مراقبات اخلاق توحیدی-جلد چهارم-بخش دوم،مراقبه مرگ مقید > روز سیویکم تا روز سیوپنجم: ویژگیهای قبر
روز سیویکم: ویژگیهای قبر
آیه
قبر، منزلِ پس از مرگ
<یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ>[1]
«زنده را از مرده بیرون مىآورد و مرده را از زنده بیرون مىآورد، و زمین را پس از مردگىاش زنده مىکند؛ و اینگونه [از گورها] بیرون آورده مىشوید.»
روایت
اولین منزل
«قَالَ النَّبِیُّ{صلوات الله علیه}: إِنَّ الْقَبْرَ أَوَّلُ مَنَازِلِ الْآخِرَةِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَیْسَرُ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمْا بَعْدَهُ لَیْسَ أَقَلَّ مِنْهُ.»[2]
«رسول اکرم{صلوات الله علیه} فرمود: قبر، اولین منزل از منازل آخرت است؛ اگر انسان از آن نجات پیدا کند، منازل بعدی راحتتر هستند ولی اگر نجات نیابد، سختی منازل بعدی کمتر نیست.»
کلام بزرگان
امامخمینی{رحمة الله علیه}
فرضاً که انسان مبتلا به معاصى دیگر نگردد -گرچه بعید است- خود تعلق به دنیا و محبت به آن اسباب گرفتارى است؛ بلکه میزان در طولکشیدن عالم قبر و برزخ همین تعلقات است. هرچه آنها کمتر باشد، برزخ و قبر انسان روشنتر و گشادهتر و مکث انسان در آن کمتر است؛ لهذا براى اولیای خدا بیشتر از سهروز -چنانچه در بعضى روایات است- عالم قبر نیست؛ آن هم براى همان علاقۀ طبیعى و تعلق جبلى است.[3]
چون نشئه ملک به ملکوت عالم قبر و برزخ تبدیل شد، بساط ظاهر برچیده شود، و صفحۀ باطن ظاهر شود، و غیب نفس شهادت شود، و ملکات باطنه محسوس و ظاهر گردد، و به صورتهاى مناسبه جلوه کند، و انسان خود را مبتلا و محصور در انواع بلیّات و موذیات بیند، و انواع ظلمتها و کدورتها و وحشتها به او احاطه کند. اگر به این فشارها و زحمت و ذلّت و عذابهاى برزخى و قبرى، رفع کدورتهاى نفسانى شد و اجانب و غرائب فطرت زایل شد، در قیامت به سعادت رسد و در ظلّ عنایات شافعان؟عهم؟ به مقام کریم موعود خود رسد. اگر خداى نخواسته ریشۀ اخلاق فاسده و ظلمات و کدورتهاى نفسانیه بهکلّى زایل نشد، در اهوال و عذابهاى روز قیامت و مواقف پنجاهگانه آن واقع شود و در تحت فشارها و عذابهاى بیشترى واقع گردد.[4]
آیتالله سعادتپرور{رحمة الله علیه}
ای عزیزان من! گاهی رفتن به قبرستان شما را موعظه میکند؛ گاهی نظر به خانههای خرابشده، گاهی حیوانات و موجودات، انسان را موعظه میکنند؛ چون ممکن است در شخص عیبی باشد و با دیدن چیزی از امور گذشته، موجبات تنبه برای او فراهم شود. گاهی باید شخصی بنشیند و گفتاری بگوید تا شما بشنوید و متنبه شوید. ای عزیزان من! از رفتن به قبرستانهای مسلمین در هر شهری که بودید، مضایقه ننمایید که بهترین مُذکِّر است؛ ولی حتیالمقدور تنها بروید بهتر است.[5]
شعر
«جهان، خوان و خلائق میهمان بی گل امروز مو فردا خزان بی
سیهچالی که نامش را نهند گور به ما واجن که اینت خانمان بی»[6]
داستان
آمادگی برای قبر
از براءبنعازب که یکی از معروفترین صحابه رسول اکرم{صلوات الله علیه} است، روایت شده که ما در خدمت حضرت رسول{صلوات الله علیه} بودیم که نظرشان به گروهی افتاد که در محلی جمع شده بودند. حضرت پرسیدند: این مردم برای چه اجتماع کردهاند؟ گفتند: جمع شدهاند تا قبر بکنند. تا حضرت اسم قبر را شنیدند، شتابان خود را به قبر رساندند؛ سپس زانو زده و کنار قبر نشستند. من مقابل روی آن حضرت ایستادم تا تماشا کنم که حضرت چه میکنند. دیدم حضرت گریستند؛ به حدی که از اشک چشم خود خاک را تر نمودند. پس از آن رو به ما فرمودند: برادران من! برای این مکان خود را مهیا کنید و آماده شوید![7]
بدخلقی و فشار قبر
