روز سیوچهارم: گناهان (تهمت)
آیه
تهمت، گناهی بزرگ
<إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ>[1]
«بهیقین کسانى که آن تهمت [بزرگ] را [درباره یکى از همسران پیامبر به میان] آوردند، گروهى [همدست و همفکر] از [میان] خود شما بودند؛ آن را براى خود شرّى مپندارید، بلکه آن براى شما خیر است؛ براى هر مردى از آنان کیفرى به میزان گناهى است که مرتکب شده؛ و آن کس که بخش عمده آن را بر عهده گرفته است، برایش عذابى بزرگ است.»
روایت
آثار تهمت
«قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: مَنِ اتَّهمَ أخاهُ فی دِینِهِ فلا حُرمَةَ بَینَهُما.»[2]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: هرکس به برادر دینى خود تهمت بزند، حرمتى میان آن دو بهجا نمىماند.»
«قالَ الإمامُ الصّادِقُ{علیه السلام}: إذا اتَّهَمَ المؤمنُ أخاهُ انْماثَ الإیمانُ مِن قلبِهِ کما یَنْماثُ المِلحُ فی الماءِ.»[3]
«امامصادق{علیه السلام} فرمود: هرگاه مؤمن به برادر خود تهمت بزند، ایمان در قلب او آب مىشود؛ همچنان که نمک در آب حل مىشود.»
فتوا
آیتالله مکارم شیرازی؟حفظ؟
تهمت یعنی مطلبی خلاف واقع را به دیگران نسبت دهیم؛ این کار در هیچ صورتی صحیح نمیباشد و باید ترک شود.[4]
کلام بزرگان
آیتالله شهید دستغیب{رحمة الله علیه}
از جمله گناهان کبیرهای که کبیرهبودنش از طریق اولویت قطعی ثابت است، بهتان میباشد؛ یعنی به دیگری، چیزی یا عیبی را که در او نیست، نسبت دهد. جایی که غیبتکردن (ذکر عیبی که در شخص وجود دارد) گناه کبیره است، پس بهتان که ذکر عیبی است که در شخص نیست، به طریق اولی و حکم قطعی عقل، کبیره محسوب میشود. پس بهتان شامل دوکبیره است: غیبت و دروغ؛ چون بهتان مورد ابتلای عمومی است و مفسده آن بسیار است، در قرآن کریم و روایات، بهسختی از آن نهی شده و عقوبتهای شدیدی برای آن مقرر گردیده است.[5]
شعر
«این ترازو بهر این بنهاد حق تا رود انصاف ما را در سَبَق
از ترازو کم کنی من کم کنم تا تو با من روشنی من روشنم
بر دهانم نه تو دست خود ببند مر دهانم را ز گفتِ ناپسند
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد بر کسی تهمت مَنِه بر خویش گرد»[6]
داستان
ماریه قبطیه
امامرضا{علیه السلام} به جمعی از شیعیان فرمود: آیا جریان تهمتزدن به «ماریه قبطیه» در قضیه تولد ابراهیم (فرزند رسول خدا{صلوات الله علیه}) و نسبت ناروایی که به وی دادند را میدانید؟ عرض کردند: ای سرور ما! شما آگاهترید؛ برای ما بازگو فرمایید تا آگاه شویم. حضرت فرمود: وقتی که ماریه به رسول خدا{صلوات الله علیه} هدیه داده شد، خدمتکاری به نام «جریح» که ماریه را با روش معاشرت با بزرگان آشنا میکرد نیز با ماریه همراه شد. هردو به دست مبارک رسول خدا{صلوات الله علیه} مسلمان شدند. پس از مدتی ماریه مورد بدگمانی قرار گرفت؛ زیرا محبت او بر دل حضرت نشست و مورد حسادت برخی از همسران ایشان واقع شد. آنها نزد پدران خود رفتند و به خاطر وسوسههای نفس شیطانی، اظهار داشتند که ماریه، ابراهیم را از جریح باردار شده است و تهمت زنا به او زدند؛ درحالیکه هیچکس نمیدانست جریح، خادمی خواجه است و آلت مردانگی ندارد. آن پدران نزد رسول خدا{صلوات الله علیه} رفتند و گفتند: روا نیست خیانتی را که نسبت به شما صورت گرفته را از شما مخفی نگه داریم! حضرت فرمود: منظورتان چیست؟ گفتند: جریح و ماریه مرتکب خلاف شده و ابراهیم حاصل این عمل نامشروع است و فرزند شما نیست. در این هنگام چهره رسول خدا{صلوات الله علیه} از خشم برافروخته شد و فرمود: وای بر شما! چه میگویید؟! گفتند: هماکنون آن دو را دیدیم که سرگرم شوخی بودند و جریح از ماریه تمنای عمل نامشروع داشت؛ کسی را نزد آنها بفرست که تا حقیقت روشن شود. پیامبر اکرم{صلوات الله علیه} به امیرالمؤمنین{علیه السلام} دستور دادن که شمشیرت را بردار و سراغ ماریه و جریح برو؛ اگر آنها را مشغول گناه دیدی، هردو را بکش!
حضرت علی{علیه السلام} سراغ آنان رفت و دید که ماریه، نشسته است و جریح مشغول آموزش آداب معاشرت به اوست و میگوید: رسول خدا را بزرگ و باعظمت بشمار و او را با کنیه (ابوالقاسم) صدا بزن! ناگهان چشمش به امیرمؤمنان{علیه السلام} و شمشیر ایشان افتاد. از شدت ترس پا به فرار گذاشت و بالای نخل خرما رفت. در همین هنگام باد وزیدن گرفت و پیراهن جریح را بالا زد و خواجگی او را آشکار ساخت. حضرت فرمود: پایین بیا که جانت در امان است. با یکدیگر نیز رسول خدا{صلوات الله علیه} رفتند و حضرت علی{علیه السلام} داستان را بازگو کردند. رسول خدا{صلوات الله علیه} فرمود: ای جریح! بدنت را برای این دونفر برهنه کن تا دروغشان آشکار شود؛ وای بر آندو! جریح لباس خود را بیرون آورد و معلوم شد که او خدمتکاری خواجه است. آن دونفر به پای رسول خدا{صلوات الله علیه} افتادند و عرض کردند: توبه میکنیم؛ ای رسول خدا! برای ما آمرزش بخواه که دیگر تکرار نمیکنیم. حضرت فرمود: خدای متعال توبه شما را نپذیرد! آمرزشخواستن من نیز به حال شما که نسبت به خدای متعال و پیامبرش، اینقدر جسور هستید، سودی ندارد.[7]
سیرۀ شهدا
نماز به جای تهمت
اگر بین بسیجیها حرفی میشد، شهیدحسن باقری میگفت: برای این حرفها به هم تهمت نزنید؛ این تهمتها فردا باعث تهمتهای بزرگتری میشود. اگر از دست هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: خدایا! این بنده تو حواسش نبود؛ من گذشتم، تو هم بگذر! این طوری مهر و محبت زیاد میشود؛ آن وقت با این نیروها میشود عملیات کرد.[8]
ادعیه
«اللَّهُمَّ غَشِّنِی فِیهِ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِی فِیهِ التَّوْفِیقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبِی مِنْ غَیَاهِبِ التُّهَمَةِ یَا رَحِیماً بِعِبَادِهِ الْمُذْنِبِین.»[9]
«خداوندا! در این روز (بیستونهم ماه رمضان) مرا در رحمت خود پوشیده بدار و توفیق و پرهیز از گناه را روزیام گردان و قلبم را از تاریکیهای تهمت، پاکیزه بدار! ای بخشندۀ بندگان گناهکار خود!»