مراقبات اخلاق توحیدی-جلد دوم-بخش اول،مراقبه بر حدود الهی > روز سیام: مصادیق واجبات (امربهمعروف و نهیازمنکر)
روز سیام: مصادیق واجبات (امربهمعروف و نهیازمنکر)
آیه
توصیه به امربهمعروف و نهیازمنکر
<وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ>[1]
«و گروهى از بنىاسرائیل [که در برابر بدکارىهاى دیگران ساکت بودند، به پنددهندگان خیرخواه و دلسوز] گفتند: چرا گروهى را که خدا هلاککننده آنان یا عذابکننده آنان به عذابى سخت است، پند مىدهید؟ [پنددادن شما کارى نابجاست.] گفتند: براى اینکه در پیشگاه پروردگارمان [نسبت به رفع مسئولیت خود] حجت و عذر داشته باشیم و شاید آنان [از گناهانشان] بپرهیزند.»
روایت
امربهمعروف و نهیازمنکر، قوام دین
«قالَ الإمامُ عَلیٌّ{علیه السلام}: قِوامُ الشَّریعَةِ الأمرُ بِالمَعروفِ، و النَّهیُ عَنِ المُنکَرِ، و إقامَةُ الحُدود.»[2]
«امامعلى{علیه السلام} فرمود: قوام شریعت به امربهمعروف و نهىازمنکر و برپاداشتن حدود الهى است.»
«قالَ رَسولُ اللَّهِ{صلوات الله علیه}: مَن أمَرَ بِالمَعروفِ و نَهى عَنِ المُنکَرِ فهُوَ خَلیفَةُ اللَّهِ فی الأرضِ، و خَلیفَةُ رَسولِهِ.»[3]
«پیامبر خدا{صلوات الله علیه} فرمود: هرکه امربهمعروف و نهىازمنکر کند، او جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست.»
فتوا
مقام معظم رهبری؟حفظ؟
امربهمعروف و نهیازمنکر از واجبات و فرایض بسیار مهم و بزرگ اسلامی بهشمار میرود و افرادی که این فریضه بزرگ الهی را ترک میکنند یا در برابر آن بیتفاوتند، گناهکار خواهند بود و کیفر سنگینی در انتظار آنهاست. امربهمعروف و نهیازمنکر با رعایت شرایط آن یکتکلیف شرعی عمومی برای حفظ احکام اسلامی و سلامت جامعه است. صرف توهم اینکه موجب بدبینی فاعل منکر یا بعضی از مردم نسبت به اسلام گردد، باعث نمیشود که این وظیفه بسیار مهم ترک شود.[4]
کلام بزرگان
آیتالله شهیددستغیب{رحمة الله علیه}
اگر کسی بگوید: در زمان غیبت امامزمان؟عج؟ امربهمعروف و نهیازمنکر نیست، بر خلاف قرآن حرف زده است. آیا امامزمان؟عج؟ مثلاً میفرماید: صبر کنید تا من بیایم، آنوقت از اسلام دفاع کنید؟! بگذارید اسلام از بین برود، کفّار هرچه خواستند بکنند تا من بیایم؟! مسلمین هلاک شوند، آنوقت امامزمان؟عج؟ برای کفار بیاید؟! نه، چنین نیست. امر بهمعروف و نهیازمنکر تا قیام قیامت بر هر مسلمانی واجب است. هر منکری را دیدید، اگر ساکت شدید، خودتان هم هلاک میشوید. جلوی منکرات را بگیرید وگرنه خودتان هم صدمه میبینید![5]
شعر
«چو کاری بی فضول من برآید مرا در وی سخنگفتن نشاید
وگر بینم که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینم گناه است»[6]
داستان
دختران دکتر
دکتر ایوب تحصیلکرده فرنگ بود و در خیابان امیرکبیر مطب داشت. از شهرهای مختلف برای معالجه به مطب او میآمدند. او سهدختر داشت که عاشق موسیقی بودند. دکتر برایشان معلم موسیقی گرفته بود. هرروز معلم موسیقی میآمد و صدای ساز و آوازشان محله را برمیداشت. خانه دکتر نزدیک منزل آیتالله شاهآبادی{رحمة الله علیه} بود. همسایهها از این وضعیت ناراحت بودند، امّا کسی جرئت گله و شکایت نداشت.