به رسول خدا{صلوات الله علیه} خبر دادند که سعدبنمعاذ فوت کرده است. حضرت با اصحابشان از جای برخاسته، حرکت کردند. با دستور ایشان درحالیکه خود نظارت میفرمودند، سعد را غسل دادند. پس از انجام مراسم غسل و کفن، او را در تابوت گذاشته و برای دفن حرکت دادند. در تشییع جنازه او، رسول اکرم{صلوات الله علیه} پابرهنه و بدون عبا حرکت میکرد. گاهی طرف چپ و گاهی طرف راست تابوت را میگرفت تا نزدیکی قبر سعد رسیدند. حضرت خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند! سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللی دیدند آن را برطرف کردند و پس از آن فرمودند: من میدانم این قبر به زودی کهنه و فرسوده خواهد شد لکن خداوند دوست دارد هر کاری که بندهاش انجام میدهد، محکم باشد. در این هنگام، مادر سعد کنار قبر آمد و گفت: سعد! بهشت بر تو گوارا باد! رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: ای مادر سعد، ساکت باش و با این جزم و یقین از جانب خداوند حرف نزن! اکنون سعد گرفتار فشار قبر است و از این امر آزرده میباشد. آنگاه از قبرستان برگشتند. مردم که همراه حضرت بودند، عرض کردند: یا رسولالله! کارهایی که برای سعد انجام دادید، نسبت به هیچکس دیگری تاکنون انجام نداده بودید؛ شما با پای برهنه و بدون عبا جنازۀ او را تشییع فرمودید. رسول خدا فرمود: ملائکه نیز بدون عبا و کفش بودند؛ از آنان پیروی کردم! عرض کردند: گاهی طرف راست و گاهی طرف چپ تابوت را میگرفتید! حضرت فرمود: چون دستم در دست جبرئیل بود، هر طرف را او میگرفت، من هم میگرفتم! عرض کردند: بر جنازه سعد نماز خواندید و با دست مبارکتان او را در قبر گذاشتید و قبرش را با دست خود درست کردید، باز میفرمایید: سعد را فشار قبر گرفت؟ حضرت فرمود: آری، سعد در خانه بداخلاق بود؛ فشار قبرش به خاطر همین است.[8]
ادعیه
«اللَّهُمَ اجْعَلْهَا رَوْضَةً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ وَ لَا تَجْعَلْهَا حُفْرَةً مِنْ حُفَرِ النِّیرَان.»[9]
«خدایا! قبرم را باغی از باغهای بهشت قرار بده و آن را گودالی از گودالهای آتش قرار مده!»
روز سیودوم: ویژگیهای قبر
آیه
سکوت اهل قبور
<وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ>[10]
«و زندگان و مردگان یکسان نیستند؛ بىتردید خدا [دعوت حق را] به هرکس بخواهد مىشنواند؛ و تو نمىتوانى [دعوت حق را] به کسانى که در قبرهایند، بشنوانى.»
روایت
منظرهای ترسناک
«قالَ رَسولُ اللهِ{صلوات الله علیه}: ما رَأیتُ مَنظَراً إلّا و القَبرُ أفظَعُ مِنهُ.»[11]
«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: منظرهاى ندیدم مگر اینکه قبر از آن ترسناکتر است.»
ندای قبر
«قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: إنّ لِلقَبرِ کلاماً فی کُلِّ یَوم، یقولُ: أنا بَیتُ الغُربَةِ، أنا بَیتُ الوَحشَةِ، أنا بَیتُ الدُّودِ، أنا القَبرُ، أنا رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجَنّةِ أو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النار.»[12]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: قبر را هر روز سخنى است که مىگوید: من خانه غربتم، من خانه تنهایىام، من خانه کرمها هستم، من قبرم، من باغى از باغهاى بهشت یا گودالى از گودالهاى دوزخم.»
کلام بزرگان
آیتالله بهاری{رحمة الله علیه}
الهى! گویا نفس خود را مىبینم که در گودال گور خوابیده و تشییعکنندگان از سر قبر رفتهاند، و غریب بر غربت او میگرید و قوم و خویش مشفق و مهربان اشک میریزد؛ و از لب قبر دوستان و خویشان او که در زندگى با وى در مشکلات مساوى بودند و همراهى میکردند، او را صدا زنند؛ و بر کسانى که او را مىنگرند و کسانى که او را سر بر بالین خاک نهاده، مىبینند؛ بیچارگى و عجز و ناتوانى او براى پیداکردن راه نجات پوشیده نیست.
