روز سی‌وششم: سؤال در قبر

آیه

ثبات قدم در قبر

<یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاء>[1]

«خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ایمانشان در زندگى دنیا و آخرت ثابت قدم و پابرجا مى‏دارد؛ و خدا ستمکاران را گمراه مى‏کند؛ و خدا هرچه بخواهد، انجام مى‏دهد.»

روایت

حالات مؤمن و کافر در پاسخ به سؤالات قبر

«قالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه} فِی قَوْلِهِ‏ <یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ>: فِی‏ الْقَبْرِ إِذَا سُئِلَ‏ الْمَوْتَى.»[2]

«رسول اکرم{صلوات الله علیه} درباره آیۀ خداوند؟عز؟ مؤمنان را با سخنی ثابت در دنیا و آخرت، پابرجا می‌دارد، فرمود: سخن آیه شریفه پیرامون قبر است؛ هنگامی که از مردگان سؤال می‌شود.»

«قالَ الإمامُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ{علیه السلام}‏: یَا ابْنَ آدَمَ... صِرْتَ إِلَى قَبْرِکَ وَحِیداً فَرَدَّ إِلَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ وَ اقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَانِ؛ نَاکِرٌ وَ نَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَ شَدِیدِ امْتِحَانِکَ؛ أَلَا وَ إِنَّ أَوَّلَ مَا یَسْأَلَانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ وَ عَنْ نَبِیِّکَ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ و عَنْ دِینِکَ الَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ وَ عَنْ کِتَابِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ وَ عَنْ إِمَامِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتَوَلَّاهُ ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا کُنْتَ أَفْنَیْتَهُ وَ مَالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَ فِیمَا أَنْتَ أَنْفَقْتَهُ؛ فَخُذْ حِذْرَکَ‏ وَ انْظُرْ لِنَفْسِکَ‏ وَ أَعِدَّ الْجَوَابَ قَبْلَ الِامْتِحَانِ وَ الْمُسَاءَلَةِ وَ الِاخْتِبَارِ؛ فَإِنْ تَکُ مُؤْمِناً عَارِفاً بِدِینِکَ مُتَّبِعاً لِلصَّادِقِینَ مُوَالِیاً لِأَوْلِیَاءِ اللَّهِ لَقَّاکَ اللَّهُ حُجَّتَکَ وَ أَنْطَقَ لِسَانَکَ‏ بِالصَّوَابِ وَ أَحْسَنْتَ الْجَوَابَ وَ بُشِّرْتَ بِالرِّضْوَانِ وَ الْجَنَّةِ مِنَ اللَّهِ؟عز؟ وَ اسْتَقْبَلَتْکَ الْمَلَائِکَةُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ وَ إِنْ لَمْ تَکُنْ کَذَلِکَ تَلَجْلَجَ لِسَانُکَ وَ دَحَضَتْ حُجَّتُکَ وَ عَیِیتَ عَنِ الْجَوَابِ‏ وَ بُشِّرْتَ بِالنَّارِ وَ اسْتَقْبَلَتْکَ مَلَائِکَةُ الْعَذَابِ بِ<نُزُلٍ مِنْ حَمِیمٍ وَ تَصْلِیَةِ جَحِیم‏>[3][4]

«امام‌سجاد{علیه السلام} فرمود: ای فرزند آدم!... به سوی قبرت به تنهایی روانه می‌شوی و در آنجا روحت به تو بازگردانده می‌شود؛ در آن ورطه خطرناک، ناکر و نکیر (دو تن از فرشتگان الهی) برای سؤال از تو و آزمونی سخت می‌آیند؛ آگاه باش که اولین سؤال آنها از پروردگاری است که می‌پرستی و سپس از پیامبری که به سویت ارسال شد و از دینت که بر آن استوار بودی؛ بعد از آن، از کتاب آسمانی که می‌خواندی و امامی که ولایت او را پذیرفتی؛ سپس از عمرت که در چه راهی مصرف کردی و مالی که از کجا کسب و در کجا خرج کردی؛ پس برای خودت پناه و سپری انتخاب کن و به درونت نگاه کن و قبل از آزمون و سؤال، جواب را آماده کن! اگر مؤمن دین‌شناس، پیرو صادقان و دوستدار اولیای الهی باشی، خداوند؟عز؟ حجتت را به تو می‌نمایاند و زبانت را به امر درست می‌گشاید تا پاسخی نیکو دهی و تو را به رضوان و بهشتی از سوی خداوند متعال بشارت می‌دهند؛ و ملائکه با آرامش و مهربانی به استقبال تو می‌آیند؛ اما اگر چنین نباشی، زبانت از کار می‌افتد و حجت تو از بین می‌رود و از جواب باز می‌ماند و تو را به جهنم بشارت می‌دهند و فرشتگان عذاب به استقبالت می‌آیند با پذیرایی به وسیلۀ آبی جوشان و ورود به جهنم!»

