مراقبات اخلاق توحیدی-جلد چهارم-بخش اول،مراقبه مرگ مطلق > روز بیستوششم: ویژگیهای مرگ > گریزناپذیری
روز بیستوششم: ویژگیهای مرگ > گریزناپذیری
آیه
بیفایدهبودن فرار از مرگ
<قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلیلاً>[1]
«بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، گریز شما هرگز سودتان نمىدهد، و در این صورت جز اندکى برخوردار نخواهید شد.»
<قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ>[2]
«بگو: بىتردید مرگى را که از آن مىگریزید با شما دیدار خواهد کرد؛ سپس به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانده مىشوید؛ پس شما را به اعمالى که همواره انجام مىدادید، آگاه خواهد کرد.»
روایت
فرار از مرگ، مساوی با رسیدن به آن
«قالَ أمیرُ المُؤمِنینَ{علیه السلام}: أَیُّهَا النَّاسُ کُلُ امْرِئٍ لَاقٍ فِی فِرَارِهِ مَا مِنْهُ یَفِرُّ وَ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ إِلَیْهِ وَ الْهَرَبَ مِنْهُ مُوَافَاتُه.»[3]
«حضرت علی{علیه السلام} فرمود: ای مردم! هر کسی با چیزی که از آن فرار میکند، ملاقات میکند و اجل، نفس را به سوی خود میخواند و فرار از آن موجب رسیدن به آن است.»
کلام بزرگان
آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}
انسان باید آرزوهاى خود را در دنیا کوتاه کند تا به سبب نرسیدن به آنها به پروردگارش بدبین نشود و نیز توقّع آسایش دائم و سلامتى از بلیّات و مصیبات را از خود دور کند و بداند که حیات مادّى بشرى چون بر اساس تضادّ و تزاحم است؛ هیچ بشرى از برخورد با ناملایمات در امان نخواهد بود؛ مثلا نیازمندىها، بیمارىها، دشمنىها، حسدورزىها و بالأخره مرگ از لوازم زندگى مادّى بشری است و هیچ بشرى را توانایى فرار از اینها نیست؛ جز صبر و انتظار تمامشدن این حیات سرسامآور و رسیدن به زندگى بهتر در جهان پس از مرگ چارهاى نیست.[4]
شعر
«مرگ هریک ای پسر همرنگ اوست پیش دشمن، دشمن و بر دوست، دوست
پیش ترک آیینه را خوشرنگی است پیش زنگی آینه هم زنگی است
آن که میترسی ز مرگ اندر فرار آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار
روی زشت توست نه رخسار مرگ جان تو همچون درخت و مرگ، برگ»[5]
داستان
مرگ شگفتانگیز هارونالرشید
زمانی که بیماری هارونالرشید در خراسان شدید شد، فرمان داد طبیبی از طوس حاضر کنند. آنگاه سفارش کرد ادرار او را با ادرار گروهی از بیماران و از افراد سالم بر طبیب عرضه کنند. طبیب شیشهها را یکی پس از دیگری بررسی میکرد و بیآنکه بداند از کیست، گفت: به صاحب این شیشه بگویید وصیتش را آماده کند! زیرا نیرویش مضمحل شده و بنیهاش فروریخته است. هارون از شنیدن این خبر از زندگیاش مأیوس شد و شعری بدین مضمون خواند: طبیب با طبابت و دارویش قدرت دفاع در برابر مرگی که فرا رسیده ندارد؛ اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بیماری که در گذشته آن را درمان میکرد، میمیرد؟!
در آن حال به او خبر دادند مردم شایعه مرگش را پخش کردهاند. برای اینکه این شایعه برچیده شود، فرمان داد چهارپایی آوردند تا بر آن سوار شود و میان مردم ظاهر گردد. وقتی سوار شد، ناگهان زانوی حیوان سست شد، گفت: مرا پیاده کنید که شایعهپراکنان راست میگویند! سپس سفارش کرد کفنهایی برایش بیاورند. از میان آنها یکی را انتخاب کرد و گفت: در کنار همین بسترم قبری برای من آماده کنید. سپس نگاهی در قبر کرد و این آیات را خواند: <ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ 28 هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ>[6]؛ مجرمی هستم که کارم از کار گذشته و زبان به این حقیقت میگشایم که مال و ثروتم چیزی از عذاب خدا را از من برطرف نکرد و امروز که روز بیچارگی من است به دادم نرسید؛ نهتنها مال و ثروتم مشکلی را از من حل نکرد و گرهی را برایم نگشود، بلکه قدرت و سلطنتم نیز نابود شد و از دستم رفت.[7]
ادعیه
«سَیِّدِی مَنْ لِی وَ مَنْ یَرْحَمُنِی إِنْ لَمْ تَرْحَمْنِی وَ فَضْلَ مَنْ أُؤَمِّلُ إِنْ عَدِمْتُ فَضْلَکَ یَوْمَ فَاقَتِی وَ إِلَى مَنِ الْفِرَارُ مِنَ الذُّنُوبِ إِذَا انْقَضَى أَجَلِی سَیِّدِی لَا تُعَذِّبْنِی وَ أَنَا أَرْجُوک.»[8]
«ای آقای من! اگر تو بر من رحم نکنی، چه کسی را دارم که بر من رحم کند؟! و در روزی که چیزی ندارم، اگر فضل تو را نیابم، به فضل چه کسی امیدوار باشم؟! و زمانی که اجلم سر آید، به سوی چه کسی از گناهانم فرار کنم؟! آقای من! در حالی که به تو امیدوارم، عذابم نکن!»