پس گویى: اى ملائکۀ من! اینک این شخص تنهایى است که اقربا و خویشان از وى دور رفتهاند و غریب و یگانهاى است که اهل و خانوادهاش رهایش کردهاند؛ اکنون در قبر تنها و غریب مانده است؛ او در دنیا مرا میخوانده، او بر من تازهوارد است و به نظرکردن من بر او امیدوار بوده و مهمانىکردن من در این موقع نیکوست؛ خداوندا! تو از دوستان و نزدیکانم به من مهربانترى؛ خداى من! بر من خشم مگیر که نیروى تحمل غضب تو را ندارم و بر من غضب و سخط نداشته باش که توان تحملش را ندارم؛ خداوندا! آیا مادرم براى جهنم مرا پروریده؟ پس اى کاش نپروریده بود، یا براى شقاوت مرا زاییده که کاش نزاییده بود![13]
شعر
«اگر شیری اگر ببری اگر گور سرانجامت بود جا در ته گور
تنت در خاک باشد سفرهگستر به گردش موش و مار و عقرب و مور»[14]
***
«وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ ببالینم نهند خشت و گل و سنگ
نه پای آنکه بگریزم ز ماران نه دست آنکه با موران کنم جنگ»[15]
داستان
آمرزش به خاطر فرزند صالح
روزی حضرت عیسی{علیه السلام} از کنار قبری میگذشت که مشاهده کرد صاحب آن را عذاب میکنند. اتفاقا سال دیگر نیز گذرش بر همان قبر افتاد اما این بار دید که عذاب برداشته شده و صاحب قبر در شکنجه نیست. به خداوند؟عز؟ عرض کرد: خدایا! سال گذشته از کنار این قبر گذشتم، صاحبش در عذاب و شکنجه بود ولی امسال عذاب ندارد؛ علتش چیست؟ خداوند متعال به ایشان وحی فرمود: یا روحالله! این شخص فرزند صالحی داشت که وقتی بزرگ شد و تمکن یافت، راهی اصلاح کرد و یتیمی را پناه داد؛ من او را به خاطر کار نیک پسرش آمرزیدم.[16]
ادعیه
«الهی... فَمَنْ یَکُونُ أَسْوَءَ حَالًا مِنِّی إِنْ أَنَا نُقِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَالِی إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتِی وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتِی وَ مَا لِی لَا أَبْکِی وَ مَا أَدْرِی إِلَى مَا یَکُونُ مَصِیرِی وَ أَرَى نَفْسِی تُخَادِعُنِی وَ أَیَّامِی تُخَاتِلُنِی وَ قَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِی أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ.»[17]
«خدایا!... بدحالتر از من کیست اگر در چنین حالی وارد قبرم شوم؟ آن را برای محل استراحت و آرامشم آماده نساخته و با کار نیک، فرشش نکردهام؛ پس چرا گریه نکنم؟ درحالیکه نمیدانم بازگشت من به کدام سو است؛ و نفس خود را میبینم که مرا فریب میدهد و روزگار را میبینم که با من مکر میکند و بالهای مرگ بالای سرم به حرکت درآمدهاند.»
روز سیوسوم: ویژگیهای قبر
آیه
تمثل اعمال در قبر
<یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ>[18]
«روزى که هرکس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده، حاضرشده مىیابد؛ و آرزو مىکند که اى کاش میان او و کارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود. خدا شما را از خود برحذر مىدارد؛ و خدا به بندگان مهربان است.»
روایت
ورود ششصورت به قبر
«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا{علیه السلام} قَالَ: إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِی قَبْرِهِ سِتَّةُ صُوَرٍ فِیهِنَّ صُورَةٌ أَحْسَنُهُنَّ وَجْهاً وَ أَبْهَاهُنَّ هَیْئَةً وَ أَطْیَبُهُنَّ رِیحاً وَ أَنْظَفُهُنَّ صُورَةً؛ فَیَقِفُ صُورَةٌ عَنْ یَمِینِهِ وَ أُخْرَى عَنْ یَسَارِهِ وَ أُخْرَى بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أُخْرَى خَلْفَهُ وَ أُخْرَى عِنْدَ رِجْلِهِ وَ تَقِفُ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُهُنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ؛ فَإِنْ أُتِیَ عَنْ یَمِینِهِ مَنَعَتْهُ الَّتِی عَنْ یَمِینِهِ ثُمَّ کَذَلِکَ إِلَى أَنْ یُؤْتَى مِنَ الْجِهَاتِ السِّتِّ؛ فَتَقُولُ أَحْسَنُهُنَّ صُورَةً: وَ مَنْ أَنْتُمْ جَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً؟ فَتَقُولُ الَّتِی عَنْ یَمِینِ الْعَبْدِ: أَنَا الصَّلَاةُ، وَ تَقُولُ الَّتِی عَنْ یَسَارِهِ: أَنَا الزَّکَاةُ، وَ تَقُولُ الَّتِی بَیْنَ یَدَیْهِ: أَنَا الصِّیَامُ، وَ تَقُولُ الَّتِی خَلْفَهُ: أَنَا الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ، وَ تَقُولُ الَّتِی عِنْدَ رِجْلَیْهِ: أَنَا بِرُّ مَنْ وَصَلْتِ مِنْ إِخْوَانِکِ؛ ثُمَّ یَقُلْنَ: مَنْ أَنْتِ فَأَنْتِ أَحْسَنُنَا وَجْهاً وَ أَطْیَبُنَا رِیحاً وَ أَبْهَانَا هَیْئَةً؟ فَتَقُولُ: أَنَا الْوَلَایَةُ لِآلِ مُحَمَّد؟عهم؟.»[19]
«امامباقر یا امامصادق؟عهما؟ فرمودند: وقتی مؤمن از دنیا میرود، همراه با او ششصورت نیز وارد قبر میشوند؛ یکی از این صورتها از همه زیباتر و خوشمنظرتر و خوشبوتر و پاکتر است. یکصورت در سمت راست و دیگران، در سمت چپ و روبرو و پشت و پایین پا میایستند. آن صورت زیبا نیز بالای سر مرده میایستد که اگر بخواهد از هر جهتی وارد شود، او را منع میکنند. سپس آن صورت خوشبو میگوید: خدا به شما پاداش نیکو دهد! شما که هستید؟ صورت سمت راست میگوید: من نمازم؛ صورت سمت چپ گوید: من زکات هستم؛ صورت روبرو، روزه و صورت پشت نیز خود را حج و عمره معرفی میکنند؛ صورت زیر پا نیز میگوید: من نیکی به برادر مؤمن هستم. سپس آنها به صورت زیبا میگویند: تو که هستی که از همۀ ما زیباتر و خوشبوتر و دلنوازتر هستی؟ میگوید: من ولایت آل محمد{صلوات الله علیه} هستم.»
کلام بزرگان
آیتالله مظاهری{رحمة الله علیه}
خداوند متعال فرمود: <وَ إِذٰا جٰاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیٰاتِنٰا فَقُلْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهٰالَةٍ ثُمَّ تٰابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ>[20]؛ اى پیغمبر! اگر گناهکارى برای توبه آمد، اول سلام مرا به او برسان و بگو آفرین! بعد هم وعده بده و بگو که خدا بر خودش واجب کرده است که تو را بپذیرد. بعد مىفرماید: هرکه توبه کند، باید واقعاً خودش را تغییر دهد؛ نه اینکه بعد از توبه همان که بوده، بشود. قرآن مىفرماید: اگر توبه کند، پروندۀ سیاه او را نابود مىکنیم و این آیۀ امیدوارکنندهاى است. اینکه پروندۀ سیاه او را نابود مىکنیم، چند معنا دارد: یکمعنا این است که آن پروندهاى که تشکیل دادند، به واسطۀ توبه نابود مىشود. دیگر اینکه گناهان ما صُورى متناسب دارند که به همان صور مجسّم مىشوند و در قبر و قیامت با ما هستند. یک معناى اینکه پروندۀ سیاه او را نابود مىکنیم، نابودشدن تجسم همان اعمالى است که به واسطۀ گناه پیدا مىشود؛ اینها نابود مىشوند؛ غیبتها، تهمتها و زخمزبانهاى ما به صورت مار و عقرب هستند و اگر توبه نکنیم، در قبر به جان ما مىافتند. گناهکار اگر خیلى گناه کرده باشد، به صورت نامناسبى در روز قیامت محشور مىشود. غیبت، تهمت، مالمردمخوردن، ظلم، رشوهخوارى و رباخوارى، انسان را به صورت سگ درمىآورد؛ اما انسان اگر به راستى توبه کند، آنها نابود مىشوند و پروندۀ درخشانى برایش به وجود مىآید و در روز قیامت مثل ماه مىدرخشد.[21]
شعر
«آن سخنهای چو مار و کژدمت مار و عقرب گردد و گیرد دمت»[22]
***
«روزی که زیر خاک تن ما نهان شود وانها که کردهایم یکایک عیان شود
یارب به فضل خویش ببخشای بنده را آن دم که عازم سفر آن جهان شود»[23]
داستان
نتیجه قضاوت نیمشاهی