کلام بزرگان

امام‌خمینی{رحمة الله علیه}

از بزرگ‌ترین کمالات انسانى، تجاوز از اشخاصى است که به او بدى کردند. صفت عفو و تجاوز، از صفات جمالیه حق تعالى است که اتّصاف به آن تشبّه به مبادى عالیه است. کسى که در تحت تربیت ربُّ‌العالمین واقع شد و مربوب ذات مقدّس حق تعالى شد، باید در او از صفات جمال حق؟عز؟ جلوه‌اى حاصل شود و مرآت جمال جمیل الهى گردد. از بزرگ‌ترین اوصاف حق، رحمت بر عباد و تجاوز از سیّئات و عفو از خطیئات است. اگر در انسان حظّى از این اوصاف نباشد، در جواب سؤال قبر -که وقت بروز سرائر است- نتواند گفت: «رَبِّىَ اللّٰهُ»؛ آن‌گاه که سؤال شود: «مَنْ رَبُّکَ»[5]؛ زیرا انتخاب این اسم در بین اسما شاید اشاره به آن باشد که در تحت تربیت کى بودى و دست قدرت کى در تو متصرف بود؟ اگر انسان در تحت ربوبیّت ذات مقدّس حق تربیت شده باشد و ظاهر و باطنش مربّىٰ به آن تربیت باشد، مى‌تواند جواب دهد؛ وگرنه یا جواب ندهد و یا شاید «ربّی‌ الشّیطان» و یا «ربّى النفس الأمّارة» بگوید.[6]

شعر

«سؤال قبر چون است و چگونه             نکیر و منکر و اقرار و انکار

چسان خواهد شدن حشر خلایق          کجا خواهد کشید انجام این کار»[7]

داستان

خوابیدن در قبر مادر

علامه طباطبایی{رحمة الله علیه} از سیدعلی آقای قاضی{رحمة الله علیه} نقل کردند که ایشان فرمودند: در نجف اشرف، نزدیک منزل ما، مادر یکی از «افندی‌ها» فوت کرد. دخترش بسیار گریه می‌کرد و با تشییع‌کنندگان تا قبر مادر آمد. آن‌قدر ناله کرد که تمام جمعیت منقلب شدند. قبر که آماده شد و خواستند مادر را در قبر بگذارند، دختر فریاد زد که من از مادرم جدا نمی‌شوم! هرچه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد. صاحبان عزا دیدند اگر بخواهند دختر را به اجبار جدا کنند، بدون شک خواهد مرد؛ بالأخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هم پهلوی بدن مادر درون قبر بماند؛ ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند و فقط روی آن را با تخته‌ای بپوشانند و سوراخی هم بگذارند تا دختر نمیرد و هروقت خواست، از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، پهلوی مادر خوابید. فردا آمدند و سرپوش را برداشتند که ببینند بر سر دختر چه آمده است؟ دیدند تمام موهای سرش سفید شده است! علت را پرسیدند. گفت: شب‌هنگام دیدم دونفر از ملائکه آمدند و در دوطرف او ایستادند و شخص محترمی هم آمد و وسط آنها ایستاد. دوفرشته مشغول سؤال از عقاید او شدند و او جواب می‌داد. از توحید سؤال کردند، جواب داد: خدای من واحد است. از نبوت سؤال کردند، جواب داد: پیامبر من محمدبن‌عبدالله{صلوات الله علیه} است. سؤال کردند: امام تو کیست؟ آن مرد محترم که وسط آنها ایستاده بود، گفت: من امام او نیستم! در این حال آن دوفرشته چنان گرزی بر سر مادرم زدند که آتشش به آسمان زبانه می‌کشید و من از وحشت به این حال که می‌بینید، افتاده‌ام. آقای قاضی{رحمة الله علیه} فرمودند: چون طایفه این دختر سنی‌مذهب بودند و این واقعه مطابق عقاید شیعه واقع شد، آن دختر شیعه شد و تمام طایفۀ او نیز که از افندی‌ها بودند، به برکت این دختر شیعه شدند.[8]

ادعیه

«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ السَّعَةَ فِی الْقَبْرِ وَ الْحُجَّةَ الْبَالِغَةَ وَ الْقَوْلَ الثَّابِتَ‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ أَنْ تُنْزِلَ عَلَیَّ الْأَمَانَ وَ الفَرَج وَ السُّرُورَ وَ نَضْرَةَ النَّعِیم.»‏[9]

«خدایا! از تو وسعت در قبر و حجت رساننده و گفتاری ثابت در زندگی دنیا و آخرت را خواستارم؛ و درخواست می‌کنم که بر من امنیت و گشایش و شادمانی و طراوت نعمت را نازل فرمایی!»

