عبرت بگیرند و بفهمند که تا وقتی خداوند نخواهد، هیچچیز نمیتواند انسان را بینیاز کند.
اگر خداوند نخواهد، حتی اگر تمام وسایل و زمینهها را فراهم کنی، هیچ کاری نمیتوانی از پیش ببری.[11]
ادعیه
«اللَّهُمَّ بِکَ نُمْسِی وَ بِکَ نُصْبِحُ وَ بِکَ نَحْیَا وَ بِکَ نَمُوتُ وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ.»[12]
«خدایا! به وسیله تو صبح و شام کردیم و زندگی و مرگ ما به وسیله توست و پایان ما به سوی توست.»
روز چهلم: ویژگیهای مرگ > شامل تمام افراد
آیه
استثناناپذیری
<إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ 30 ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ>[13]
«تو و این خلق به مرگ از دار دنیا خواهید رفت.(30) آنگاه روز قیامت همه در پیشگاه عدل پروردگار خویش با یکدیگر ستیزه مىکنید.»
روایت
منزلگاهی در پیشِ رو
«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ{علیه السلام}: فَإِنَّ الْغَایَةَ أَمَامَکُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَکُمْ السَّاعَةَ تَحْدُوکُمْ تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّمَا یُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ.»[14]
«امامعلی{علیه السلام} فرمود: منزلگاه آخر، پیشِ روى شماست و مرگ، از پشتِ سرتان بانگ رحیل مىزند؛ سبکبار شوید تا برسید؛ پیشینیان شما منتظرتان هستند.»
کلام بزرگان
مقام معظم رهبری؟حفظ؟
در دعای شریف ابوحمزه میخوانیم: «اِرحَمنی صَریعاً عَلَی الفِراشِ تُقَلِّبُنی اَیدی اَحِبَّتی»[15]؛ این حالتی که برای همه پیش میآید و شاید خیلیها این حالت احتضار و لحظات نزدیکی مرگ را در دیگران دیدهاند؛ من و شما در آن لحظات از خودمان اختیاری نداریم؛ هیچکس در آنجا به ما نزدیکتر از خدا نیست: <وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلیهِ مِنکُم وَ لکِن لا تُبصرِون>[16]؛ هیچکس نمیتواند ما را در آن حالت از آن ورطهای که در مقابل ماست، نجات بدهد، مگر عمل صالح و فضل الهی. عرض میکنیم در این دعا که «اللّهُمَّ ارحَمنی»؛ در آنجا بر ما رحم کن! «وَ تَفَضَّل عَلَیَّ مَمدوداً عَلَی المُغتَسَلِ یُقَلِّبُنی صالحُ جیرَتی»؛ در هنگامی که بعد از مرگ ما را غسل میدهند، خدای متعال در آن حالت، رحمت و فضل خود را شامل حال ما کند و به ما ترحّم کند. بیاختیار در اختیار دستهای غسلدهنده هستیم؛ این مال یکایک من و شماست؛ هیچکداممان از این حالت دوری و فراغت نداریم؛ این برای همه ما پیش میآید. به یاد آن لحظه باشید![17]
شعر
«صدای چاوشان مردن آیو به گوش آوازهٔ جانکندن آیو
رفیقان میروند نوبت به نوبت وای آن ساعت که نوبت وا من آیو»[18]
داستان
جنازه اسکندر و دستهای خالی
میگویند: «اسکندر ذوالقرنین» در بین پادشاهان، مشهور به حکمت و دانایی بوده است. موقعی که مرگ وی فرا رسید، وصیت کرد که جنازه مرا نپوشانید و برای تابوت درپوش نگذارید؛ در تابوت را باز بگذارید و دستانم را نیز از کفن بیرون قرار دهید! «ذوالقرنین» مُرد و کسی هم نفهمید منظورش چیست. بعد از اینکه جنازه را به طرف گورستان حرکت دادند، علما سخنرانی کرده و جملاتی گفتند. مادرش نیز رو به جنازۀ پسرش کرد و گفت: پسر جانم! در حال زندگیات مردم را بسیار موعظه کردی، ولی موعظه امروزت از تمام آنها بالاتر است؛ اینکه گفتی: دست خالیام را نشان مردم بدهید تا آنها ببینند با دست خالی میخواهم زیر خاک بروم.
آدمی باید شعور پیدا کند؛ شعور هم ساعت مرگ پیدا میشود؛ آنگاه است که میفهمد تمام کارهایی که در دنیا کرده، اشتباه بوده است.[19]
ادعیه
«الّلهُمَّ... فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَیْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِیَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِیَارَتِهِ، وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِکَ، وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِیحِ رَحْمَتِکَ أَمِتْنَا مُهْتَدِینَ غَیْرَ ضَالِّینَ، طَائِعِینَ غَیْرَ مُسْتَکْرِهِینَ، تَائِبِینَ غَیْرَ عَاصِینَ وَ لَا مُصِرِّینَ.»[20]
«خدایا!... وقتی مرگ را بر سر ما فرود آوری، ما را مهمانى نیکبخت گردان و وقتی مرگ آمد، آن را آرامش جان ما قرار بده! مهمان ما را سبب بدبختى ما مگردان و از دیدار او، ما را به خوارى میفکن؛ او را درى از درهاى آمرزش و کلیدى از کلیدهاى رحمت خویش قرار ده!»
[1]- آلعمران، 185.
[2]- بحارالأنوار، ج14، ص70.
[3]- معراجالسعادة، ص۶۶۷.
[4]- الهینامه عطار، ص283.
[5]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص25.
[6]- الصحیفةالسجادیة، ص254 (دعای 52).
[7]- العنکبوت، 57.
[8]- نهجالبلاغة، ص190.
[9]- تهذیب نفس و سیروسلوک از دیدگاه امامخمینی، ص273.
[10]- دیوان ملاهادی سبزواری، ساقینامه، و له فی ذم الدنیا الدنیة.
[11]- داستانهای شهیددستغیب، توحید و نبوت، ص58.
[12]- مصباحالمتهجد، ج1، ص115.
[13]- الزمر، 30 و 31.
[14]- بحارالأنوار، ج6، ص136.
[15]- مصباحالمتهجد، ج2، ص593.
[16]- الواقعة، 85.
[17]- بیانات معظم له در 2/4/1394 به نقل از سایت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای؟مد؟ به آدرس: https://khl.ink/f/30069.
[18]- دیوان باباطاهر، ص109.
[19]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص198.
[20]- الصحیفةالسجادیة، ص172 (دعای 40).