ملامهدی نراقی{رحمة الله علیه} در نجف اقامت داشت که در یکی از روزهای ماه رمضان چیزی برای افطار نداشتند. عیالش به او میگوید: هیچ غذایی در منزل نیست؛ برو و چیزی تهیه کن! ملامهدی که هیچ پولی نداشت، از منزل بیرون میآید و برای زیارت اهل قبور به سمت وادیالسلام نجف میرود. کمی میان قبرها مینشیند و فاتحه میخواند تا اینکه آفتاب غروب میکند و هوا کمکم رو به تاریکی میرود. در این حال میبیند عدهای از اعراب جنازهای را آوردند و داخل قبر گذاشتند. آنگاه از ملامهدی خواستند بقیه کارها را انجام دهد و خودشان رفتند. ایشان میگوید: من داخل قبر رفتم، کفن را باز کردم و صورت او را روی خاک گذاشتم؛ ناگهان دیدم دریچهای باز شد؛ از آن دریچه داخل شدم، دیدم باغ بزرگی است که درختهای سرسبز دارد و دارای میوههای متنوع است؛ از درب این باغ راهی به سوی قصر مجللی بود که تمام این راه از سنگریزههای متشکل از جواهرات فرش شده بود؛ بیاختیار وارد شدم و به سوی آن قصر رفتم؛ دیدم قصر باشکوهی است و خشتهای آن از جواهرات قیمتی است؛ از پله بالا رفتم، وارد اتاق بزرگی شدم. دیدم شخصی در صدر اتاق نشسته و افرادی اطراف او نشستهاند؛ سلام کردم و نشستم، جواب سلام مرا دادند؛ بعد دیدم افرادی که در اطراف اتاق نشستهاند، از آن شخصی که در صدر نشسته، پیوسته احوالپرسی میکنند و از حالات اقوام و بستگان خودشان سؤال میکنند و او پاسخ میدهد. آن مرد شادمان به یکایک سؤالها جواب میداد. قدری گذشت، ناگهان دیدم ماری از در وارد شد و به سمت آن مرد رفت و نیشی زد و از اتاق خارج شد. آن مرد از درد نیش مار صورتش متغیر شد و قدری بیحال شد و کمکم حالش خوب شد. دوباره شروع کردند با یکدیگر سخنگفتن و احوالپرسیکردن؛ ساعتی گذشت، دیدم برای مرتبه دیگر مار از در وارد شد و به همان منوال پیشین او را نیش زد و برگشت. آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهرهاش دگرگون شد و سپس به حالت عادی برگشت. من پرسیدم: آقا! شما کیستید؟ اینجا کجاست؟ این قصر متعلق به کیست؟ این مار چیست؟ چرا شما را نیش زد؟ گفت: من همین مردهای هستم که اکنون شما در قبر گذاشتید و این باغ بهشت برزخی من است که خداوند به من عنایت کرده است؛ این قصر مال من است، این درختان باشکوه و این جواهرات و این مکان که مشاهده میکنی، بهشت برزخی من است؛ این افرادی که دور اتاق گرد آمدهاند، ارحام من هستند که قبل از من مردهاند و اکنون برای دیدن من آمدهاند و از بازماندگان و ارحام و نزدیکان خود در دنیا احوالپرسی میکنند و من احوال آنان را برای اینان بازگو میکنم. گفتم: چرا این مار تو را نیش میزند؟ گفت: من مردی مؤمن هستم و هرچه فکر میکنم، کار خلافی از من سر نزده است که مستحق چنین عقوبتی باشم، مگر آنکه یکروز در هوای گرم تابستان که در کوچه حرکت میکردم، دیدم صاحب دکانی با مشتری خود گفتگو و منازعه دارد. من برای اصلاح امور آنها نزدیک رفتم و دیدم صاحب دکان میگفت: شششاهی از تو طلب دارم و مشتری میگفت: پنجشاهی بدهکارم. من به صاحب دکان گفتم: تو از نیمشاهی بگذر و به مشتری نیز گفتم: تو هم از نیمشاهی! صاحب دکان ساکت شد و چیزی نگفت؛ ولی چون حق با صاحب دکان بود و من به قدر نیمشاهی حق او را ضایع کردم، خداوند برای کیفر این عمل، این مار را معین کرده تا مرا نیش بزند. چون این را شنیدم، برخاستم و گفتم: عیال من در خانه منتظر است، من باید بروم و برای آنان افطاری ببرم. او مرا تا نزدیک در بدرقه کرد و یککیسه برنج به من داد و گفت: این برنج خوبی است، برای عیالتان ببرید. من برنج را گرفتم و خداحافظی کردم و از دریچهای که داخل باغ بود، بیرون آمدم. ناگهان دیدم در همان قبر هستم و مرده هم روی زمین افتاده است و از دریچه خبری نیست. از قبر بیرون آمدم، او را دفن کردم و راهی منزل شدم، کیسه برنج را به همسرم دادم. مدتها گذشت و ما آن برنج را طبخ میکردیم و تمام نمیشد و هروقت طبخ میکردیم، چنان بوی خوشی میداد که محله را خوشبو میکرد. همسایهها میگفتند: این برنج را از کجا خریدهاید؟! بالأخره بعد از مدتها که روزی من در منزل نبودم، یکنفر به مهمانی آمده بود و چون عیال از آن برنج طبخ میکند، عطر آن فضای خانه را فرا میگیرد. مهمان میپرسد: این برنج از کجا است که اینقدر خوشبو است؟ همسرم نیز داستان را برای او تعریف میکند و با این کار برنج تمام میشود.[24]