روز سی‌وهفتم: سؤال در قبر

آیه

پرسش از نعمت‌ها

<ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ>[10]

«آن‌گاه شما در آن روز از نعمت‌ها بازپرسى خواهید شد.»

روایت

سؤال از اعتقادات

«قالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه}‏: أَنَّ لِلَّهِ تَعَالَى مَلَکَیْنِ یُقَالُ لَهُمَا نَاکِرٌ وَ نَکِیرٌ، یَنْزِلَانِ عَلَى الْمَیِّتِ فَیَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ وَ نَبِیِّهِ وَ دِینِهِ وَ إِمَامِهِ؛ فَإِنْ أَجَابَ بِالْحَقِّ سَلَّمُوهُ إِلَى مَلَائِکَةِ النَّعِیمِ وَ إِنْ أُرْتِجَ عَلَیْهِ‏ سَلَّمُوهُ إِلَى مَلَائِکَةِ الْعَذَابِ.»[11]

«پیامبر اسلام{صلوات الله علیه} فرمود: خداوند متعال دوفرشته دارد که ناکر و نکیر نام دارند و بر مرده نازل می‌شوند؛ سپس از پروردگار و پیامبر و دین و امام او سؤال می‌پرسند؛ اگر پاسخی به‌حق دهد، او را به فرشتگان نعمت می‌سپارند؛ ولی اگر در جواب بماند، او را به فرشتگان عذاب تحویل می‌دهند.»

«قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}:‏ یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِی قَبْرِهِ، فَإِذَا أَثْبَتَ فُسِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ سَبْعَةَ أَذْرُعٍ وَ فُتِحَ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ قِیلَ لَهُ: نَمْ، نَوْمَةَ الْعَرُوسِ قَرِیرَ الْعَیْنِ.»[12]

«امام‌صادق{علیه السلام} فرمود: انسان در قبر مورد سؤال قرار می‌گیرد؛ اگر ثابت‌قدم باشد و پاسخ خوبی دهد، به اندازه هفتادذراع در قبرش وسعت ایجاد می‌شود و دربی به سوی بهشت برایش باز می‌گردد؛ و به او گویند: مانند عروس با چشمانی آرام به خواب برو!»

کلام بزرگان

محدث قمی{رحمة الله علیه}

باید به عالم برزخ و ثواب و عقاب آن و باقى‌بودن روح بعد از مفارقت از بدن تصدیق کرد و باید به سؤال قبر اقرار کرد و دانست که نفس بعد از موت باقى است. اگر محض ایمان دارد، متنعّم است؛ و اگر محض کفر دارد، معذّب است. اگر مستضعف است که قدرت بر تمیز حق از باطل ندارد و یا حجّت بر او تمام نشده، ایشان را در برزخ سؤالى و عذابى و ثوابى نخواهد بود و امر ایشان موقوف است تا قیامت که حق تعالى به عدل یا به فضل خود در حق ایشان حکم فرماید. سایر مردم پس از بیرون‌شدن روح از بدن‌هایشان دوباره روحشان در قبر برمى‌گردد؛ یا به جمیع بدن یا به بعضى از آن که قدرت بر فهم خطاب و سؤال و جواب داشته باشند. از ایشان درباره بعضى از عقاید و اعمال سؤال مى‌کنند و به مقتضاى آن ثواب و عقاب مى‌دهند. فشار قبر -فى الجمله- حق است و سؤال بعضى ساقط مى‌شود؛ مانند کسى که او را تلقین کرده باشند. همه اینها در بدن اصلى واقع مى‌شود و بعد از آن روح به بدن مثالى لطیفى تعلّق مى‌گیرد که مانند اجسام جنّ و ملائکه مى‌باشد، شبیه به اجسام اصلیّه؛ و تنعّم و عذاب در آن بدن مى‌باشد.[13]

شعر

«یا رب به علی بن ابی طالب و آل                         آن شیر خدا و بر جهان جلّ جلال

کاندر سه مکان رسی به فریاد همه                          اندر دم نزع و قبر هنگام سؤال»[14]