یکروز ظهر آیتالله شاهآبادی برای خواندن نماز جماعت عازم مسجد بود که هنگام عبور از مقابل منزل دکتر، صدای تار و تنبور و آواز دخترها را شنید. بعد از نماز جماعت، خادم مسجد را صدا زد و گفت: کلاس موسیقی منزل دکتر ایوب باعث ناراحتی همسایهها شده است؛ بعدازظهر به مطبش برو و از قول من به او بگو کلاس موسیقی را تعطیل کند. خادم مسجد به مطب دکتر رفت و پیغام آقا را رساند. دکتر روی صندلی جابجا شد و نگاهی به عکس رضاشاه که بالای سرش بود انداخت و با غرور گفت: من این کار را نمیکنم؛ هرکس ناراحت است، برود شکایت کند. وقتی خادم رفت، دکتر زیر لب گفت: مملکت قانون دارد؛ فکر کردهاند دوره قاجار است؛ کار خلاف قانون که نکردهام.
چند روز گذشت و کلاس موسیقی همچنان برقرار بود. هر هفته جمعهها جلسهای در مسجد تشکیل میشد. آن روز آیتالله شاهآبادی خطاب به مردم گفت: در خصوص قضیه کلاس موسیقی، من با واسطه تذکر لازم را به دکتر دادم، اما ایشان در این مورد خاص گوش شنوا ندارد؛ خوب است از این به بعد هرکس از خیابان امیرکبیر عبور میکند، به مطب دکتر برود و با خوشرویی از ایشان بخواهد عمل خلاف شرع خود را ترک کند؛ همین و بس؛ خداینکرده کسی بدخلقی نکند.
از روز شنبه کابوس بزرگ دکتر شروع شد. هرروز دهها نفر به مطب او میرفتند و قضیه کلاس موسیقی را تذکر میدادند. دکتر روزهای اول را تحمل کرد، اما بهتدریج طاقتش را از دست داد. نزدیک بود دیوانه شود. مرد و زن، پیر و جوان میآمدند، یکجمله میگفتند و میرفتند. کار به جایی رسید که آخر هفته دوکارگر آمدند و وسایل موسیقی را بردند. معلم موسیقی هم نیامد. دیگر کسی صدای آواز دختران دکتر را نشنید.[7]
سیرۀ شهدا
رفاقت با راننده اتوبوس
با اتوبوس راهی مشهد بودیم که راننده نوار موسیقی گذاشت. پدرم (شهیدمحلاتی) از جایش بلند شد و پیش راننده رفت و خیلی آرام و محترمانه از او خواست ضبط صوت را خاموش کند، اما راننده توجهی نکرد و پدرم برگشت و سر جایش نشست. هنگام ظهر، اتوبوس برای ناهار توقف کرد. پدرم رفت و با اصرار راننده را سر سفرهمان آورد. ادب و متانت پدرم و احترامی که برای راننده قائل شد، چنان او را تحت تأثیر قرار داد که از بابت کارش چندبار معذرتخواهی کرد. همین اتفاق باعث شد ارتباط دوستانهای بین آنها برقرار شود و تا سالها ادامه پیدا کند.[8]
ادعیه
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ وَفِّقْنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا وَ لَیْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِی جَمِیعِ أَیَّامِنَا لِاسْتِعْمَالِ الْخَیْرِ، وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ، وَ شُکْرِ النِّعَمِ، وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ، وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ، وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَر.»[9]
«خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را در امروز و امشب و هرروز به انجام کارهاى نیک و دورى از کارهاى ناپسند توفیق ده و به شکر نعمتها و پیروى از سنتها و دورى از بدعتها و امربهمعروف و نهىازمنکر توفیق ده!»