ادعیه
«یَا مَنْ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ بِرَحْمَتِهِ هَا أَنَا ذَا عَبْدُکَ الْحَسِیرُ الْخَاطِئُ اغْفِرْ لَهُ خَطِیئَتَه یَا مَنْ یُجِیرُنِی فِی مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی یَا مَنْ هُوَ عُدَّتِی لِظُلْمَةِ الْقَبْرِ وَ وَحْشَتِهِ یَا مَنْ هُوَ ثِقَتِی وَ رَجَائِی وَ عُدَّتِی لِعَذَابِ الْقَبْرِ وَ ضَغْطَتِه.»[25]
«ای کسی که رحمتش در همه اشیا جاری است! منم، کسی که بندۀ کوچک توست و خطا کرده است؛ خطای او را ببخش؛ ای کسی که در زندگی و مرگم، مرا پناه میدهی! از کسی که در تاریکی و وحشت قبر، ذخیره و پشتیبانم هستی! ای کسی که مایه اعتماد و امید و توشهام در عذاب قبر و تنگی آن هستی!»
روز سیوچهارم: ویژگیهای قبر
آیه
فایده اعمال در قبر
<یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ 88 إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ>[26]
«روزى که هیچ مال و اولادى سود نمىدهد؛(88) مگر کسى که دلى سالم به پیشگاه خدا بیاورد.»
روایت
مکالمه اعمال در قبر
«قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ{علیه السلام}: إِذَا دَخَلَ الْمُؤْمِنُ قَبْرَهُ کَانَتِ الصَّلَاةُ عَنْ یَمِینِهِ وَ الزَّکَاةُ عَنْ یَسَارِهِ وَ الْبِرُّ مُطِلٌّ عَلَیْهِ وَ یَتَنَحَّى الصَّبْرُ نَاحِیَةً، إِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ الْمَلَکَانِ اللَّذَانِ یَلِیَانِ مُسَاءَلَتَه، قَالَ الصَّبْرُ لِلصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْبِرِّ: دُونَکُمْ صَاحِبَکُمْ، فَإِنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ.»[27]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: وقتی که مؤمن داخل قبرش میشود، نماز از سمت راست و زکات از سمت چپ و نیکوکاری او از بالای سرش و صبر در گوشهای میایستند؛ وقتی که دوفرشته برای سؤال او میآیند، صبر به نماز و زکات و نیکی میگوید: همراه این مؤمن بمانید و او را یاری کنید! اگر درماندید، من یاور او هستم.»
کلام بزرگان
محدث قمی{رحمة الله علیه}
از چیزهایی که برای وحشت قبر نافع است، آنکه رکوع نماز را کامل و تمام کند؛ چنانکه از حضرت امامباقر{علیه السلام} مروی است که کسی که رکوع خود را تمام کند، وحشتی در قبرش داخل نشود؛ و نیز آنکه در هر روزی صدمرتبه بگوید: «لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبین»؛ تا این کار برای او امانی از فقر و وحشت قبر باشد و توانگری را به سوی خود بِکِشَد و درهای بهشت برای او گشوده شود؛ چنانکه در خبر وارد شده است. نیز آنکه قبل از خواب، سوره «یاسین» را بخواند و نماز «لَیْلةالرَّغائِب» را بخواند. روایت است هرکه دوازدهروز از ماه شعبان را روزه بگیرد، در قبرش، هرروز، هفتادهزار مَلَک تا وقت دمیدن در صور او را ملاقات میکنند. هرکه مریضی را عیادت کند، حق تعالی برای او مَلَکی را موکّل فرماید که او را در قبرش تا وقتی که وارد محشر شود، عیادت کند.[28]
شعر
«حقیقت مؤمنان در خاک نورند چو اینجا اندر اینجا در حضورند
حضور طاعت و نور خدایی درون قبر باشد روشنایی
ز نور شرع و طاعت تا قیامت حقیقت ذات باشد این تمامت
اگر بشناسی این ره رهبری تو ز ذات حق در آخر برخوری تو»[29]
داستان
مردان زننما!