داستان

تنهاشدن با شیطان

در روایتی فرموده‌اند: هنگامی که فرد در قبر قرار می‌گیرد، دو ملک بر او وارد می‌شوند. ملکی از راست و ملکی از چپ و شیطان هم درحالی‌که دو چشم آتشین دارد، در مقابل او حاضر می‌شود. در این حال به او گفته می‌شود: دربارۀ این مردی که از نزد تو خارج شد، چه می‌گویی؟ در این هنگام وجود مرده را ترس فرامی‌گیرد. اگر مؤمن باشد، می‌گوید: آیا از حضرت محمد{صلوات الله علیه}، رسول خدا می‌پرسید؟ آن دو ملک به او می‌گویند: بخواب، خوابی که در آن پریشانی نباشد! و قبرش به میزان نُه‌ذراع وسعت می‌یابد و جایگاه خود را در بهشت می‌بیند. اما اگر کافر باشد، به او می‌گویند: این مردی که از نزدت خارج شد، کیست؟ می‌گوید: نمی‌دانم! آن دو ملک او را با آن شیطان تنها می‌گذارند.[15]

ادعیه

«فَمَا لِی لَا أَبْکِی؟ أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی، أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی، أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی، أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ، أَبْکِی‏ لِخُرُوجِی‏ مِنْ قَبْرِی عُرْیَاناً ذَلِیلًا حَامِلًا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی.»‏[16]

«چرا گریه نکنم؟ گریه می‌کنم برای بیرون‌رفتن جانم! گریه می‌کنم برای تاریکی قبرم! گریه می‌کنم برای تنگی لحدم! گریه می‌کنم برای سؤال منکر و نکیر از من! گریه می‌کنم برای خارج‌شدنم از قبرم! درحالی‌که برهنه و خوار هستم و بار سنگینی بر دوش دارم.»

روز سی‌وهشتم: سؤال در قبر

آیه

پاسخگویی در پیشگاه الهی

<وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ>[17]

«و اگر ببینى هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان بازداشته شوند، خدا مى‏فرماید: آیا این حق نیست؟ مى‏گویند: سوگند به پروردگارمان! حق است. [خدا] مى‏فرماید: پس به کیفر آنکه کفر مى‏ورزیدید، این عذاب را بچشید!»

<وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ>[18]

«و اینکه قیامت آمدنى است، هیچ شکى در آن نیست؛ و همانا خدا کسانى را که در گورهایند، برمى‏انگیزد.»

روایت

پاسخ مؤمن و کافر به سؤالات قبر

«قَالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: إنّ العَبدَ إذا وُضِعَ فی قَبرِهِ وَ تَولّى‏ عَنهُ أصحابُهُ، و إنّهُ لَیَسمَعُ قَرعَ نِعالِهِم إذا انصَرَفُوا، أتاهُ مَلَکانِ فَیُقعِدانِهِ فیَقولانِ لَهُ: ما کنتَ تَقولُ فی هذا النبیِّ محمّدٍ{صلوات الله علیه}؟ فأمّا المؤمنُ فیَقولُ: أشهَدُ أنّهُ عبدُ اللَّهِ و رَسولُهُ، فیقالُ لَهُ: اُنظُر إلى‏ مَقعَدِکَ مِن النارِ، أبدَلَکَ اللَّهُ بهِ مَقعَداً مِن الجَنَّةِ، فَیَراهُما جَمیعاً؛ و أمّا الکافِرُ أو المُنافِقُ فیَقولُ: لا أدرِی، کُنتُ أقولُ ما یقولُ الناسُ فیه!»[19]

«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: وقتی انسان را در قبرش قرار دهند و همراهانش بازگردند، هنوز صداى کفش‌هاى آنها را مى‏شنود که در این هنگام، دو فرشته نزدش مى‏آیند و او را مى‏نشانند و مى‏پرسند: درباره این پیامبر، محمّد{صلوات الله علیه}، چه عقیده‏اى داشتى؟ اگر مؤمن باشد، مى‏گوید: گواهى مى‏دهم که او بنده خدا و فرستاده اوست. به او گفته می‌شود: به جایگاهت در آتش بنگر! خداوند به جاى آن جایگاهى در بهشت به تو داد. او هر دو جایگاه را مى‏بیند. اما اگر کافر یا منافق باشد، مى‏گوید: نمى‏دانم؛ همان عقیده‏اى را درباره او داشتم که مردم داشتند!»

