مراقبات اخلاق توحیدی-جلد چهارم-بخش اول،مراقبه مرگ مطلق > روز هفتم: ویژگیهای زندگی دنیوی > موضع امتحان
روز هفتم: ویژگیهای زندگی دنیوی > موضع امتحان
آیه
آزمودگی در دنیا
<کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ>[1]
«هر کسى چشندۀ مرگ است و ما شما را به نوعى خیر و شر آزمایش مىکنیم؛ و به سوى ما بازگردانده مىشوید.»
روایت
ریشۀ فتنه و آزمایش
«قالَ أمیرُ المؤمِنینَ{علیه السلام}: إِنَّ الدُّنْیَا لَمُفْسِدَةُ الدِّینِ مُسْلِبَةُ الْیَقِینِ وَ إِنَّهَا لَرَأْسُ الْفِتَنِ وَ أَصْلُ الْمِحَن.»[2]
«امامعلی{علیه السلام} فرمود: همانا دنیا فاسدکنندۀ دین و ازبینبرندۀ یقین است؛ و به درستی که دنیا سر فتنهها و ریشۀ ناراحتیهاست.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
انسان در این دنیا، هر انسانى که باشد از انسانهاى بزرگ- مثل انبیا و اولیا؟عهم؟- تا هرجا که برسد، مورد امتحان است. امتحان ملازم با وجود انسان است و هیچ انسانى بدون امتحان نخواهد در این عالم زیست کند. گاهى امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اینهاست.[3]
شعر
«دنیا به مثل چو کوزهٔ زرین است گه آب در او تلخ و گهی شیرین است
تو غره مشو که عمر من چندین است کاین اسب عمل مدام زیر زین است»[4]
داستان
مصلحتِ ثعلبه
«ثعلبه» که مردى فقیر بود و از ثروت بهرهاى نداشت روزى به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} عرضه داشت: اى رسول خدا! برایم دعا کن تا خداوند به من ثروتى عنایت کند. حضرت فرمود: اى ثعلبه! مقدار مالى که در اختیار توست، اگر به اداى شکرش برخیزى، براى تو بهتر است از ثروتى که نتوانى مسئولیت آن را تحمل کنى؛ آیا دوست ندارى از زندگى پیامبرت درس بگیرى؟ اى ثعلبه! به خدا اگر اراده کنم، کوهها برایم طلا و نقره مىشود؛ امّا بهترین زندگى آن است که در آن عفاف و کفاف باشد و بهترین مال آن است که انسان بتواند شکرش را به جاى آورد.
ثعلبه به بیان رسول خدا{صلوات الله علیه} قانع نشد و با اصرار از حضرت تقاضاى دعا کرد و به حضرت عرضه داشت: به آن خدایى که تو را مبعوث به رسالت کرده است! اگر ثروتى به من عطا شود، حقّش را ادا خواهم کرد.
رسول خدا{صلوات الله علیه} به دنبال اصرار ثعلبه دعا کرد. پس از دعاى ایشان زندگى مادى ثعلبه دگرگون و روز به روز ثروتش زیادتر شد. اوّل چند گوسفند تهیّه کرد و مشغول دامدارى شد. به مرور زمان دامنۀ اموالش چنان وسعت گرفت که به تدریج شهر مدینه از پاسخگفتن به نیاز او عاجز شد. از شهر به بیابان رفت و در آنجا به کار دامدارى مشغول شد و چنان سرگرم ادارۀ کار خود شد که از جمعه و جماعت و زیارت پیامبر{صلوات الله علیه} محروم ماند.
پس از نزول حکم زکات، به دستور رسول خدا{صلوات الله علیه} مأموران جمعآورى زکات به سراغ ثعلبه رفتند و برابر حکم خدا و رسول، از او طلب زکات کردند؛ امّا او از دادن زکات بخل ورزید و در جواب گفت: زکات در ردیف جزیهاى است که از اقلیّتهاى مذهبى مىگیرند و این برنامه، زورى است که بر ما ثروتمندان تحمیل مىشود و من از دادن اینگونه مالیاتها خود را معذور مىبینم! چون خبر بخلورزى او به پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} رسید، فرمود: واى بر ثعلبه، واى بر ثعلبه! او همچنان به جمع ثروت مشغول بود، تا تمام ثروت از دستش رفت و به سوء عاقبت دچار شد.[5]
به نقلی دیگر، وقتی آیه زکات نازل شد، حضرت آیه را برای یکی از اصحاب قرائت فرمود و او و شخص دیگری را برای گرفتن زکات از ثعلبه و مردی از قبیله «بنیسلیم» مأمور فرمود. آن دونفر ابتدا نزد ثعلبه رفته و آیات زکات را برای او قرائت نمودند و مطالبه زکات کردند. دوستی مال دنیا باعث شد که ثعلبه طغیان کند. او گفت: آنچه پیامبر از ما میخواهد، زکات نیست، مالیات است؛ بنابراین زکات نداد و گفت: بروید و چند روز دیگر بیایید تا من کمی فکر کنم! آن دونفر نزد مرد «سُلیمی» رفتند و آیه قرآن و نامه پیامبر را بر او خواندند. آن مرد گفت: شنیدم و امر خداوند و رسولش را اطاعت نمودم. آنگاه به میان شتران خود رفت و بهترین آنها را انتخاب کرد و آورد و گفت: اینها را نزد رسول خدا ببرید! آن دو مرد گفتند: رسول خدا به ما امر نفرموده که بهترین مال را بستانیم. آن مرد پاسخ داد: حاشا که من جز بهترین مالم را به خدا و رسولش دهم! آن دو مرد شتران را گرفته و نزد ثعلبه بازگشتند. ثعلبه باز حرفهای سابق خود را تکرار نمود و از دادن زکات خودداری کرد. آن دو به مدینه بازگشتند و ماجرای ثعلبه را به عرض پیامبر رسانیدند. پیامبر فرمود: وای بر ثعلبه! و مرد سُلیمی را دعای خیر فرمود.[6]
ادعیه
«اَللّهُمَّ... وَ لَا تَجْعَلْ فِرَاقَهَا عَلَیَّ حُزْناً أَجِرْنِی مِنْ فِتْنَتِهَا وَ اجْعَلْ عَمَلِی فِیهَا مَقْبُولا.»[7]
«خدایا!... دوری دنیا را مایه ناراحتی من مگردان و مرا از فتنههایش امان بخش و عملم را در آن قبول فرما!»