دکتر حاجحسین توکلی از شاگردان شیخرجبعلی خیاط{رحمة الله علیه} نقل میکند: روزی از مطب دندانسازی خود حرکت کردم و سوار اتوبوس شدم. حوالی میدان فردوسی ماشین نگه داشت و جمعیتی بالا آمدند. سپس دیدم راننده زن است. نگاه کردم دیدم همه زن هستند. همه یکشکل و یک لباس! دیدم بغلدستی من هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شدهام و این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد. آن زن که پیاده شد، همه مرد شدند! با اینکه ابتدا بنا نداشتم نزد شیخ بروم، از ماشین که پیاده شدم،جهت روشنشدن قضیه پیش مرحوم شیخ رفتم. قبل از اینکه حرفی بزنم، فرمود: دیدی همه مردها زن شده بودند؛ چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند! بعد فرمود: وقت مردن هرکس به هرچه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم میشود؛ ولی محبت امیرالمؤمنین{علیه السلام} باعث نجات میشود؛ چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود تا ببیند آنچه را که دیگران نمیبینند و بشنود آنچه را دیگران نمیشنوند.[30]
ادعیه
«اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ لِی أُنْساً فِی قَبْرِی وَ أُنْساً فِی حَشْرِی وَ أُنْساً فِی نَشْرِی وَ اجْعَلْ لِی بَرَکَةً بِکُلِّ آیَةٍ قَرَأْتُهَا وَ ارْفَعْ لِی بِکُلِّ حَرْفٍ دَرَسْتُهُ دَرَجَةً فِی أَعْلَى عِلِّیِّینَ آمِینَ یَا رَبَّ الْعَالَمِین.»[31]
«خدایا! قرآن را مایه انس در قبر و حشر و نشر من قرار بده و به ازای هر آیه از آن که خواندهام، برکتی برایم قرار بده و به ازای هر حرفی که آثارش در وجودم مانده، مرا تا درجهای در بالاترین منازل علیّین بالا ببر؛ اجابت کن ای پروردگار جهانیان!»
روز سیوپنجم: ویژگیهای قبر
آیه
دیدن نامه اعمال
<وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً 13 اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً>[32]
«و عمل هر انسانى را براى همیشه ملازم او نمودهایم و روز قیامت نوشتهاى را براى او بیرون مىآوریم که آن را پیش رویش گشوده مىبیند.(13) [به او مىگویند:] کتاب خود را بخوان! کافى است که امروز خودت بر خود حسابگر باشى.»
روایت
یادآوری تمام کارها
«قالَ الإمامُ الصّادقُ{علیه السلام} فی قولِهِ تَعالى <اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ>: یُذَکَّرُ العَبدُ جَمیعَ ما عَمِلَ و ما کُتِبَ عَلَیهِ؛ کأنَّهُ فَعَلَهُ تِلکَ السّاعَةِ، فلِذلکَ قالوا: <یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها>[33].[34]
«امامصادق{علیه السلام} درباره آیه «نامهات را بخوان! امروز تو براى رسیدگى به حسابت کافی هستی» فرمود: تمام کارهایى که بنده انجام داده و آنچه براى او نوشته شده است، به او یادآورى مىشود؛ به طورى که گویى در همان لحظه انجامشان داده است. به همین دلیل مىگویند: «واى بر ما! این چه نامهاى است که هیچ ریز و درشتى را از قلم نینداخته است».
کلام بزرگان
فیض کاشانی{رحمة الله علیه}
اینک تو اى بیچاره! چگونه خواهى بود در روزى که نامۀ اعمال خود را از حسناتى که در تحصیل آنها رنج طولانى کشیدهاى، خالى بینى و هنگامى که مىگویى: حسناتم کجاست؟ به تو گفته مىشود: به نامۀ اعمال دشمنان تو منتقل شده است؛ و نیز نامه خود را پر از کارهاى زشتى بینى که در برابر آنها مدّتهاى دراز شکیبایى کردهاى و به سبب خوددارى از ارتکاب آنها رنج بسیار بر خود هموار ساختهاى. وقتی بگویى: اى پروردگار من! اینها گناهانى است که من هرگز خود را به آنها نیالودهام، به تو پاسخ داده مىشود: اینها گناهان کسانى است که از آنها غیبت کردهاى، به آنها ناسزا گفتهاى، نسبت به آنها بد اندیشیدهاى، در خرید و فروش، همسایگى، همدرسى، مکالمه، مذاکره، مناظره و دیگر اقسام معامله بر آنها ستم کردهاى.[35]
شعر
«فعل تو که زاید از جان و تنت همچو فرزندت بگیرد دامنت
فعل را در غیب صورت میکنند فعل دزدی را نه داری میزنند
دار کی ماند به دزدی لیک آن هست تصویر خدای غیبدان
در دل شحنه چو حق الهام داد که چنین صورت بساز از بهر داد
تا تو عالم باشی و عادل، قضا نامناسب چون دهد داد و سزا
چون که حاکم این کند اندر گزین چون کند حکم احکم این حاکمین
چون بکاری جو نروید غیر جو قرض تو کردی ز که خواهی گرو
جرم خود را بر کسی دیگر مَنه هوش و گوش خود بدین پاداش ده»[36]
داستان
محاسبه اعمال
شخصی به نام «ابن صمد» بیشتر اوقات شب و روز، اعمال خود را محاسبه میکرد. روزی به فکر محاسبه اعمال عمر خود افتاد. حساب کرد، دید شصتسال از عمرش گذشته است. روزهای این شصتسال را محاسبه کرد که بیستویکهزار وپانصدروز میشود. با خودش گفت: وای بر من! اگر روزی یکگناه بیشتر نکرده باشم، وقتی خدا را ملاقات میکنم، بیستویکهزار و پانصدگناه انجام دادهام. این را گفت و بیهوش افتاد و در همان بیهوشی وفات کرد.