کلام بزرگان

فیض کاشانی{رحمة الله علیه}

برخی از انسان‌ها از مکروه ذاتى مى‌هراسند و جمیعشان از سختى‌هاى مرگ و سکرات آن خائفند و یا از سؤال نکیرین مى‌ترسند. برخی نیز از عذاب قبر و شب اول آن و ایستادن در پیشگاه خدا و شرم از پرده‌درى و پرسش از نقیر و قطمیر (سوراخ دانه خرما و پوست نازک آن) می‌ترسند. برخی، از پل صراط و کیفیت عبور از آن و آتش و زنجیرهاى آن و محرومیت از بهشت و جهان دائمى و کمىِ درجات و محجوبى از خدا می‌ترسند که این خوفِ عارفان است و بالاترین مقامات خوف است.[20]

شعر

«چون من اندر پیشگاهت روسیاهی هست؟ نیست!

افقری، شوریده‌حالی، پرگناهی هست؟ نیست!

بی‌کس و دل‌خسته و بی‌آشنا و دل‌غمین

دلفگار و خاکسار و بی‌پناهی هست؟ نیست!

عاری از علم و تهی از نیکی و کار صواب

غافل و سرگشته و گم‌کرده راهی هست؟ نیست!

می‌ندانم تا چه گویم پاسخ روز حساب

مات همچون من به دیوان تو شاهی هست؟ نیست!»[21]

داستان

خجالت از بنده خدا

یکی از بزرگان، پسری داشت. یک‌روز به پسرش گفت: من حاجتی دارم؛ آن را انجام می‌دهی؟ پسر گفت: بله! پدر گفت: هرشب که به خانه می‌آیی، اعمال روز خودت را برایم شرح بده! شب که شد، پسر نزد پدر آمد تا به قول خود وفا کند. تعدادی از کارهای آن روز خود را ذکر کرد و از گفتن تعدادی دیگر خودداری نمود. پدر به او گفت: من بنده ضعیفی از بندگان خدا هستم؛ وقتی تو خجالت می‌کشی که اعمال بدت را به من بگویی، فردای قیامت چطور آنها را به خدا می‌گویی و چگونه اعمالت را در حضور خلائق می‌خوانی: <اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا>[22].[23]

ادعیه

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَارِکْ لَنَا فِی حُلُولِ دَارِ الْبِلَى، وَ طُولِ الْمُقَامَةِ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى، وَ اجْعَلِ الْقُبُورَ بَعْدَ فِرَاقِ الدُّنْیَا خَیْرَ مَنَازِلِنَا، وَ افْسَحْ لَنَا بِرَحْمَتِکَ فِی ضِیقِ مَلَاحِدِنَا، وَ لَا تَفْضَحْنَا فِی حَاضِرِی الْقِیَامَةِ بِمُوبِقَاتِ آثَامِنَا.»[24]

«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و ورود ما به سرای کهنگی و دوام توقف ما در طبقات خاک را بر ما مبارک فرما؛ و قبرهای ما را پس از دوری از دنیا، بهترین منزل برایمان قرار بده و تنگی گورهای ما را به رحمتت به وسعت مبدل گردان؛ و ما را در بین حاضران قیامت، به کیفر گناهانمان رسوا مکن!»                 

 


[1]- إبراهیم، 27.

[2]- الأمالی (للطوسی)، ص377.

[3]- الواقعة، 93 و 94.

[4]- الکافی، ج8، ص73.

[5]- اشاره است به آنچه در روایات سؤال قبر از کافر، وارد شده است؛ (ر.ک: بحارالأنوار، ج۶، ص۲۲۲).

[6]- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۴۲۵.

[7]- دیوان فیض کاشانی، ج1، ص285.

[8]- هزارویک حکایت اخلاقی، حکایت 754.

[9]- إقبال‌الأعمال، ج‏2، ص617.

[10]- التکاثر، 8.

[11]- بحارالأنوار، ج‏6، ص245.

[12]- همان، ص262.

[13]- یازده‌رساله، ص۴۱.

[14]- دیوان ابوسعید، رباعی 402.

[15]- عالم قبر، ص91.

[16]- مصباح‌المتهجد، ج‏2، ص591 (دعای ابوحمزه ثمالی).

[17]- الانعام، 30.

[18]- الحج، 7.

[19]- میزان‌الحکمة، ج‏9، ص251.

[20]- اخلاق حسنه، ص۲۰۶.

[21]- دیوان طوطی همدانی، ص52.

[22]- الإسراء، 14.

[23]- داستان‌های شهیددستغیب، ص76.

[24]- الصحیفةالسجادیة، ص180 (دعای 42).

فهرست مطالب