روز سی‌ام: تدفین

آیه

تدفین، از سنن الهی

<قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ 17 مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ 18 مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ 19 ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَهُ 20 ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ>[1]

«مرگ بر انسان! چه کافر و ناسپاس است!(17) [خدا] او را از چه چیز آفریده؟(18) از نطفه‏اى آفریده است؛ پس او را اندازۀ لازم عطا کرد.(19) آن‌گاه راه [هدایت، سعادت، خیر و طاعت‏] را برایش آسان ساخت؛(20) سپس او را میراند و در گور نهاد.»

روایت

علت دفن میت

«قَالَ الإمامُ الرِّضَا{علیه السلام}: إِنَّمَا أُمِرَ بِدَفْنِ الْمَیِّتِ لِئَلَّا یَظْهَرَ النَّاسُ عَلَى فَسَادِ جَسَدِهِ وَ قُبْحِ مَنْظَرِهِ وَ تَغَیُّرِ رِیحِهِ وَ لَا یَتَأَذَّى بِهِ الْأَحْیَاءُ بِرِیحِهِ وَ بِمَا یَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنَ الْآفَةِ وَ الْفَسَادِ وَ لِیَکُونَ مَسْتُوراً عَنِ الْأَوْلِیَاءِ وَ الْأَعْدَاءِ فَلَا یَشْمَتَ عَدُوٌّ وَ لَا یَحْزَنَ صَدِیقٌ.»[2]

«امام‌رضا{علیه السلام} فرمود: همانا امر به دفن میت شده‌ است تا مردم بر فاسدشدن جنازه و بدمنظربودن و تغییر بوی آن مطلع نشوند و زندگان از بوی بد آن اذیت نگردند؛ و از آفات و فسادی که بر جنازه عارض شده، آگاه نشوند؛ و پیکر او از دوستان و دشمنانش پوشیده بماند تا دشمنان، او را شماتت نکنند و دوستانش با دیدن پیکر او غمگین نشوند.»

«عَنْ یُونُسَ قَالَ: حَدِیثٌ‏ سَمِعْتُهُ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى{علیه السلام} مَا ذَکَرْتُهُ وَ أَنَا فِی بَیْتٍ إِلَّا ضَاقَ عَلَیَّ؛ یَقُولُ{علیه السلام}:‏ إِذَا أَتَیْتَ بِالْمَیِّتِ إِلَى شَفِیرِ الْقَبْرِ فَأَمْهِلْهُ سَاعَةً فَإِنَّهُ یَأْخُذُ أُهْبَتَهُ لِلسُّؤَالِ.»[3]

«یونس‌بن‌عبدالرحمن می‌گوید: روایتی از امام‌کاظم{علیه السلام} شنیدم که هرگاه در تنهایی منزلم یادآور آن می‌شدم، سینه‌ام تنگ می‌گشت. حضرت کاظم{علیه السلام} فرمود: زمانی که مرده را به لبه قبر می‌بری تا دفن کنی، اندکی به او مهلت بده تا آمادگی سؤال قبر را پیدا کند و سپس او را داخل قبر کن!»

کلام بزرگان

شیخ‌جعفر شوشتری{رحمة الله علیه}

هریک که نشسته‌اید، می‌گویید: دخلی به من ندارد! هرچه می‌خواهد برای دیگران بگوید، بگوید؛ نه و الله! به رفتار و کردار و اموال و حتی حرکات و سکنات یکایک شما دخلی دارد. شاید بعضی از بی‌دین‌ها بگویند: به گور سیاه که کار به همه‌چیز ما داشته باشی! می‌گویم: بلى و الله! به گور سیاه شما کار دارم. خیال مکن گور سیاه، مَثل یا حرف است. همه واهمه‌ام بر شما از گور سیاه است. همه موعظه‌ام برای گور سیاه است. از وقت داخل‌شدن در گور سیاه بر خودمان می‌ترسم! می‌ترسم از تاریکی قبر، تاریکی لحد، تاریکی وحشت، تاریکی عمل.[4]

شعر

«اگر زرین‌کلاهی عاقبت هیچ                                اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند                                  در آخر خاک راهی عاقبت هیچ»[5]

                                                            ***

«دلا اصلا نترسی از ره دور                                     دلا اصلا نترسی از ته گور

دلا اصلا نمی‌ترسی که روزی                                    شوی بنگاه مار و لانه مور»[6]

داستان

سبکباری!

شیخ اجل، سعدی{رحمة الله علیه} از زبان فقیرزاده‌ای خطاب به توانگرزاده‌ای آورده است: توانگرزاده‌ای دیدم که بر سر گور پدر نشسته و با درویش‌بچه‌ای مناظره می‌کند که صندوق تربت ما سنگین است و کتابت رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده‌ایم؛ اما گور پدرت به چه ماند که خشتی فراهم آورده و مشتی خاک بر آن پاشیده‌اید. درویش‌بچه بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگ‌های گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده است.

دلا راه تو پر خاک و خسک بی                             گذرگاه تو بر اوج فلک بی

گر از دستت برآید، پوست از تن                             برآور، تا که بارت کمترک بی[7]

ادعیه

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَحْشَةِ الْقَبْرِ وَ مِنْ خَلْوَتِهِ وَ مِنْ ظُلْمَتِهِ وَ ضِیقِهِ وَ عَذَابِهِ وَ مِنْ هَوْلِ مَا أَتَخَوَّفُ بَعْدَهُ یَا رَبَّ الْعَالَمِین.»‏[8]

«خدایا! به تو پناه می‌برم از وحشت قبر و خلوت و تاریکی و تنگی و عذاب آن؛ و از هول و هراسی که پس از آن برایم پیش می‌آید و از آن هراسانم؛ ای پروردگار عالمیان!»

 

[1]- عبس، 17-21.

[2]- وسائل‌الشیعة، ج‏3، ص141.

[3]- الکافی، ج‏3، ص191.

[4]- موعظه، ص90.

[5]- دیوان باباطاهر، ص105.

[6]- همان، ص84.

[7]- هزارویک حکایت اخلاقی، حکایت 813.

[8]- إقبال‌الأعمال، ج‏1، ص377.

فهرست مطالب