روزگاری رسول اکرم{صلوات الله علیه} در زمین بیگیاهی فرود آمد و به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم بیاورید. عرض کردند: در این زمین بیگیاه هیزم یافت نمیشود. فرمود: هرکس هرقدر امکان دارد، بیاورد. اصحاب هیزم آوردند و در مقابل آن حضرت روی هم ریختند. چون هیزمها جمع شد، مانند کوهی به نظر میرسید. حضرت فرمود: گناهان شما نیز همینطور جمع میشوند. معلوم شد که مقصود آن حضرت از امر به آوردن هیزم، این بود که اصحاب بدانند: همینطور که در آن بیابان خالی هیزمی به نظر نمیآمد، اما وقتی جستجو کردند و روی هم ریختند، مقدار کثیری هیزم جمع شد، گناهان نیز به نظر نمیآید؛ اما اگر جستجو شود، گناهان بسیاری جمع میشود. چنانچه «ابن صمد» برای هرروز عمر خود یکگناه فرض کرد، بیستویکهزار و پانصدگناه شد.[37]
ادعیه
«إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً وَ آنِسْ فِی قَبْرِی وَحْشَتِی وَ اجْعَلْ لِی عِنْدَکَ عَهْداً یَوْمَ أَلْقَاکَ مَنْشُورا.»[38]
«ای خدای من و پدرانم! بر محمد و آل او درود فرست و مرا لحظهای به خودم وامگذار! و برای وحشت قبرم مایۀ انس من باش و نزد خودت در روزی که ملاقاتت میکنم، عهدی گشودهشده قرار بده!»
[1]- الروم، 19.
[2]- بحارالأنوار، ج6، ص242.
[3]- شرح چهلحدیث، ص۱۲۴.
[4]- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۵۹.
[5]- رسائل عرفانی، ص201.
[6]- دیوان باباطاهر، ص30.
[7]- عالم قبر، ص65.
[8]- داستانهای بحارالانوار، ج1، ص26.
[9]- المقنعة، ص80.
[10]- فاطر، 22.
[11]- مجموعه ورّام، ج1، ص284.
[12]- الکافی، ج3، ص242.
[13]- تذکرةالمتقین، ص۲۳۹.
[14]- دیوان باباطاهر، ص85.
[15]- همان، ص15.
[16]- داستانهای بحارالانوار، ج2، ص219.
[17]- مصباحالمتهجد، ج2، ص591 (دعای ابوحمزه ثمالی).
[18]- آلعمران، 30.
[19]- بحارالأنوار، ج6، ص234.
[20]- الأنعام، ۵۴.
[21]- اخلاق و خودسازی در مکتب قرآن و اهلبیت؟عهم؟، ص۱۸۹.
[22]- کشکول شیخ بهایی، ج1، ص103.
[23]- دیوان سعدی، مواعظ، قصیده 24.
[24]- هزارویک حکایت اخلاقی، حکایت 757.
[25]- إقبالالأعمال، ج1، ص51.
[26]- الشعراء، 88 و 89.
[27]- بحارالأنوار، ج6، ص230.
[28]- منازلالآخرة، ص102.
[29]- جوهرالذات عطار، دفتر دوم، تمامی اشیا از نور واحدند.
[30]- هزارویک حکایت اخلاقی، حکایت 810.
[31]- إقبالالأعمال، ج1، ص111.
[32]- الإسراء، 13 و 14.
[33]- الکهف، 49.
[34]- تفسیر العیّاشی، ج2، ص328؛ به نقل از: میزانالحکمة، ج8، ص283.
[35]- راه روشن، ج۸، ص۴۰۲.
[36]- مثنوی معنوی، ص832.
[37]- داستانهای شهیددستغیب، معاد و قیامت، ص83.
[38]- مصباحالمتهجد، ج1، ص16.